میگویند صندوقهای بازنشستگی در ایران با بحران روبهرو شده است. به نظر چنین نیست و آنچه رخ داده نه بحران بلکه فاجعه است؛ فاجعهای که روند آن مدام ابعاد وسیعتری پیدا میکند. به یاد دارم که در سال ١٣٨٢، گزارشی برای سازمان بازنشستگی کشور نوشتم و در آن مطرح کردم که مشکلاتی که آینده صندوق را تهدید میکند آنقدر بزرگ نیست که فکر میکنید، آنقدر بزرگ است که فکر آن را هم نمیتوانید بکنید! آن زمان از من پرسیدند که این چه سخنانی است که مطرح میکنید؟ ما ٨٠ سال است که در صندوق کار میکنیم و کم نیاوردیم؛ ولی به هر حال ادامه همان روند نشان داد که پیشبینیها درست بود و ادامه کار صندوق اکنون بدون کمک دولت میسر نیست.
ریشه بحران
برای شناختن ریشههای بحران باید وظایف صندوقها و نحوه کارکرد آنها را در ایران شناخت.
صندوقها به طور کلی چهار وظیفه عمده «دریافت کسور به موقع از شاغلان»، «پرداخت مستمری»، «سرمایهگذاری با بازدهی اقتصادی بیش از میزان تورم» و همچنین «محاسبات اکچوئری» را برعهده دارند که در ایران به جز وظیفه اول، باقی بهدرستی انجام نمیشود.
لازم میدانم که ابتدا نظام صندوق در ایران و مشکلاتی را که به دلیل ساختار این نظام به وجود آمده است، توضیح دهم.
در ایران نظام بازنشستگی «Defined benefite paye as you go» برقرار است که به صورت مخفف به آن DB میگویند و در این سیستم، فرمولی از پیش وجود دارد که بر مبنای آن مزایای بازنشستگان تعیین میشود.
بر مبنای این سیستم، کسوری (حق بیمه) از درآمد شاغلان یک نسل دریافت میشود (طبق نسبتهای معینشده از کارفرما و کارمند) و طبق یک فرمول مشخصی به بازنشستگان نسل دیگر پرداخت میشود.
درحالحاضر در قالب صندوقهای ایران فرمول بهکاررفته به این ترتیب است که حقوق دو سال آخر خدمت فرد در نظر گرفته میشود و این میزان در سالهای خدمت فرد ضرب میشود و سپس تقسیم بر ٣٠ میشود.
به نظر من یکی از ریشههای بحران، نحوه اجرای همین فرمول است. متأسفانه در ایران به دلیل اقدامات نادرستی که در اداره این صندوقها میشود، حقوق بازنشستگی افراد به میزان حقوق سالهای خدمت وی و حتی در برخی موارد بیشتر است؛ درحالیکه چنین وضعیتی در هیچ کجای دنیا دیده نمیشود. یکی از علل بحران در صندوق بازنشستگی امروز نیز همین فرمول و نحوه بهکارگرفتن آن است.
مثلا با توجه به سالهای در نظر گرفته شده برای خدمت افراد که ٣٠ سال است، اگر کسی ٣۵ سال سابقه کار داشته باشد، میانگین حقوق دو سال آخر وی در ١٢ (ماه)، ضرب و تقسیم بر ٣٠ سال میشود و در این صورت حقوق بازنشستگی فرد از حقوق دوران خدمتش بیشتر است؛ در حالی که کسورات لازم را پرداخت نکرده است.
