مصائب عصر باسوادان بی سواد/ سواد دیگر خواندن و نوشتن نیست.
خبرگزاری مهر، گروه جامعه – نورا حسینی: سالهاست که دوران دبیرستان را تمام کرده ایم اما هنوز به نقش سینوس، کسینوس، تانژانت و کتانژانت در زندگی پی نبرده ایم. همه فرمول های ریاضی و تاریخ تولد و فوت بزرگان ایران و جهان را حفظ کرده ایم اما هیچ وقت در هیچ کجای زندگی به کارمان نیامد و معلوم نیست این کتاب های پر از نکته های مهمی که تنها تا تابستان همان سال تحصیلی به یادمان می ماندند چه کمکی به بهتر زندگی کردنمان کرد؟
حالا بعد از گذشت چند دهه از دوران مدرسه جز داستان کوکب خانم و دهقان فداکار که می گویند از کتاب های درسی حذف شده است را به یاد نداریم. از آن همه شعرهای طولانی که مجبور بودیم حفظ شان کنیم چند بیتی از شعر «انار» و «باز باران با ترانه» ته ذهنمان ته نشین شده است.
اما دیگر به آن چه ما به عنوان سواد در این سال ها آموخته ایم سواد نمی گویند و تعریف سواد تغییر عمیقی کرده است و دیگر به هر که مهارت خواندن و نوشتن داشته باشد باسواد نمی گویند.
تعریف سواد نوین چیست؟
۱۰۵ سال است که از قانون اجباری شدن سواد در ایران می گذرد. در تمام این سال ها دولت ها تلاش کرده اند بی سوادی را در کشور ریشه کن کنند و سیستم آموزشی مدرن را توسعه دادهاند و سهم چشمگیری از بودجه کشور برای سوادآموزی هزینه شده است. اما به رغم همه تلاشها با تغییر بنیادین تعریف سواد باز دچار عقب ماندگی های معناداری در حوزه افراد باسواد هستیم.
محمد رضایی، کارشناس مسائل آموزشی درباره وضعیت نظام آموزشی ایران در ارتباط با تحول مفهومی در ماهیت سواد میگوید: سواد، مهارت خواندن و نوشتن نیست، چون به هرحال این را یاد میگیرند، داشتن معلومات هم مهم نیست. منظور ما از سواد معنای عمیقتری است. معمولا در جامعه ما مفهوم سواد، به معنای عمیق کمتر مطرح میشود و بیشتر همان مفهوم سطحی آن در نظر گرفته میشود.
سواد یعنی کسب مجموعهای از شایستگیهایی که نظام آموزش و پرورش باید در برابر آن پاسخگو باشد. این معنای جدیدی از سواد است و ما نتوانستیم از این معنا استفاده کنیمرضایی می گوید: آدم باسواد در فرهنگ ما یعنی کسی که خواندن و نوشتن بلد است، اما اخیرا این موضوع متحول شده و در منابع تخصصی آنچه بهعنوان سواد مطرح است معنای عمیقتر و دقیقتری دارد.
وی ادامه میدهد: سواد یعنی کسب مجموعهای از شایستگیهایی که نظام آموزش و پرورش باید در برابر آن پاسخگو باشد. این معنای جدیدی از سواد است و ما نتوانستیم از این معنا استفاده کنیم.
به گفته وی متاسفانه بسیاری تصور میکنند که لفظ سواد نمیتواند مجموعه شایستگیهایی را که نظام آموزشی باید در بچهها محقق کند و پاسخگو باشد برساند و ذهن مخاطب را به سمت همان معنای سنتی و سطحی میبرد، لذا برای به کار بردن کلمه سواد مقاومت میکنند. به گفته این کارشناس حوزه آموزشی؛ آموزش و پرورش باید به دنبال آن باشد که جامعه سواد اجتماعی، هنری، ریاضی، علمی و فناوری داشته باشد.
در آموزش و پرورشمان اجازه ابراز وجود و شکوفایی به بچهها را نمیدهیم
حمید ایمانی کارشناس مسائل آموزش پرورش نیز در این باره میگوید: دانشآموزان ایرانی بعد از ۱۲ سال قدرت خودیابی ندارند و با محیط اطراف نمیتوانند ارتباط برقرار کنند.
