ضعف سرمایهداری صنعتی، زیربنای ناتوانی کشاورزی.
فریبرز مسعودی: «یکی از موضوعهای مهم در اقتصاد سیاسی بهویژه در کشورهای توسعهیافته، مسئله توسعه کشاورزی است. شاهبیت این موضوع این است که این کشورها در کشاورزی با ساختار اقتصادیِ دهقانی مواجه هستند؛ بنابراینگذار از شیوه تولید دهقانی، مسئله اصلی و بنیادی در توسعه کشورهای یاد شده است.گذار از این شیوه تولید، یکی از گذرگاههای تاریخی بهحساب نمیآید و همانند دیگر گذارها دارای مسائل و پیچیدگیهای خاص خود است.
در این گفتوگو با کاووس واضحی، نویسنده کتاب «اقتصاد سیاسی ایران»، به مفاهیمی از جمله مفهوم توسعه، توسعه کشاورزی در ایران و همچنین تأثیر اصلاحات ارضی و شیوههای تولید معیشتی، خردهدهقانی و فئودالی بر روند توسعه در ایران پرداخته شده و گرهگاههای توسعه در ایران نیز بررسی شده است.
در ابتدای بحث نظرتان را در مورد مفهوم کمتوسعهیافتگی بیان فرمایید.
به نظر من کمتوسعهیافتگی با مصادیق پایینبودن رشد اقتصادی، درآمد سرانه، بیکاری، توزیع ناعادلانه منافع اقتصادی، حقوق شهروندی و آزادیهای مدنی و… بهمعنای رشد ناکافی نیروهای مولد و در کلیت نحوه استقرار و عملکرد ناقص شیوه تولید سرمایهداری است. این شیوه تولید در برخی نقاط جهان، از جمله اروپای غربی، امکان و تفوق بر تمامی عناصر اقتصادی جامعه (کشاورزی، صنعت و خدمات) را یافته است؛ اما در نصفه بزرگتر جهان، مانند آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین همچو کودکی ناقصالخلقه پدیدار شده لذا در بخشهای وسیعی از اقتصاد این کشورها گسترش ناکامل داشته است. رشد ناقص سرمایهداری در ایران را میتوان بر اساس نظریه احمد اشرف، تاریخا با خصوصیات شیوههای تولید شهری- روستایی- ایلی و نظام سیاسی، اجتماعی حاصل از آن (بهعنوان مانع داخلی) و وضعیت نیمهاستعماری و تحولات سیاسی و اقتصادی جامعه ایرانی در شرایط سلطه استعماری (بهعنوان مانع خارجی) مرتبط دانست.
چه موانعی در راه استقرار این شیوه تولید در ایران وجود داشته است؟
باوجود دگرگونیهای پدیدآمده در ساختارهای اقتصادی و اجتماعی جامعه (تثبیت نسبی عشایر، فروپاشی ارباب- رعیتی و توسعه کشاورزی تجاری) و شرایط جدید نظم جهانی اقتصاد (سرمایهداری جهانی بهجای استعمار مستقیم)، شیوه تولید سرمایهداری در ایران (تا اندازهای عرفی شده و بهاصطلاح متعارف) هنوز با موانع اساسی روبهروست که به ترتیب اهمیت عبارتاند از:
شیوه تولید دهقانی به قول پل باران، بهدلیل بازتولید ساده، خروج مازاد و عدم امکان انباشت سرمایه از درون نظام تولیدی و مقاومت و کارشکنی در برابر شیوه تولید سرمایهداری. لنگردر شرایطی که حاکمیت شیوه تولید سرمایهداری بر کل تولید اجتماعی، معیار توسعهیافتگی تلقی میشود، وجود ساختارهای پیشاسرمایهداری، بیانگر کم توسعهیافتگی است. در حال حاضر درکشورهای کمتوسعهیافته، نظام فئودالی از بین رفته اما شیوه مستحکم و سختجانتری بهنام شیوه تولید دهقانی جایگزین آن شده که در ماهیت با تولید سرمایهداری متفاوت بوده و بر ضد آن است. این گستره (ساختارهای پیشاسرمایهداری) در اقتصاد ایران، وسیع است لذا عرصه وسیعی از عناصر اجتماعی و فرهنگی توسعهنیافتگی را به نمایش میگذارد.
