الف
ابلاغ:
رساندن اوراق دعوی مانند اخطاریه،اجرای حکم،اجراءسند و….. به اطلاح شخص یا اشخاص معین با رعایت تشریفات قانونی.
ابلاغ واقعی:
رساندن اوراق دعوی به خود شخص مخاطب یعنی شخصی که هدف ازابلاغ اطلاع دادن به اوست از طریق خودش یا وکیل اش.
ابلاغ قانونی:
هر گونه ابلاغی که مطابق مقررات قانون است ولی به شخص مخاطب یا وکیل او صورت نمی گیرد برای مثال اگر برگه اخطاریه وقت حضور در دادگاه به همسر مخاطب ابلاغ شود ابلاغ قانونی است.
اتلاف:
از بین بردن مال دیگری را گویند چه قسمتی از یک مال باشد و چه تمام آن،با اتلاف مال دیگری برای اتلاف کننده مسئولیت مدنی ایجاد می شود چه تلف عمدی چه غیر عمدی باشد. یعنی فرقی نمی کند کسی عمدا ًخانه دیگری را آتش بزند یا با روشن کردن آتش بیش از حد متعارف در حیات منزل خود بدون آنکه قصد آتش سوزی منزل را داشته باشدآتش به خانه دیگری سرایت کرده و موجب اتلاف گردد.
اجاره:
عقدی است که به موجب آن یک طرف که موجر نامیده می شود منافع عین مالی را(چه غیر منقول مانند خانه وچه منقول مانند خودرو)به ازای دریافت اجاره بها به طرف دیگر که مستاجر نامیده می شود منتقل می کند. اگر شخصی منافع و نیروی کار خود را به ازای دریافت اجرت در اختیار دیگری قرار دهد به او اجیر وبه استفاده کننده مستاجر گویند.
اجرائیه:
ورقه ای است که تحت تشریفات خاص قانونی درمراجع قضایی یا اداری مانند اداره ثبت اسناد واملاک تهیه می شود ومفاد آن متضمن دستور دادگاه به انجام موضوع آن است برای مثال حکم دادگاه مبنی بر پرداخت سه ماه اجاره بهای معوقه یا تخلیه ساختمان مسکونی یا الزام به تنظیم سند رسمی و…. همچنین اجرائیه ممکن است از سوی مراجع اداری مانند اداره ثبت اسناد واملاک برای اجرای مهریه صادرشود.
اجرت المثل:
اگر کسی از مال دیگری استفاده کند وعین مال با استفاده کردن باقی باشد وازبین نرود مانند استفاده از اتومبیل یا خانه یا ملک دیگری،وبین استفاده کننده وصاحب آن عقدی منعقد نشده باشد استفاده کننده باید آنچه که استفاده کرده به صاحب مال بدهد. به وجهی که بابت این استفاده پرداخت می شود اجرت المثل گویند. برای تعیین اجرت المثل با در نظر گرفتن شرایط واوضاع و احوال،نوع استفاده،عین مال،و….مبلغی برای مدت استفاده در نظر گرفته می شود.در مقابل اجرت المثل اجرت المسمی قرار دارد یعنی اجرتی که طرفین بر آن توافق کرده اند.
احضاریه:
ورقه ایست که درآن قاضی امر می کند تا کسی اعم از متهم،مطلع یا گواه در دادسرا یا دادگاه حاضر شود.در صورت ابلاغ احضاریه با رعایت تشریفات مربوطه وعدم حضور مخاطب بدون عذر موجه موجب خواهد شد تا توسط مرجع قضایی جلب کردد.
احوال شخصیه:
عبارت است از مجموع صفات انسان که به اعتبار آنها یک شخص در اجتماع دارای حق وحقوقی شده وآن را اعمال می کند مانند تابعیت،ازدواج،طلاق،وصیت،اقامتگاه و…….
اخذ به شفعه:
هرگاه مال غیر منقول قابل تقسیمی مانند خانه،زمین بین دو نفر مشترک باشد ویک از شرکاءسهم خودش را به شخص ثالثی بفروشد شریک دیگر حق دارد به اندازه وجهی که شخص ثالث پرداخته به او بدهد وکل مال را تملک کند وشخص ثالث نقشی در اعمال این حق از سوی شرکت ندارد.از اینرو در معامله مال غیر منقول که دارای شریک است باید توجه کرد که شریک حق اعمال اخذ به شفعه دارد.