وی تعریفی از مفهوم سواد ارائه میکند و میگوید: تعریف یونسکو از سواد یعنی خواندن، نوشتن و فهمیدن که در این فهمیدن ۱۵ تا ۳۴ ویژگی و شایستگی آورده شده است. متاسفانه ما در آموزش و پرورشمان اجازه ابراز وجود و شکوفایی به بچهها را نمیدهیم. به گفته این کارشناس؛ با یک کتاب آموزش مهارتهای زندگی هم نمیتوان این مشکل خودشکوفایی دانشآموزان را حل کرد. یکی از راهها این است که آزادی عمل دانشآموزان را زیاد کنیم تا کمبود آموزشهای مهارتی را جبران کنیم.
با یک کتاب آموزش مهارتهای زندگی نمیتوان مشکل خودشکوفایی دانشآموزان را حل کرد. یکی از راهها این است که آزادی عمل دانشآموزان را زیاد کنیم تا کمبود آموزشهای مهارتی را جبران کنیم ایمانی ادامه میدهد: باسواد شدن اگر در یک مجموعه آزادی انتخاب و عمل اتفاق بیفتد، پیامدها و دستاوردهای محسوستر و ارزندهتری دارد و نتیجه کار در نظام آموزشی تبدیل به یک سری محفوظات نمیشود که بعدا هم هیچ کاربردی ندارد.
این کارشناس حوزه آموزش و پرورش با انتقاد از وضعیت فعلی سواد دانشآموزان میگوید: در حال حاضربیشتر دانشآموزان ما دارای یکسری معلومات سطحی و اندک هستند که در ادامه راه زندگی به کارشان نمیآید.
دانشآموزان ما تنها میخوانند بدون آنکه مفهوم و عمق موضوع را درک کنند. این دانشآموزان فردا آیندهسازان خواهند بود. ما در آموزش و پرورش به دنبال چه هستیم، القای یکسری مطالب به دانشآموزان یا بالابردن سطح علمی و ماندگار در دانشآموزان که در آینده نمود پیدا کند؟
سواد تنها داشتن مهارت نیست؛ شیوه بودن و زیستن است
به گفته این کارشناس امور آموزشی سواد وقتی اتفاق میافتد که فرد بتواند به کمک سواد از الگوی ارتباط شفاهی به الگوی ارتباط کتبی انتقال پیدا کند. سواد میانجی دو شیوه تفکر داشتن و بودن است. به همین دلیل وقتی از سواد صحبت میکنیم، سواد فقط مهارت نیست. بلکه شیوه بودن است، شیوه زیستن است. شیوه بودن و شیوه زیستن یعنی اینکه ما به کمک سواد هویت جدیدی پیدا میکنیم که بعد از آن یا به کمک آن سواد، ما نوعی از ادراک خلاق و ادراک حسی و نوعی از فهم فرهنگی و تجربه زندگی را در خودمان تحقق میبخشیم.
بیشتر کارشناس امور آموزشی بر تحول بنیادین محتوای آموزشی در مدارس تاکید دارند و معتقدند این آموزش سنتی در آینده چندان به کار دانش آموزان نخواهد آمد. حسین قاسمی دبیر قدیمی و بازنشسته در خصوص تعریف نوین سواد می گوید: انسان باسواد انسانی است که ضمن برخورداری حداقلی از سواد خواندن و نوشتن، بتواند توانایی برقراری ارتباط درست با انسانهای دیگر، طبیعت، خود و خدا را داشته باشد؛ به همین سبب است که امروزه در برخی از کشورهای پیشرفته جهان، سخن از سواد اخلاقی، سواد رسانهای، سواد عاطفی، سواد فرهنگی و… به میان میآید. امروزه و با گسترش سرسامآور فناوریهای نوین، نمیتوان کسی را که تنها خواندن و نوشتن میداند و از استفاده از ابراز نوینی چون رایانه ناتوان است، باسواد خواند. حتی فهم عرفی مردم ما هم این تعریف از سواد را زیر سوال میبرد. مثلا مشاهده میکنیم که فردی که با مدرک مثلا دکترا، سستترین و غیرمنطقیترین حرفها را بر زبان میآورد، سواد و مدرکش از سوی بسیاری از مردم زیرسوال میرود. بنابراین حداقل دو تعریف از سواد میتوان ارائه داد: تعریف سنتی و تعریف مدرن.