ازسویدیگر «سرمایهداری جهانی» بهدلیل انتقال بیوقفه مازاد اقتصادی از پیرامون به اقتصاد کشورهای پیشرفته سرمایهداری در این شرایط کشورهای کمتوسعهیافته، قادر نیستند برای توسعه اقتصادی، از مراحل مشابه کشورهای سرمایهداری صنعتی گذر کنند. چرا که شرایط بینالمللی بهطرز برگشتناپذیری، تغییر کرده است. هنگامیکه سرمایهداری غرب در اوج است، توسعه سرمایهداری در کشورهای کمتوسعهیافته (پیرامون) ، بهخاطر وجود رقابتهای سنگین خارجی، بهسختی محقق میشود.
اجرای سیاستهای موسوم به «خردهکاری» توسط کشورهای کمتوسعهیافته که با نگرش عوامگرایانه و بهاصطلاح «پوپولیستی» به حفظ نظام دهقانی، صنایعدستی و کارگاههای کوچک گرایش دارند، اگرچه نام حمایت از اقشار پاییندست جامعه را بر پیشانی دارد، بهدلیل دخالت در مکانیسمهای درونی جامعه و تداخل در شکلگیری و گسترش عادی طبقات اجتماعی، مانعی در برابر دگرگونیهای جامعه بهحساب میآید.
کیفیت رشد شیوه تولید سرمایهداری در ایران چگونه بوده، چه ویژگیهایی دارد و درحالحاضر چگونه مانع توسعه است؟
رشد ناموزون سرمایهداری، موجب از شکلافتادگی و تفکیکناپذیری، ناپایداری و کارکرد متناقض در طبقات اجتماعی میشود. عمدتا حکومت و قدرت سیاسی در چنین شرایطی، بهدلیل ضعف بنیانهای سرمایهداری صنعتی، تجلی سرمایهداری مالی و تجاری، حتی صورتهای زشتتر آن (دلالی و قاچاق کالا) خواهد بود. سرمایهداری صنعتی که قوه محرکه «انقلابهای بورژوا-دموکرات» در اروپا و دیگر نقاط دنیا بود، نتوانست در ایران تا حدی گسترش یابد که تعیینکننده ساخت قدرت سیاسی باشد. لذا به شکل ناموزون و در عینحال وابسته به دایره دخالت دولت شکل گرفت. این ناموزونی و ضعف سرمایهداری صنعتی در ایران، با رشد ناکافی نیروهای مولد، بهویژه کشاورزی در ارتباط است. رشد نیروهای مولد در بخش کشاورزی، تا آن اندازه که منشأ انباشت اولیه سرمایهداری تلقی گردد، با سلب مالکیت از دهقانان آغاز میشود. این فرایند در ایران بهطور کامل به فرجام نرسیده است. ماهیت اصلاحات ارضی ایران بهدلیل سلب مالکیت از ارباب و نه دهقان و تقسیم مجدد زمین، در جهت گریز از شیوه تولید سرمایهداری بوده است؛ بنابراین ابتداییترین شرط سرمایهداری صنعتی-کشاورزی به شیوه سرمایهداری، یعنی سلب مالکیت از دهقان و تمرکز زمین بین افراد خاص محقق نشده است.
از نظر کارشناسان، کوششهایی که تاکنون برای توسعه در ایران انجام گرفتـه، ضعیف بوده. علاوه بر اینکه در کشور، فقر، بیکـاری و بـیعدالتی هست، ظرفیتهای تولیدی جامعه (بهعنوان اساس توسعهیافتگی) افزایش قابلتوجهی حتی در مقایسه با کشورهای در حال توسعه نکرده است. این ظرفیتها در بخش کشاورزی و روستاها نهفته است. کشاورزی ایران قابلیتهای بالایی داشته و میزان سرمایهگذاریها و تخصیص منابع مالی در بخش کشاورزی نیز درد رضایت بخشی بوده است.