اخطاریه:
یاد آوری کردن رسمی یک یاچند موضوع در حدود مقررات به مخاطب است مانند اخطاریه برای حضور در دادگاه حقوقی،یا ارایه اصول اسناد در دادگاه یا بریا پرداخت مالیات توسط اداره دارایی.
ارتفاق:
حقی است برای ملک شخصی در ملک دیگری مانند حق عبور آب از ملک غیر و حق گشودن ناودان در زمین دیگری.
ارث:دارایی متوفی بعد از کسر واجبات مالی وبدهی وثلث را ارث گویند به این دارایی ماترک گفته می شود.
ارش:
در معاملات عبارت است از کسری که صورت آن تفاوت قیمت صحیح و معیب روز تقویم مال مورد معامله ومخرج آن کسر ،قیمت صحیح روز تقویم می باشد.هرگاه این کسر ضرب در قیمت بهای روز ووقوع عقد شود حاصل این ضرب را ارش می گویند و در امور کیفری هر گاه در قانون برای عضوی دیه مقدر وتعیین نشده باشد برای آن عضو توسط کارشناس یا قاضی ارش تعیین می شود. برای مثال دست دارای ذیه معین است یعنی ۵۰نفر شتر ولی طحال دارای دیه معین نمی باشد و قاضی برای آن ارش تعیین می کند.
استرداد دعوی:
در امور حقوقی هر گاه خواهان (مدعی)از دعوی خود با رضایت خودش از دادخواست وادعایش صرفنظر کند اصطلاحا ً گفته می شودکه خواهان دعوایش را مسترد کرده است.
استرداد مجرمین:
باز پس گرفتن مجرم ایرانی است که پس از ارتکاب جرم از ایران به کشور دیگر فرار می کند یا باز پس گیری مجرمی که دارای تابعیت خارجی است ودر کشور خودش مرتکب جرم شده وبه ایران گریخته است در هر حال استرداد مجرمین نیازبه توافق قبلی بین دولت ها دارد.
استشهادیه:
ورقه ایست که در آن شهادت گواهان در ارتباط با موضوعی که می خواهند شهادت بدهند نوشته می شود.
اسقاط کافه خیارات:
معمولا ًدر قراردادها این عبارت آورده می شود تا عقد قوام وثبات پیدا کند و از حالت تزلزل خارج شود مقصود از خیار همان اختیار است برای مثال اختیار فروشنده برای فسخ معامله و……
اشاعه:
اجتماع وجمع شدن حقوقی چند نفر بر مال معین را گویند برای مثال مالکیت مشاعی چند نفر بر روی یک زمین مال مورد اشاعه را مال مشاع گویند.
اضطرار:
حالتی است که درآن تهدیدی صورت نمی گیرد ولی اوضاع واحوال برای یک عمل طوری است که انسان با وجود عدم رضایت آن کار وتمایل به بواسطه آن شرایط واوضاع واحوال آن کار را انجام می دهد.
اظهار نامه:
نوشته ای است که مطابق مقررات قانون تنظیم می شود ونویسنده خواسته قانونی ومشروع اش را در آن می آورد و به وسیله مامورین دادگستری به طرف مقابل ابلاغ می شود. برای مثال(الف) برای مطالبه اجاره بهای معوقه از طریق اظهارنامه به طرف (مستاجر) ابلاغ می کند،بدهی اش را بپردازد.
اظهار نامه ثبتی:
ورقه ای استچاپی ورسمی که توسط مامور دولتی مخصوص که مامور توزیع اظهارنامه نام دارد پس از تنظیم صورت مجلسی شامل حدود ونوع ملک ومشخصات آن ومالک وامضاءریش سفیدان محل ومطلعین،بین متصرفین به عنوان مالکیت توزیع می شود مندرجات آن باید با صورت مجلس بالا مطابق باشد وشماره ملک هم باید در اظهارنامه درج شود.