نقص دیگری که در این زمینه وجود دارد این است که بعضا دیده میشود، افرادی که یک سال مشخص با یک پست مشخص و حقوق مشخص و… در یک ادارهای استخدام میشوند، بعد از مدتی حقوقهای متفاوتی دریافت کرده و بعدا بر مبنای همان حقوقها مستمری میگیرند؛ درحالیکه بعضی لزوما کسورات خود را پرداخت نمیکنند.مثلا دیده میشود درحالیکه برخی پس از مدتی که از استخدامشان گذشت، مدرک فوقلیسانس و دکترا و … میگیرند و سمت مدیر و مدیرکل و … به آنها داده میشود توأمان پایه حقوق آنها نیز مدام افزایش مییابد، بدون اینکه کسورات آن را پرداخت کرده باشند. نتیجه این جهش در مستمری آنها نیز خود را نشان میدهد به این ترتیب که این افراد در سالهای آینده، بر مبنای حقوق دو سال آخر دوران خدمت خود برای ٣٠ سال گذشته حقوق بازنشستگی میگیرند و بخشی از منابع صندوق را که دیگران پرداخت کردهاند به نفع خود برداشت خواهند کرد.در نظر داشته باشید که در هیچ کجای دنیا چنین وضعیتی وجود ندارد و فقط در ایران چنین است و کسی نیز درصدد اصلاح این وضعیت نیست؛ چراکه بسیاری از مسئولان خودشان از همین موقعیت استفاده کردهاند.من بارها گفتهام وقتی کسی بیش از سهم خود از صندوق برداشت میکند، رفتارش به این معنی است که دیگران از سهم خود برداشت کمتری میکنند. البته عدهای هم توجیه کردهاند که دیگران سهم کمتری برداشت نمیکنند؛ چون دولت است که مستمریها را پرداخت میکند، در حالی که همین گزاره هم غلط است؛ چون پولی هم که دولت پرداخت میکند متعلق به مردم کل کشور است و نه عدهای خاص.
جای خالی سرمایهگذاری
یکی از مهمترین عواملی که صندوقهای ایرانی را دچار بحران کرده، بیتوجهی به سرمایهگذاری است. در سیستمی که صحیح کار میکند، وقتی تعداد شاغلان بیشتر از مستمریبگیران میشود، باید مبالغ مازاد در جای مناسب سرمایهگذاری شود و بازدهی داشته باشد. در نظر داشته باشید که بازدهی اقتصادی از منابع صندوق، از عوامل بسیار مهم ثبات صندوق است. امروز مشکل صندوق این است که میگویند ورودیهای ما کم شده است و حتی مدیرعامل صندوق میگوید برای پایداری صندوق باید به ازای هر بازنشسته، شش شاغل داشته باشیم؛ در حالی که اگر قرار باشد چنین باشد باید به ازای یکمیلیون و ۶٠٠ هزار بازنشسته امروز هشتمیلیون نفر استخدام شود! با همین منطق بعد از ٢۵ سال باید ششبرابر هشتمیلیون استخدام کنید که از جمعیت ایران فراتر میرود.اینکه بخواهید مشکلات صندوق را با ورودی جدید حل کنید، مثل این میماند که با بنزین آتش را خاموش کنید.
به طور کلی در هیچ صندوقی، کسوری که دریافت میشود با میزان مستمریای که پرداخت میشود یکسان نیست و در هر صندوقی که در ابتدا تشکیل میشود تعداد افراد شاغل آن خیلی بیشتر از تعداد بازنشستگان هستند و ممکن است حتی به ازای هر ٢٠ شاغل یک مستمریبگیر وجود داشته باشد. به عبارتی دیگر نسبتِ پوشش حمایتی (نسبت شاغلان به مستمریبگیران یک صندوق) در سالهای اولیه تشکیل صندوق که گاه تا چندین دهه طول میکشد، رقم قابل توجهی است؛ ولی کاردانان میدانند که این نسبت اینطور باقی نمیماند و زمانی میرسد که با هم برابر میشوند و بعد نسبت آن معکوس میشود؛ یعنی وضعیتی که اکنون صندوق بازنشستگی کشور دارد. همچنانکه اگر وضعیت ٢٠ سال پیش صندوق بازنشستگی بررسی شود، معلوم میشود که در آن زمان هفت یا شش برابر تعداد بازنشستهها، شاغل وجود داشته است و اگر مسئولان صندوق هر رفتاری با آن کسورات میکردند، مثلا ریختوپاش میکردند، سرمایهگذاری نمیکردند و … مشکلی ایجاد نمیشد و صندوق همیشه پول داشت.