به نظر شما موانع اصلی توسعه کشاورزی در ایران و راهکارهای درست برای دستیابی به توسعه موردنظر کشاورزی چیست؟
از موانع مهم میتوان از نقش بازدارنده سرمایهداری جهانی، توسعهنیافتگی سرمایهداری صنعتی-ملی، استحکام و انسجام بالا در ساختارهای تولید، انباشت ضعیف سرمایه و سرمایهگذاری ناکافی دولت در بخش کشاورزی و اجرای سیاستهای نادرست در بخش کشاورزی نام برد. پیش از انقلاب، بخش کشاورزی، عمدتا در راستای توسعه مناسبات سرمایهداری (بهعنوان جایگاه مشخص تاریخی) مورد توجه بود. اصلاحات ارضی، ایجاد شرکتهای سهامی زراعی، تعاونیهای تولید و کشت و صنعتها را میتوان برنامههای مهم این پروسه دانست. بعد از انقلاب، هدف توجه به این بخش، نه رسیدن به جایگاه مشخص تاریخی، بلکه تأمین نیاز غذایی کشور بوده است. بههمیندلیل، مفهوم «خودکفایی» جایگزین دیگر مفاهیم رایج اقتصادی، ازجمله مزیتهای مطلق و نسبی شد. خودکفایی معمولا از دغدغه سیاسی ناشی میشود تا دغدغه تولید. لذا به یک جریان دائمی و مداوم در کشاورزی تبدیل نشد. انتظاری که از بخش کشاورزی میرود، نه فقط تأمین غذا، بلکه ایفای نقش تاریخی برای بهبود و ارتقای شیوه تولید است. مهمترین مسئله در این راستا تعیین تکلیف سه میلیون خانوار دهقان است. بررسی کیفیت تولید، کیفیت زندگی آنان و تعیین شرایط گذار، مهمترین وظیفه بخش کشاورزی است. سیاستهای کشاورزی و همچنین جهتگیریهای کلی اقتصاد ایران، نهتنها شرایط عروج شیوه تولید موجود را فراهم نکرده بلکه موجب شده این شیوه تولید، بیشتر به دور خود تنیده و در خود فرو رود. برخی از این سیاستها و طرز تلقیهای نادرست در ارتباط با کشاورزی عبارتند از: نگاه منفی به مسئله مهاجرت، اخذ مازاد کشاورزی توسط دولت و مسئله توسعه روستایی.
آیا بعد از اصلاحات ارضی، مهاجرت گسترده صورت نگرفت؟ به نظر شما آیا هنوز در کشور نیاز به مهاجرت وجود دارد؟
بعد از اصلاحات ارضی، مهاجرت گسترده صورت نگرفت و کشور هنوز با مازاد نیروی بخش کشاورزی مواجه بود. برخیها فکر میکردند؛ اصلاحات ارضی، موجبات توسعه سرمایهداری در کشاورزی ایران را فراهم کرده است. لذا مهاجرت گسترده را فرض مسلم دانستند. هنوز هم عدهای فکر میکنند جمعیت روستایی به ته کشیده و کشور از مسئله نیروی مازاد کشاورزی خلاصی یافته و جمعیت شهر و روستا به تعادل مورد نظر رسیده است، اما واقعیت این است که: جمعیت روستایی در ایران، هنوز بخش مهمی از جمعیت کشور را بهخود اختصاص داده است. در طول سه دهه گذشته، کلیه نیروهای اجتماعی، اعم از نمایندگان مجلس، کارگزاران دولتی و حتی روشنفکران، مهاجرت را پدیدهای «شوم» انگاشتند. بهدرستی معلوم نیست نگرانیها از کجا نشأت میگرفت؟ از سرگردانی نیروهای مهاجر و جویای کار؟ یا انباشت آن در شهرها؟ حتی دستگاه متولی بخش کشاورزی (وزارتخانههای کشاورزی و جهاد) که قاعدتا برای برداشتن بار اضافی از دوش اقتصاد دهقانی مدافع مهاجرت میشدند، همسوی دیگران بر ضد مهاجرت عمل میکرد. این داستان تنها به لعن و نفرین مهاجرت ختم نمیشد. بلکه بخش وسیعی از امکانات اقتصادی کشور در قالب حمایت از پروژههای کوچک، دامی شد برای ماندن دهقانان در روستا. در ظاهر بهعنوان شاغل، اما در باطن بهعنوان سربار جامعه.