اعاده حیثیت قانونی:
هر گاه به جهت گذشتن مدتی که قانون معین کرده وعدم محکومیت جدید کیفری به حکم قانون و بدون حکم دادگاه حیثیت مجرم به او باز گردد واهلیتی را که از دست داده به دست آورد این معنی را اعاده حیثیت قانونی گویند.درمقابل اعاده حیثیت قانونی، اعاده حیثیت قضایی قرار می گیرد در این حالت محکوم به حکم جزایی از طریق صدور حکم دیگر حیثیت او باز می گردد.
اعاده دادرسی:
از راه های رسیدگی فوق العاده به پرونده های مدنی یا کیفری است که حکم قطعی در مورد آنها صادر شده است.
اعتراض به ثبت:
اعتراضی است که ذینفع به ضرر متقاضی ثبت ملک یا سایر امور به عمل می آورد.
اعتراض به حکم غیابی:
هنگامی که محکوم به حکم دادگاه یا وکیل او در هیچ یک از جلسات محاکمه حضور نداشته ویا در پاسخ به ادعای مطروحه لایحه ای به دادگاه نفرستد ویا اینکه جلسه محاکمه به طور واقعی به او ابلاغ نشده باشد حکم صادر غیابی است شکایتی که محکوم حکم غیابی به این حکم می کند اعتراض به حکم غیابی گویند.
اعتراض ثالث:
نوعی شکایت ودعوی است که از روش های فوق العاده شکایت از احکام مدنی است. در این دعوی شاکی از کسانی است که شخصا ًیا نماینده اش در مرحله محاکمه ای که منجربه صدور رای شده به عنوان اصحاب دعوی حضور ندارد ورای مزبور به حقوق او خلل وارد می کند به ایت اعتراض،اعتراض شخص ثالث نیز گویند.
اعتراض عدم تادیه:
اعتراضی است که بر اثرامتناع از پرداخت وجه در سر رسید برات وسفته به عمل می آید.
اعتراض نکول:
اعتراضی است که بر اثر نوشتن عدم قبول برات یا سفته از سوی کسی که باید پرداخت کند به هنگام دیدن سفته یا برات به عمل می آید.
اعراض:
چشم پوشی کردن مالک از مال اش را گویند.
اعسار:
اگر شخصی به واسطه عدم کفایت دارایی یا دسترسی به مال اش قدرت پرداخت هزینه دادرسی یا پرداخت بدهی اش را نداشته باشد می گویند فلانی معسر است وباید برای اثبات اعسارش در خواست اعسار از دادگاه صالح به عمل آورد.
افراز:
دعوایی است که شریک ملک مشاع بر شریک دیگر به منظور تقسیم مال مزبور در صورت عدم تراضی بر تقسیم اقامه طرح می شود.
اقاله:
به هم زدن عقد غیر قابل فسخ را با تراضی طرفین عقد گویند.
اقامتگاه:
محلی که شخص در آن سکونت دارد ومرکز مهم امور اونیز در آنجاست.اگر محل سکونت شخص غیر از مرکز مهم امورش باشد مرکز امور او اقامتگاهش محسوب می شود مرکز امور مهم عبارت است از محلی که شخص در آنجا از حیث شغل وکسب یا خدمت یا علاقه ملکی اقامت دارد.
اقدامات تامینی:
تدابیری است که دادگاه برای جلوگیری از تکرار جرم درباره مجرمین خطرناک اتخاذ می کند مانند نگهداری مجرمین دیوانه در تیمارستان.
اقرار :
اگر شخصی خبری را اعلام کند که مفاد آن بر ضرر خودش و به نفع دیگری باشد اقرار نام دارد. به شخصی که اقرار می کند مقر گویند.اگر مفاد این خبر به نفع خودش وبه ضرر دیگری باشد ادعا واگر به نفع دیگری وبه ضرر شخص ثالثی باشد شهادت نام دارد.
اقرار به نسب:
اقرار به شخص مبنی بر وجود رابطه فامیلی خویشاوندی بین اقرار کننده وشخص دیگر را گویند. مانند اینکه الف اقرار کند ب فرزندش است.
اکراه:
رفتار وعملی است تهدید آمیز از طرف کسی نسبت به دیگری به منظور تحقق بخشیدن عمل مورد نظرش.به اکراه کننده مکره وبه اکراه شونده مکره گویند.
