فقر یک پدیدهی چند بعدی است که با توجه به شرایط اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و موقعیت زمانی و مکانی هر کشور شامل ناکامی در رضایتمندی بر مبنای نیاز و کمبود دستیابی به منابع، تحصیلات، مهارت، سلامتی، تغذیه، پناهگاه و امکانات بهداشتی است که آسیب پذیری اجتماعی، خشونت و کمبود آزادی را در پی دارد.
۱٫ مصرف یک سبد خاص از کالا
۲٫ هزینهُ کل
۳٫ درآمد کل
مورد نخست همان روشی است که به وسیلهٔ جیمز توبین پیشنهاد شده است. توبین به نیازهای بیولوژیکی و ضروریاتی اشاره میکند که اگر به طور نابرابر بین افراد توزیع شود بعضی را زیر خط فقر قرار خواهد داد. ترسیم خط فقر بر اساس هزینهٔ حداقل یا درآمد حداقل دو برداشت است که از دیر زمان، انتخاب یکی از این دو روش مطرح بوده است. مطالعاتی که بعد از جنگ جهانی دوم در زمینهٔ فقر در انگلستان صورت گرفته عمدتاً متکی به آمار بودجه خانوار بوده و از روش هزینه استفاده شده است. آبل اسمیت و تاونزند در سال ۱۹۶۵ به عنوان پیشگام مطالعات بودجهُ خانوار از روش فوق برای تعیین فقر استفاده نمودند. دلایلی وجود دارد که استفاده از درآمد به جای هزینه منجر به نتایج متفاوتی میگردد. مثلاً امکان دارد که کسانی از نظر سطح درآمد زیر خط فقر قرار داشته باشند، ولی از طریق قرض نمودن یا فروش بعضی از داراییها سطح رفاه خود را بالاتر از خط فقر قرار دهند. هم چنان که ممکن است گروهی که سطح درآمد خط فقر را دارا میباشند، به دلایلی چون عادت اجتماعی، دانش ناقص یا ناقص بودن بازار قادر به تامین نیازهای خود در سطح مناسب و بالای فقر نباشند
گام اول در تشخیص فقیر از غیر فقیر معیاری است که بر اساس آن بتوان تعیین نمود چه کسی فقیر است و چه کسی فقیر نیست. این معیار در مطالعات خط فقر نامیده میشود. مارتین راوالیون خط فقر را به صورت مخارجی که یک فرد در یک زمان و مکان معین برای دسترسی به یک سطح رفاه مرجع متحمل میشود، تعریف میکند. افرادی که به آن سطح رفاه دسترسی ندارند، فقیر و کسانی که به این سطح رفاه دسترسی دارند، غیر فقیر تلقی میشوند.
خط فقر خشن یا گرسنگی: پایینترین ردههای درآمدی یک جامعه را شامل میشود، خط فقر خشن هنگامی کاربر دارد که معیارهای خط فقر نسبی و حتی فقر مطلق پاسخگو نباشد.
خط فقر مطلق و شدید: عبارت است از مقدار درآمدی که برای تامین حداقل نیازهای فردی در یک جامعه لازم است و عدم تامین آن موجب میشود فرد مورد بررسی به عنوان فقیر در نظر گرفته شود. افرادی که زیر خط فقر مطلق قرار دارند توانایی تامین حداقل نیازهای اساسی خود را ندارند و به طور مطلق فقیر محسوب میشوند.
خط فقر نسبی: خط فقر نسبی عموماً به صورت در صد معینی از میانه (آمار) توزیع درآمد (یا هزینهُ) جامعه در نظر گرفته میشود و افرادی که درآمد (یا هزینهُ) آنها پایینتر از این آستانه قرار میگیرد فقیر محسوب میشوند. افرادی که زیر این خط فقر قرار میگیرند فقیر مطلق نیستند؛ بلکه در مقایسه با دیگران فقیر محسوب میشوند.
در سالهای اخیر این خط از سوی مراجع رسمی در ایران اعلام نشده و کارشناسان بازار کار میگویند نگرانی دولتها از بیان این خط این است که برخی مقایسهها در جامعه صورت گیرد. این مسئله درباره میزان درآمد کارگران در سالهای گذشته مطرح بوده و مقامات کارگری میگویند میزان درآمد و حداقل مزد مشمولان قانون کار بسیار کمتر از خط فقر قرار دارد.
برخی صاحبنظران اقتصادی معتقدند درست در زمانی که این نرخ اعلام شد، زندگی در کلانشهرها با درآمد ماهیانه کمتر از ۲ میلیون و ۷۰۰ هزارتومان به معنای زندگی زیر خط فقر بوده است. توجه به این ارقام نشان می دهد که واقع بینانه دیدن خط فقر یعنی اینکه درآمد ماهیانه ۲ میلیون و ۶۱۶ هزارتومان در سال گذشته برای خانوارهای شهری، به معنای قرار داشتن در خط فقر بوده است.
کارشناسان اقتصادی عنوان کرده اند، خط فقر زندگی در پایتخت در سالجاری به ۲ میلیون و ۷۰۰ هزارتومان برای یک خانوار ۵ نفره رسیده است. سهم هر فرد در این بخش ماهیانه ۵۴۰ هزارتومان است ولی نمی توان گفت فرضا فردی با این میزان درآمد و زندگی مجردی می تواند هزینه های مسکن، خوراک، پوشاک و سایر نیازهای خود را تنها با ۵۴۰ هزارتومان در ماه تامین کند.
با این وجود، آمارهای متفاوتی درباره میزان درآمد خانوار ارائه می شود به نحوی که بانک مرکزی معتقد است درآمد هر خانوار ایرانی در سال ۹۳ به میزان ۳۱ میلیون و ۳۹۳ هزارتومان و هزینه ها نیز ۳۲ میلیون و ۸۷۶ هزار تومان بوده و مرکز آمار می گوید درآمدها در سال گذشته ۲۴ میلیون و ۱۳۱ هزارتومان و هزینه ها نیز ۲۳ میلیون و ۴۸۶ هزارتومان بود.