این فعالیتها در چارچوب توسعه روستایی انجام پذیرفته بود؟
توسعه همهجانبه روستایی، به مفهوم بازسازی شبکههای عمرانی و رفاهی و همینطور بهبود شیوه تولید، شعار و برنامهای بود که ایران با تأسی از کشورهای جنوبشرق آسیا بنا بر تعریف صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی بعد از انقلاب در روستاها به اجرا گذاشت. دریک ارزیابی کلی، این الگو از نظر ایجاد سازههای فیزیکی و پروژههای عمرانی در روستاها موفق، اما ازنظر بهبود «شیوه تولید» ناموفق بوده است. حتی با اضافهکردن برخی هزینهها (آب، برق، تلفن، گاز و…) بر سبد خانوار، آثار زیانباری بر شیوه تولید داشته است. الگوی توسعه روستایی بهویژه در استانهای شمالی، روستاها را از شکل تولید انداخته و چشمانداز مبهمی در برابر کشاورزی این استانها ترسیم نموده است. بهطور خلاصه توسعه روستایی گرچه ممکن است بهطور موقت موجب استقرار جمعیت در روستاها شود، اما با توجه به هدف سیاسی مستتر در آن (جلوگیری از مهاجرت) بیتوجه به ساختارهای تولید و سد راه توسعه کشاورزی است.
با این اوصاف شما اصلاحات ارضی را بهعنوان یک رویداد یا مقطع تاریخی در اقتصاد سیاسی ایران به شمار میآورید؟ تأثیر این رویداد در مسیر توسعه ایران از جنبه آزادکردن دهقانان، گسترش مناسبات سرمایهداری در روستاها، تجاریشدن کشاورزی و گسترش نفوذ و قدرت بوروکراسی دولت در مناطق روستایی ایران را پس از حدود ۵۵ سال چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا اصلاحات ارضی در مسیر توسعه ایران، یک گسست بود یا یک اقدام لازم؟ آیا اصلاحات ارضی را میتوان ادامه سیاست توسعه آمرانه طرح ترومن در راستای برقراری سیاستهای رشد مبتنی بر جایگزینی واردات با هدف جایگزینی تولید تجاری بهجای تولید سنتی به شمار آورد؟
سؤال جنابعالی دقیقا در راستای نگاه متفاوت بنده به موضوع اصلاحات ارضی است. به عبارت دیگر، سؤال شما به من این امکان را میدهد که اصلاحات ارضی را طور دیگر بازخوانی کنم. بهعنوان یک پژوهشگر مسائل کشاورزی و اقتصاد سیاسی همواره سعی کردهام، ماهیت اصلاحات ارضی از جنبه جایگاه تاریخی و ارتباط آن با شیوه تولید سرمایهداری در کشاورزی ایران را بیشتر از جنبههای دیگر آن برجسته کنم. شاید این نوع نگاه، روایت متفاوتی از اصلاحات ارضی به ما بهویژه درباره تأثیر آن بر توسعه کشاورزی ایران بدهد. بهطور خلاصه، گرچه هدف شاه از اجرای اصلاحات ارضی، الغای شیوه تولید ارباب- رعیتی و توسعه مناسبات سرمایهداری در کشاورزی بود، اما ماهیت خود اصلاحات ارضی در راستای گریز از شیوه تولید سرمایهداری بوده است. به عبارت دیگر، در شرایطی که توسعه مناسبات سرمایهداری قبل از اجرای اصلاحات ارضی بهطور درونی در حال تکوین بود، اجرای اصلاحات ارضی بهدلیل «توزیع مجدد زمین» خود مانع بزرگی در این راه شد.