آلت قتاله:
وسیله ای است که با توجه به خصوصیات وشرایط اوضاع واحوال کشنده محسوب می شود مانند اسلحه یا جوب یا سنگ و…..
التزام:
تعهد کردن گاهی در قرار دادها وجهی به عنوان وجه التزام آورده می شود که به منظور تامین خسارت عدم انجام تعهد یا تاخیر آن مقرر می شود.
اماره:
هر چیزی که حکایت از چیز دیگری داشته ودر پرونده های مدنی وکیفری ظاهرا ًجنبه کاشفیت از واقع دارد مانند تصرف شیئی که در ظاهر کاشف از مالکیت متصرف است.البته ممکن است خلاف آن نیز ثابت شود.برای مثال ممکن است شیئی که در تصرف الف است در مالکیت ب باشد که الف بطور امانی آن را در اختیار گرفته است.
امانت مالکانه:
امانتی است که از طریق توافق مالک وامین به وجود می آید .به کسی که مالدیگری را به رسم امانت در تصرف دارد امان دار وکسی که مال را نزد او به امانت می گذارد امانت گذار گویند.
امرآمر قانونی:
آمر قانونی کسی است که به حکم قانون صلاحیت صدور دستوری را به کسی که تحت امر اوست داراست مانند اوامری که دادستان برای تکمیل پرونده ویا کشف جرم به ضابطین صادر می کند.
اموال بلاصاحب:
اموالی است که سابقه تملک دارند ولی مورد اعراض مالک واقع شده اند مانند مالی که در دریابر اثر غرق کشتی به اعمال دریا می رود ومالک آن ازآن چشم پوشی می کند.اموال بلاصاحب با اموال مجهول مالک فرق دارند زیرا مال مجهول المالک سابفه تملک دارد در زمان معینی هویت مالک آن شناخته نمی شود.
اموال دولتی:
هر مالی اعم از منقول وغیرمنقول که در تصرف مالکانه دولت قرار گرفته است.
امور حسبی:
به اموری گفته می شود که دادگاه ها باید بدون ملاحظه اینکه در مورد آنها اختلاف .مرافعه ای وجود پیدا کرده یا نه وارد زسیدگی واتخاذ تصمیم کنند.مانند رسیدگی به اموال متوفای بلا وارث،تعیین سرپزست برای دیوانه ای که ولی یا قیم ندارد.
اناطه کیفری:
عبارت است از توقف رسیدگی یا تعقیب امر جزایی بر امر مدنی یا تجاری یا اداری یا کیفری.برای مثال شخصی علیه دیگری به عنوان تخریب ساختمان شکایت می کند وطرف مقابل در پاسخ می گوید که ساختمان متعلق به خودش است برای رسیدگی به این ادعا که امری است مدنی،پرونده کیفری تا زمان مشخص شدن مالکیت متهم نسبت به ملک متوقف شده ورسیدگی به امر کیفری به امر مدنی منوط وموکول می شود.
انتقال قهری:
انتقال مال منقول یا غیر منقول یا مطالبات کسی به دیگری است بدون اینکه بین آن دو توافقی صورت گرفته باشد مانند انتقال اموال متوفقی به ورثه اش.
انفال:
اموالی است که به موجب قانون متعلق به حکومت است مانند جنگلهای طبیعی،اموال اشخاصی که به وارث ندارند.
انفساخ:
انحلال قهری عقد را گویند برای مثال اگر کالای مورد معامله قبل از قبض آن توسط خریدار تلف شود موجب انفساخ معامله می شود یعنی عقد بیع خود به خود منحل خواهد شد واراده طرفین معامله تاثیری ندارد.
انفصال:
یعنی منع اشتغال مستخدم دولت به خدمت دولت برای همیشه یا بطور موقت.
انکار سند:
اگر سندی عادی مانند سفته،برات،چک،نوشته عادی و….علیه شخصی ابراز شود واومهریا امضاءیا اثر انگشت منتسب به خود را نفی کند وآنها را از خود نداند به این عمل انکار گویند.انکار فقط نسبت به اسناد عادی امکان پذیر است نه اسناد رسمی.در مورد اسناد رسمی فقط می توان ادعای جعل کرد.فرق انکار با جعل درآن است که انکار به صرف اظهار آن طزف مقابل یعنی کسی که به سند استناد می کند وظیفه دارد اصالت آن را اثبات کند نه انکار کننده ولی در جعل آنکه
مدعی جعل است باید جعلیت سند را به اثبات برساند.