در کشورهای دیگر دنیا مدیران در چنین موقعیتی منابع مالی حاصل از کسورات را سرمایهگذاری میکنند و اصلا وظیفه صندوق همین است که در این دوران برای آینده در فعالیتهای پربازده سرمایهگذاری کند تا بعدها و در روزهایی که مستمریها بیش از کسورات شد، از آن استفاده کند؛ ولی متأسفانه در ایران از ابتدا هرگز آگاهی هدایت صندوق وجود نداشت.تأسفآور است ولی حدود ٢٠ سال پیش یکی از مدیران صندوق به من میگفت که نمیدانم چرا با وجود اینکه دولت حق کارفرمایی خود را نمیدهد ولی پس از پرداخت مستمریها از همان حق کارمندی که دریافت میکنیم، باز هم موجودی صندوق زیاد میآید! این مدیر بدون آنکه به ضرورت سرمایهگذاری واقف باشد این سخنان را مطرح میکرد و نتیجه چنین مدیریتی نیز آن بوده است که امروز که نسبتِ پوشش حمایتی به عدد یک رسیده است؛ یعنی میزان مستمریبگیران با میزان شاغلانی که صندوق از آنها کسورات میگیرد به یک میزان است، صندوق دارایی لازم را برای پرداخت ندارد و بار خود را به دوش دولت انداخته است.
باری که به دوش دولت افتاد
جای تأسف بیشتری وجود دارد که اکنون همه صندوقها به دولت اتکا کردهاند و نگران نیستند که مستمریها چطور پرداخت میشود؛ چرا که در نهایت خیالشان راحت است دولت ناگزیر تعهد آنها را پرداخت میکند. نکتهای که باید دانست این است که گرچه طبق قانون اگر صندوقها جایی کم آوردند، دولت موظف به حمایت است؛ ولی به این معنی نیست که صندوق زمانی که لازم است سرمایهگذاری و مدیریت کند، منابع مالی را هدر دهد به این امید که هر اتفاقی بیفتد دولت باید کسریها را جبران کند.در دنیا حمایت دولت از صندوق برای موارد بسیار بسیار نادر، پیشبینی شده است؛ مثلا اینکه انفجاری رخ دهد و بخش بزرگی از شاغلان یک صندوق از بین برود و … .امروز میبینیم که مدیران صندوق بهانههای تازهای میآورند مبنی بر اینکه دولت شرکتهای ورشکسته را به ما واگذار میکند و … درحالیکه در مقاطع مختلف، دولت مستغلاتی به صندوق داده است که در شرایط بالارفتن قیمتها، به نفع آنها هم تمام شده است؛ ولی واقعیت این است که مدیران دنبال بهانه میگردند و در شرایطی که دولت اکنون ٨٠ درصد مستمریها را میدهد، دیگر چه چیزی از دولت مطالبه میکنند؟ به نظر من خداوند به صندوق رحم کرده است که دولت در دوران جنگ، سهم کارفرمایی خود را نداد تا صندوق بتواند موضوعی را بهانه کند؛ وگرنه معلوم نبود برای این حجم از ناکارایی چه بهانهای میتوانست بتراشد؟ یکی از موارد جالبی که لازم به ذکر است، خلل محاسبات اکچوئری یا محاسبات بیمه در صندوقهای کشور، ازجمله صندوق بازنشستگی است. محاسبات بیمه ناظر بر این است که در صندوقها بررسی شود چند شاغل وجود دارد؟ جنسیت شاغلان چیست؟ چه سنی دارند؟ چقدر حقوق میگیرند؟ چند سال انتظار زندگی دارند؟ صندوق چه تعهدی به مستمریبگیران دارد؟ و… .