نظر رایج درباره اصلاحات ارضی، این است که این پدیده با ازمیانبردن نظام ارباب- رعیتی/فئودالیسم و فراهمکردن زمینههای گسترش شیوه تولید سرمایهداری در ایران، مسئله ارضی در این کشور را حل کرده است. به عبارت دیگر، دغدغه ساختارهای پیشاسرمایهداری در اقتصاد برداشته شد. استنباط این بوده که اصلاحات ارضی، با جدایی تولیدکننده مستقیم از وسایل تولید و سلب مالکیت از آنها (بر مبنای نظر مارکس راجع به کشور انگلیس در قرون ۱۷ و ۱۸ میلادی و همینطور تئوریزهکردن مسئله جدایی تولیدکننده از شرایط عینی تولید، بهعنوان شرط لازم برای تحقق سرمایهداری در کشاورزی، از سوی لنین در کتاب تکامل سرمایهداری در روسیه) آغاز کشاورزی به شیوه سرمایهداری در ایران بوده است. از نظر اینان ماهیت اصلاحات ارضی ایران در دهه ۴۰، از نظر تاریخی، با سلب مالکیت زمین از دهقانان مستقل در انگلیس در قرن ۱۸ همسان و همانند است.
به نظرم آن دسته از نویسندگانی که ماهیت اصلاحات ارضی را جدایی تولیدکننده مستقیم و دهقان از وسایل تولید، وسایل معیشت، آغاز تولید کشاورزی به شیوه سرمایهداری و حل مسئله ارضی در ایران میدانند، دچار نقصان شدهاند. همچنین یکیدانستن اصلاحات ارضی با سلب مالکیت زمین از دهقانان در انگلیس (قرن ۱۸ میلادی) که منجر به استقرار شیوه تولید سرمایهداری در آن کشور شد، دارای ابهام فراوان بوده است. اصلاحات ارضی ایران در ماهیت، به معنای جدایی تولیدکننده مستقیم از وسایل تولید، یا به عبارتی، رهایی و آزادی دهقانان از زمین و ابزار معیشت (بهعنوان شرط لازم برای استقرار شیوه تولید سرمایهداری) نبوده است. اصلاحات ارضی، خلعید از مالک و ارباب بود نه دهقان، در صورتی که در انگلیس قرن ۱۸ از دهقان سلب مالکیت شد. ماهیت اصلاحات ارضی ضد فئودالی، نه ضددهقانی و ماهیت تحولات انگلیس، ضددهقانی بود. در زمان اصلاحات ارضی، طبقه اصلی تولیدکننده در ایران، زارعان بودند که رعیت خوانده میشدند، مانند سرفها در دوران فئودالیسم. مقارن با اصلاحات ارضی، شمار دهقانان مستقل در ایران، بسیار اندک (حدود ۱۰ الی ۱۵ درصد) بود. آنچه با عنوان خلع ید (سلب مالکیت) از دهقان مستقل در فرایند اصلاحات ارضی مطرح شده است، سالها بعد از اجرای اصلاحات ارضی، آغاز و هنوز هم بهطور بطئی و درونی ادامه دارد؛ بنابراین فرایند جدایی دهقانان مستقل از شرایط عینی تولید (زمین و ابزار معیشت) و در یک کلام، سلب مالکیت از آنان به فرجام نرسیده است. ماهیت خود اصلاحات ارضی، پیامدی از جنس سلب مالکیت از دهقان یا دهقانزدایی نداشته، بلکه کاملا برعکس، منشأ تاریخی شیوه تولید دهقانی بوده است. نتیجه خلعید از مالک (ماهیت اصلاحات ارضی)، تقسیم و توزیع مجدد زمین، تلفیق ابزار کار (زمین با نیروی کار دهقان) بود. این فرایند به معنای زایش شیوه تولید خردهدهقانی است. (مانند اتفاقی که در انگلیس، مقارن سدههای ۱۴ و ۱۵ به شکل درونزا به وقوع پیوست). درصورتیکه نتیجه خلعید از دهقان (مانند انگلیس قرن ۱۸)، تمرکز زمین، جدایی ابزار کار و ابزار معیشت از تولیدکننده مستقیم و دهقان، انباشت سرمایه و زایش شیوه تولید سرمایهداری است.