اوراق بهادار:
اسناد مالی که در معاملات بورسی وبانکی قابل نقل وانتقال ودارای نرخ باشد.
اماره:
هر چیزی که حکایت از چیری دیگری داشته ودر پرونده های مدنی وکیفری ظاهرا ًجنبه کاشفیت از واقع دارد مانند تصرف شیئی که در ظاهر کاشف از مالکیت متصرف است البته ممکن است خلاف آن نیز ثابت شود.برای مثال ممکن است شیئی که در تصرف الف است در مالکیت ب باشد که الف بطور امانی آن را در اختیار گرفته است.
اهل خبره:
کسانی که در موضوعی دارای آگاهی واطلاعات خاص بوده وهمانند یک کارشناس قادر به اظهار نظرند.
اهلیت:
صفت کسی است که دارای جنون،سفه،صغری سن،ورشکستگی وسایر موانع محرومیت از حقوق نباشد.
ایراد:
اشکالات مخصوص ومنصوص در قانون که ازطرف خواهان یا خوانده یا راسا ًبه حکم قانون متوجه دعوی می شود مانند ایراد امر مختوم یا ایراد رد دادرس. فرضا ًاگر قاضی با یکی از اصحاب دعوی رابطه خویشاوندی داشته
مثلا ًعموی خواهان باشد خوانده می تواند ایراد رد دادرس کند.
ایفاءدین:
پرداخت دین
ب
بائر:
زمینی است که دارای مالک ولی برای مدتی نامعلوم درآن کشت وزرع نمی شود.
باز پرس:
مقام قضایی است که در وظیفه اش تحقیق از متهمین وانجام تحقیقات مقدماتی در پرونده های کیفری است.قبلا ًبه بازپرس مستنطق گفته می شد.
بالغ:
دختری که به سن ۹سال قمری ومردی که به سن ۱۵سال قمری رسیده باشد.
بایع:
کسی که در معامله کالایی را بفروشد درمقابل او مشتری یا خریدار قرار می گیرد.
بذل مدت:
صرف نظر کردن زوج از ادامه اثر عقد نکاح در ازدواج موقت وپایان بخشیدن به آن را گویند.
برائت:
اصلی است فقهی وعقلی که در امر کیفری ومدنی به کار می آید.برای مثال اصل آن است که هیچ کس مجرم نیست ومبری از ارتکاب جرم می باشد.
برائت ذمه:
خالی بودن شخص از تعهد را گویند کسی که ذمه اش خالی از تعهد بوده ویا دینی داشته و آن را پرداخت کرده باشد می گویند او بری الذمه است این اصطلاح در مقابل مشغول الذمه قرار می گیرد.
بیع:
نوعی عقد است که یک طرف عین مالی را به ازای دریافت پول یا مال معلومی به دیگری تملک می کند مثل فروش خانه یا ماشین.
بیع سلف وسلم:
پیش خرید – پیش فروش
بیعانه:
مقداری ازبهای معامله است که از بابت اطمینان فروشنده از طرف خریدار به او پرداخت می شود (پیشکی)
پ
پایندان:ضامن
ت
تاخیر تادیه- خسارت:
پولی است که بر اثر تاخیر بدهکار در پرداخت بدهی باید به طلبکار بپردازد.
تامین خواسته:
تضمینی است که خواهان از اموال خوانده قبل از صدور حکم به نفع خودش از دادگاه می خواهد.
تامین دلیل:
صورت برداری دادگاه از دلایل اثبات دعوی قبل از طرح واقامه دعوی به منظور جلوگیری از زوال واز بین رفتن دلایل است که به در خواست خواهان به عمل می آید.برای مثال برای بررسی میزان پیشرفت کار ساختمان دز زمانی پی کنی وعدم انجام به موقع آن از سوی پیمانکار،کارفرما می تواند با تامین دلیل آن را برای آینده حفظ کرده وبرای مطالبه خسارت استناد کند.
