«کمک کردن» امری اخلاقی است. اگر از خودمان بپرسیم، در صورتی که کسی از ما درخواست کمک داشته باشد، آیا به او پاسخ مثبت میدهیم یا خیر؟ تعداد زیادی خواهیم گفت، بله! میتو اسنو، در مقالهای با عنوان «علیه خیریه» به این موضوع به شکل دیگری میپردازد: تصور کنید به کودکی برخوردهاید که در حال غرقشدن در مردابی کوچک است و شما تنها کسی هستید که برای کمککردن، آن دور و بر وجود دارد. براحتی میتوانید به مرداب بزنید و او را نجات دهید، اگرچه این کار لباسها و کفشهای شما را از بین میبرد و اگر چنین نکنید، کودک جان خود را از دست خواهد داد. نیاز چندانی به فکر ندارد: باید کودک را نجات دهید. اگر برای کمککردن، افراد دیگری هم در آن اطراف حضور داشتند، پاسخ شما تغییری میکرد؟ خیر. تفاوتی میکرد اگر کودک بیچاره مستقیم بر سر راه شما نبود؟ خیر.
اما پرسش این است: اگر کودک در حال غرقشدن نباشد، اما بهعلت نبود غذا یا آب یا مراقبتهای پزشکی در معرض خطر مرگ باشد و تنها کاری که شما برای کمک به او باید انجام دهید، اهدای مبلغی پول به خیریه باشد، آیا در این صورت شما تعهد کمتری به مداخله دارید؟ پیتر سینگر اینطور فکر نمیکند. این فیلسوف در مقاله «قحطی، وفور و اخلاق» و همچنین در کتاب چاپشدهاش در سال ۲۰۰۹ با عنوان «زندگیای که میتوانید نجات دهید»، استدلال میکند که الزام شما برای کمککردن به کودکِ درحال غرقشدن و کمک بشردوستانه به افرادی که در فقر شدید زندگی میکنند، به یک اندازه است.
اصل اخلاقی در هر دو مورد یکسان است؛ تا زمانی که کمک کردن به دیگران منجر به «فداکردن چیزی، کموبیش به همان اهمیت، نمیشود»، باید از رنج دیگران بکاهیم. درمورد کودکِ درحال غرق شدن، لباس و کفشهای شما به اندازه زندگی یک کودک اهمیت ندارد. درمورد کمک بشردوستانه نیز اگر توان مالی داشته باشید، معادل پولیِ آن لباس و کفشها هرگز بهاهمیت نجات جان یک کودک نیست. همین استدلالِ ساده الهامبخش جنبشی اجتماعی و درحالرشد بوده است که خود را با عنوان «نوعدوستی ثمربخش» معرفی میکند. این نوعدوستان ثمربخش محاسبه میکنند که بهترین محلِ صرف درآمد مازاد کجاست و ثروتمندان را تشویق میکنند که سرمایه خود را بدانجا هدایت کنند. از میان پرطرفدارترین اهداف آنها میتوان به این موارد اشاره کرد: بنیاد مقابله با مالاریا، اقدامهای کنترلی علیه تب حلزون و پرداخت مستقیم پول. بیش از هفدههزار نفر قول اهدای سالانه یک درصد و بیش از هزار نفر قول اهدای سالانه دهدرصد از درآمد خود را برای مصرف در راه چنین اهداف پسندیدهای دادهاند. این جنبش، بخصوص در میان نسل جدید، آنقدر پرطرفدار است که برخی از آنان را وا داشته است به ستایش آن با عنوان «جنبش اجتماعی جدیدِ نسل ما» بپردازند.
رشد بیشتر این جنبشها به نیم دهه اخیر مربوط میشود. در سال جاری نیز شاهد انتشار کتابهای متعددی درباره این موضوع بودهایم که پوشش خبری مثبت و گستردهای نیز در رسانههای محبوب پیدا کرده است: چگونه در انجام کار خیر عالی باشیم! اما نکته ای که میتو اسنو به آن اشاره میکند، این است که توجه به کمک کردن به دیگران، ما را از ریشههایی که چنین نابرابریهایی را ایجاد کرده، دور میسازد. سرمایه داری از سر لطف مبالغی را برای کمک به مردم فقیر دیگر کشورها اختصاص میدهد، در حالی که پرسش اساسی باید این باشد که چرا این شکاف ایجاد شده؟ ما بیش از آنکه فرهنگِ فردی شده بخشیدن را بسازیم، باید ستاندنِ نهادینهشده سرمایهداری را به چالش بکشیم.
اسما روانخواه
منبع : http://qudsonline.ir/news/470891