در واقع بر مبنای محاسباتی که در این بخش میشود، باید در نظر گرفته شود که تعهدات دولت نسبت به گروه مشترکان اعم از شاغلان، بازنشستگان و بازماندگان چقدر است؟ و سپس بر مبنای داراییهای صندوق، سناریوهای اقتصادی را در نظر گرفته و تصمیم بگیرند. تعداد افرادی که در ایران دانش این کار را دارند، به تعداد انگشتهای دست هم نمیرسد که البته بخشی از آنها در سالهای اخیر جذب کشورهای خارجی شدهاند و در عوض، کسانی در ایران این صندوقها را هدایت میکنند که هیچ سررشتهای در این موضوع ندارند.
خلل مدیر کارا
اساسا به نظر من بزرگترین ضعف صندوقها مدیرانشان هستند که تمایل به اصلاح ندارند. مدیرانی که آگاهیهای لازم را ندارند، زودبهزود عوض میشوند و از نعمت حضور دولت بهرهمندند، طبیعتا انگیزهای برای تغییر نداشته و عاملان وضعیت کنونی صندوقها ازجمله صندوق بازنشستگی هستند.
مدیرانی که منصوب میشوند و شدهاند اغلب صندوقها را نشناخته و از تجربه کافی برخوردار نبوده و توانایی اداره صندوق را نداشتهاند.
تغییر زودبهزود مدیران صندوق نیز یکی دیگر از مشکلات مهم صندوقهاست. مثلا در صندوق بازنشستگی در ٢۵ سال گذشته به طور میانگین ١٠ مدیر عوض شده یعنی عمر متوسط مدیران ٢,۵ سال بوده است. حالا اگر مدیرانی که برگزیده میشوند، باهوش، خردمند و توانا باشند ٢.۵ سال وقت برای شناختن صندوق کافی نیست؛ چه برسد به اینکه قرار باشد، روشهای مدیریتی صحیحی را کشف کرده و اعمال کنند.
از سوی دیگر، اغلبِ هیأتمدیره و هیأتامنای صندوقها به دست افرادی افتاده است که پستهای بسیاری دارند. اغلب معاون وزیر، قائممقام وزیر و… هستند که عضو هیأتمدیره چند شرکت نیز توأمان هستند و به عضویت هیأتمدیره یا هیأتامنای صندوق نیز درآمدهاند.
این افراد به دلیل مشغله بسیاری که دارند شبهایی که برای شرکت در این جلسات شرکت میکنند، بسیار خسته هستند، گاهی هم نمیآیند و دیر میآیند و… .
مواردی را دیدهام که حتی نمیدانند عضو هیأتمدیره کدام صندوق هستند و اگر بدانند نمیدانند کسورات صندوق چقدر است و اگر هم متوجه شوند، هیچ نگرانی از این وضعیت نداشته و در پاسخ به این مسئله که صندوق کم آورده است میگویند کم بیاورد، دولت پرداخت میکند!
این افراد برای صندوق مفید نیستند و هیچ کمکی به تغییر وضعیت صندوق نمیکنند.
بخشش اموال صندوق طبق قانون تجارت!
متأسفانه بعضا میبینیم که بخشی از اموال صندوقها در یک شب بین اعضای هیأتمدیره تقسیم میشود!
مثلا صندوق، یک شرکت بورسی دارد که مجمع آن دی ماه برگزار میشود و همهساله اعضای آن به خود اجازه میدهند که در این مجمع چندصدمیلیون تومان از دارایی صندوق را به عنوان پاداش برای اعضای هیأتمدیره خود بردارند و این کار طبق قانون تجارت صورت میگیرد.
وقتی به آنها گفته میشود که شما مشترک صندوق نیستید و به عنوان نماینده آمدهاید، پاسخ میدهند که طبق قانون تجارت ما میتوانیم برداریم! این در حالی است که ٨٠ درصد از مستمریها را هم دولت میدهد.
به نظر من دولت نباید این کار را بکند. این افراد آنقدر گفتهاند که دولت هم باور کرده است که هرگاه صندوق کم آورد این وظیفه دولت است که حمایت کند و از سوی دیگر چون نمایندگان مجلس عضو این صندوق هستند، دولت را مکلف میکنند که دولت هر کاری نتواند بکند، مستمری صندوق را هم حتما بدهد.