تبادل لوایح:
رد وبدل شدن دادخواست وضمائم آن وجوابی که طرف مقابل به آن می دهد.
تبرع:
دادن مال بدون چشم داشت
تجاهر:
علن وآشکار
تجری:
اقدام به عملی که جرم است از روی عمد وعلم به معنی تمرد نیز می باشد.
تحقیقات محلی:
شنیدن گواهی گواهان ومطاعین محلی توسط قاضی
تدلیس:
اعمالی که موجب فریب طرف معامله می شود وشخص فریب خورده تحت شرایط قانونی حق فسخ دارد.
ترک انفاق:
ندادن خرج ومخارج اشخاص واجب النفقه در صورت داشتن استطاعت را گویند. در مورد زن اگر شوهر استطاعت نداشته باشد زن از او تمکین کند ودر عین حال شوهر نه او را طلاق دهد ونه نفقه را بپردازد جرم ترک انفاق محقق می شود.
ترکه:
دارایی متوفی که بدهی وواجبات مالی وثلث از آن خارج شده است.
تزویر:
جعل
تسبیت:
ضرر زدن به مال غیر که منشاء ضرر بوسیله خود مرتکب به هدف هدایت نشده ولی بر اثر تقصیر یا بی مبادلاتی وغفلت وعدم احتیاط او ضرری متوجه دیگری می شود مانند آنکه گوسفندان بواسطه عدم مراقبت به مزرعه گندم دیگری رفته وچرای آنها موجب ضرر به کشاورز گردد. یا زنجیر سگ را محکم نبندند وسگ به عابرین حمله کند.
تسلیط:
برابر این اصل هر کس حق هر گونه تصرف که مخالف شرع نباشد،دارد از اینرو هر مالکی نسبت به مایملک خود حق هر گونه تصرف وانتفاعی دارد مگر آنکه قانون استثنا کرده باشد.برای هر کس حق ساخت وساز در ملک شخصی اش دارد ولی برابر مقررات شهرداری نمی تواند بیش از جند طبقه معین شده درضوابط وآیین نامه های مربوط اقدام به ساخت آپارتمان نماید.
تسلیم:
تسلیم درعقد بیع عبارت است ازاینکه فروشنده مال مورد معامله را به خریدار وخریداربهای معامله را به فروشنده که منتقل کرده است به استیلا وتصرف او در آورد ودراختیارش قرار دهد.
تصدیق انحصار وراثت:
گواهی است که به موجب آن ورثه متوفی از دادگاه در خواست صدور آن را می کنند تا وراث متوفی به عدد واشخاص معین ومعلوم شود به این گواهی،گواهی حصر وراثت نیز گفته می شود
تصرف:
عبارت است از اینکه مالی در اختیار کسی باشد واو بتواند نسبت به آن مال تصمیم گیری کند.
تصرف عدوانی:
تصرفی است که بدون رضای مالک مال غیر منقول از طرف کسی صورت گرفته باشد.در معنی عام کلمه تصرف عدوانی عبارت است از خارج شدن مال از استیلا وتصرف مالک آن مال بدون رضایت اش.
تصرف مالکانه:
اگر کسی متصرف مالی باشد فرض قانونی آن است که تصرف او مالکانه است مگر آنکه خلافش ثابت شود برای مثال ساعتی که در دست الف است یا فرشی که در خانه اوست فرض آن است که او مالک آن اشیاءاست این فرض تا زمانی اعتبار دارد که با دلیل دیگر خلافش به اثبات نرسیده باشد.
تضمین:
دادن وثیقه چه وجه نقد باشد یا غیر آن مانند خانه وچه سپردن ضامن مانند دادن یک فقره چک برای تضمین حسن انجام کار یا تخلیه.
تعریز:
مجازاتی است که نوع (شلاق،حبس،جزای نقدی و….)ومیزان آن(یکسال حبس،ده ضربه شلاق،ده میلیون ریال)در شرع نیامده وتوسط قاضی تعیین می شود. در حال حاضر در کشور ما در قانون مجازات اسلامی انواع مجازات های تعزیری برای جرایم ارتکابی تعیین شده است.برای مثال مجازات خیانت در امانت ۶ ماه تا سه سال حبس تعزیری است.