وی ادامه می دهد: اگر قبول کنیم که درآموزش و پرورش ایران، مراد از سواد فقط خواندن ونوشتن است، به نظر میرسد که آموزش و پرورش به این هدف خود نائل میشود، اگر مراد از سواد، سواد به معنای مدرن باشد، البته نظام آموزشی ما در این زمینه چندان توانا نیست که از آموزش و پرورش غیررسمی کشور هم عقبتر است به این معنی که فارغالتحصیلان این نظام آموزشی بعد از اتمام دوره دبستان، توانایی حداقلی در خواندن و نوشتن را دارند. اما اگر مراد از سواد، سواد به معنای سواد مدرن باشد، البته نظام آموزشی ما در این زمینه چندان توانا نیست که بسیار از آموزش و پرورش غیررسمی کشور هم عقبتر است؛ یعنی به نظر میرسد دانشآموزان این نظام آموزشی، چیزهایی مانند سواد عاطفی، سواد اخلاقی، سواد رسانهای و سواد تفکر انتقادی را نمیآموزند و اصلا برای نظام آموزشی ما مساله و دغدغه نیست. در واقع بهطور سیستماتیک این چیزها در مدارس ما آموزش داده نمیشود. اگر هم بتوان از اینگونه سوادها سراغی در مدارس گرفت، بستگی به ذوق و سلیقه و ابتکار و خلاقیت معلمان آن مدارس دارد؛ وگرنه سیستم آموزش و پرورش چنین چیزی را از آنها نخواسته است. البته نسیمی از این معنای مدرن از سواد در گفتههای برخی از مسئولان آموزش و پرورش وزیدن گرفته است اما به نظرم آن قدر مشغول کارهای روزمره هستند که آن نسیمهای اندک هم فرصت وزیدن پیدا نمیکنند.
عقب گرد تحصیلی؛ پاک کردن صورت مسئله
این دبیر قدیمی آموزش و پرورش معتقد است: امروزه نه تنها دانشآموزان ما مهارت خاصی را بهطور حرفهای در مدارس نمیآموزند، که حتی در سطح دانش هم نوعی عقبگرد بهوجود آمده است؛ فارغالتحصیلان ما از کمترین سطح سواد اطلاعات عمومی برخوردارند. متاسفانه گسترش بیرویه و بیحساب و کتاب دانشگاه، علم و دانش را به مرتبه نازلی رسانده است به طور مثال فردی با نمرات منفی، موفق به نشستن در دوره کارشناسی ارشد و حتی دکترا میشود، بدون اینکه حداقل دانش را داشته باشد. غلبه کمیت بر کیفیت بلای امروز جامعه ما است. این هم در دانشگاهها دیده میشود و هم در مدارس.
چند سال پیش مردودی سال اول دبیرستان را برداشتند و دانشآموز با کمترین سطح دانش و بهرغم تجدیدی های فراوان، به کلاس بالاتر میرفت. در واقع دوستان برای حل مساله افت تحصیلی فراوان در سال اول دبیرستان، صورت مساله را پاک کردند و مردودی را برداشتند. با این وصف نظام آموزش و پرورش ما در مقام تحقق نه تنها در آموزش مهارت به دانشآموزان ناتوان شده است که حتی در آموزش حداقل سطح دانش و علم نیز ناکارآمد است. به بحث مهارتهای زندگی نمیپردازم که چندان جایی در نظام آموزشی ما ندارند.
امسال بیش از ۱۳ میلیون دانشآموز در مدارس کشور ثبتنام کردهاند. ۱۳ میلیون دانشآموز به معنای ۱۳ میلیون نفر سرمایه بالقوه برای توسعه و آبادانی کشور و رسیدن به تمام چیزهای خوبی است که باید به آنها میرسیدیم، اما بهدلیل یک انحراف آموزشی بزرگ از رسیدن به آنها محروم شدهایم. این انحراف بزرگ تاکید بر حفظیات به جای پرورش قدرت تفکر، افزایش خلاقیت و بالا بردن روحیه پرسشگری و مسئولیتپذیری دانشآموزان است.
عادت کردهایم که فقط حفظ کنیم و قدرت تجزیه و تحلیلمان کم شده است. مغز ما تبدیل به ابر رایانهای شده است که از انباشت اطلاعات لذت میبرد. خیلی چیزها را میدانیم اما فقط میدانیم. حتی گاهی اوقات از چیزهای خیلی به درد نخور هم سر در میآوریم، چیزهایی که ممکن است حتی یک روز هم به درد زندگی ما نخورد اما آنها را هم حفظ کردهایم، بدون اینکه فکر کنیم چرا حفظ کردهایم. حتی گاهی مهارتهای زندگی را هم نمیدانیم و بعد میپرسیم مثلا چرا در جامعه ما طلاق اینقدر افزایش داشته است؟ شاید چون در گذشته اگر سواد خواندن و نوشتن نبود، سواد زندگی وجود داشت و کودک و نوجوان از دوران طفولیت میآموخت که چگونه باید زندگی کرد. اما حالا تنها می آموزیم چگونه حفظ کنیم.