به دنبال مردِ اصلاح
اکنون نیز میشود برای صندوقها کاری انجام داد که نجات پیدا کنند. به نظر من راهکار وجود دارد ولی مردِ اصلاح میخواهد.
در دنیا دو نوع اصلاح برای وضعیت صندوقها وجود دارد که به آنها پارامتریک و سیستمیک میگویند.
در اصلاحات پارامتریک، پارامترها و مؤلفهها تنظیم میشود؛ مثلا با محاسبات دقیق سن بازنشستگی، نحوه استفاده از فرمول پرداخت مستمری و … تغییر میکند. این موارد درباره برخی صندوقها که در حال مرگ هستند ولی هنوز نمردهاند به کار میآید و باید برای محاسبات آن، افراد کارکشتهای به کار گرفته شوند.
ولی در نظر داشته باشید که صندوقها نیز چون هنوز به طور کامل نمردهاند و دولت آنها را تأمین میکند و عدهای خیالشان راحت است، ارادهای برای اصلاح وضعیت وجود ندارد و نتیجه آن میشود که نیروی انسانی ماهر این حوزه نیز جذب کشورهای اروپایی شده یا میشود.
همچنین به نظر من بسیاری از صندوقها برای ادامه بقا در اولین گام باید درِ صندوق را به روی ورودیهای جدید ببندند. مثلا فرد دیگری به صندوق اضافه نشده و این افراد جدید به صندوقهای دیگری هدایت شوند.
علاوه بر این موارد، نوعی دیگر از اصلاحات هم وجود دارد که به آن اصلاحات سیستمیک میگویند. این نوع اصلاحات ناظر بر این است که مثلا اگر نظام صندوق DB است به DC تبدیل شود.
نظام بازنشستگی DC که مخفف (Defined Contribution)، است ناظر بر دریافت مزایا به میزان مشارکت افراد است. طبق دستورالعمل این صندوقها، وقتی افراد میخواهد بازنشسته شوند، فارغ از اینکه، این افراد چه کاره هستند؟ وکیل وزیر و… و مستمری آنها بر حسب بازدهی اقتصادی حق بیمهای دریافت میشود که آنها در سالهای اشتغال پرداخت کردهاند.
همچنین اگر افراد به هر دلیلی از سیستم صندوق خارج شده، بازنشست شوند و… میتوانند به اندازه اندوختهای که در تمام سالهای اشتغال در صندوق گذاشتهاند (در قالب حق بیمه پرداخت کردهاند) و سودی که از طریق سرمایهگذاری بر اندوخته آنها به صورت سالانه بر اندوخته افراد اضافه شده است، پول خود را از صندوق دریافت کنند. در قالب مستمری و… در این سیستم صددرصد عدالت برقرار میشود و هرکسی بر مبنای پولی که پرداخت کرده است مستمری میگیرد.
البته این سیستم نیز در تجربهای که در دنیا داشته است به مشکل خورده است. به همین دلیل بانک جهانی ترکیبی از هر دو را پیشنهاد کرده است.
لازم میدانم تأکید کنم اکنون مشکل صندوقهای بازنشستگی در ایران نه نبودن راهکار و نه نبودن دانش هدایت آنهاست؛ بلکه مشکل، نبودن انگیزه تغییر به دلیل افتادن بار این صندوقها به دوش دولت است که به نظر من دولت در اولین گام باید با ایجاد محدودیت و … از ارائه حمایت مالی خودداری کند تا صندوقها انگیزه اصلاح داشته باشند. کمااینکه با ادامه این وضعیت و افزایش تعهدها، دیگر دولت نیز امکان ادامه راه و کشیدن بار صندوقها را نخواهد داشت.
مصطفی روغنیزاده.مشاور صندوق بازنشستگی صنعت نفت
منبع : http://www.tabnak.ir/fa/news/628899