اصلاحات ارضی اگرچه زارع را تبدیل به دهقان کرد و در نوع خود یک گام بهپیش بود اما شرط لازم برای ایجاد سرمایهداری در کشاورزی را ایجاد نکرد. شرط اولیه ایجاد سرمایهداری در بخش کشاورزی هنوز هم بهطور کامل فراهم نشده است و آن عبارت است از: جدایی تولیدکننده مستقیم از شرایط عینی تولید؛ اعم از زمین و ابزار معیشت و تمرکز زمین. در فرایند اصلاحات ارضی، زارع از زیر بار مالک/فئودال بیرون آمد و به دهقان تبدیل شد. جامعه ارباب-رعیتی مبدل به جامعه خردهدهقانی شد؛ بنابراین برای تحقق سرمایهداری در کشاورزی ایران، مانعی بزرگتر و پیچیدهتر ایجاد شد. درواقع در مسیر تکامل سرمایهداری ایران، داستانی از نو آغاز شد. طولی نکشید زارع ایرانی، زمینی که در آرزوی بهدستآوردن آن بود، این بار «بهرامی» شد که «گور» آن را گرفت. دهقان به تکهزمین خاکآلودی لولید تا در غیاب مالک، خودی نشان دهد و تنی بیاساید اما این زمین بیمقدار و معیشت ناچیز، نهتنها موجب سلب آسایش از دهقان شد بلکه انبوهی از جمعیت بیقواره و نامتحد را تشکیل داد که در پروسه دگرگونیهای اجتماعی، خود تبدیل به یک مانع اصلی شد.
درک درست از ماهیت اصلاحات ارضی، بهعنوان یکی از پرمخاطرهترین اقدامات در تاریخ معاصر ایران، بسیار حائز اهمیت است. اگر اصلاحات ارضی اجرا نمیشد، اولا؛ استقرار کشاورزی به شیوه سرمایهداری زودتر و منطقیتر انجام میگرفت. بنابه نظر احمد اشرف در کتاب زمین و انقلاب در ایران، سرمایهداری در زمینهای اربابی در آستانه اصلاحات ارضی روبه گسترش بود. دوم؛ اشتباهی با عنوان همانندسازی [یکیدانستن ماهیت اصلاحات ارضی ایران (فروپاشی ارباب-رعیتی/فئودالیسم و زایش اقتصاد دهقانی) با تحولات درونی انگلیس در قرن ۱۸ (فروپاشی اقتصاد دهقانی و زایش سرمایهداری) ] به وجود نمیآمد. این همانندسازی منشأ خطاهای فراوان در راستای تمایلات سیاسی گروهها و احزاب در ایران بوده است. اصلاحات ارضی از نظر ماهیت، بسیار نزدیک به تحولاتی بود که در انگلیس در قرنهای ۱۵ و ۱۶ میلادی در آن کشور به وجود آمد که در نهایت منجر به فروپاشی فئودالیسم و زایش شیوه تولید دهقانی در آن کشور شد. از آن زمان تا قرن ۱۸ [فاصله بین فئودالیسم و سرمایهداری] انگلیس، تا استقرار کامل شیوه تولید سرمایهداری، با شیوه تولید دهقانی درگیر بود. همینطور اصلاحات ارضی ایران در سال ۱۳۴۱ (۱۹۶۲ میلادی) ماهیتا نتایجی را بهبار آورد که انقلاب فرانسه در سال ۱۸۴۴ ایجاد کرد.
شیوه تولید دهقانی (حاصل اجرای قانون اصلاحات ارضی) در ایران، یا از دید نویسندگان و صاحبنظران پنهان مانده، یا اینکه کاه و پوشال شیوه تولید سرمایهداری قلمداد شد. جامعه ایران پس از اصلاحات ارضی با تمام وجود دهقانی بود تنها در ظاهر قبای سرمایهداری بر تن داشت اما ایدئولوژیهای سیاسی عمدتا روی همین عناصر ظاهری جامعه [ساختارها و صورتبندیهای خیالی شیوه تولید سرمایهداری] استوار شد. درصورتیکه جامعه ایران، برای تحقق کامل شیوه تولید سرمایهداری، وقت زیادی لازم داشت.
منبع : http://www.vaghayedaily.ir/fa/News/6780