تعدی:
تجاوز ازحدود اجازه یا متعارف نسبت به مال یا حق دیگری.
تعرفه:
صورت قیمت ارقام کالا.
تعلیق مجازات:
تحت شرایطی محکوم به مجازات می تواند از امتیازات این تاسیس حقوقی استفاده کند ومجازات مقرر در حکم در مورد او به اجرا در نیاید.چنانچه در مدت ایام تعلیق که از دو تا ۵سال است مرتکب جرم شود علاوه بر مجازات جرم ارتکابی مجازات جرم قبلی که به اجرا در نیامده نیز در مورد اجرا خواهد شد(به ماده ۲۵قانون مجازات اسلامی رجوع شود)
تفاسخ:
مترادف با اقاله است(به اقاله رجوع شود)
تقصیر:
از نظر حقوق به ترک عملی که شخص ملزم به انجام آن است یا ارتکاب عملی که شخص از انجام دادن آن منع شده گویند.برای مثال برابر قانون اشخاصی که دارای تخصص هستند وعلم ومهارت شان در کمک به مصدومین حادثه موثر است تکلیف دارند که به مصدومین کمک کنند ترک این عمل نوعی تفصیر است.(تعدی) ویا اینکه مستاجر نباید از ساختمان مسکونی برای راه اندازی کارگاه استفاده کند (تفرط)
تکرار جرم:
هر گاه کسی به موجب حکم دادگاه به مجازات تعریزی یا بازدارنده محکوم شود چنانچه بعد از اجرای حکم دوباره مرتکب قابل تعریز گردد دادگاه می تواند در صورت مجازات او را تشدید کند.
تلف:
ازبین رفتن مال بدون دخالت مستقیم یا غیر مستقیم مالک یا شخص دیگر.
تلف مبیع قبل از قبض:
اگر مال مورد معامله قبل ازتشلیم وبدون تقصیر واهمال از سوی فروشنده،تلف شود معامله خود بخود فسخ می شود وبهای معامله باید به مشتری پس داده شود.
توقیف اجراءحکم:
قطع موقت اجراءحکم یا قرار به دستور مقام صلاحیتدار پس از شروع به اجراء.
توقیف اجرایی:
توقیف مال مدیون یا محکوم علیه از طریق اجرا<ثبت یا اجرای احکام دادگستری این توقیف مانع از تصرف مالک در مال خود می باشد.
توقیف دادرسی:
در دعاوی مدنی پس از شروع به محاکمه در مواردی که قانون تصریح می کند مرجع رسیدگی می تواند برای مدتی دادرسی را متوقف سازد مانند هنگامی که یکی از اصحاب دعوی فوت می کند.
تهاتر:
یکی از اسباب سقوط تعهدات است به موجب تهاتر دو طرف که دارای تعهدی متقابل هستند وموضوع تعهدشان (اعم از اینکه وجه نقد یا اشیاءباشد مثل برنج،گندم و…)به تعداد مساوی با یکدیگرسلقط می شوند. این تهاتر می تواند با اراده طرفین یا به حکم قانون یا حکم دادگاه باشد.
ث
ثالث:
شخصی دیگر غیر از طرفین قرارداد.
ثبت احوال:
ثبت وقایع چهارگانه(تولد،وفات،ازدواج،طلاق)
ثلث:
یک سوم ترکه که طبق وصایای متوفی تصرف درآن بدون نیاز اذن واجازه ورثه،اعتبار دارد.
ثلث باقی یا موبد:
مالی غیر منقولی که متوفی آن را از محل ثاث ترکه برای صرف در مصارف خیر معین می کند که منافع آن علی الابد وعلی الدوام به مصرفی که معین شده صرف کردد.
ثمن:
بهای معامله ومالی است که به عوض کالای مورد معامله ازسوی خریدار پرداخت می شود.
ج
جرح:
در دو معنا بکار می رود یکی تجاوز به جسم آدمی است که موجب خونریزی در قسمت بیرونی بدن می شود ودیگری ایرادبر عدالت دیگری نزد قاضی است. مثل جرح شاهد بواسطه نداشتن شرایط شهادت.
جرم:
عملی که قانون برای آن مجازات یا اقدامات تامینی مقرر کرده است مثل سرقت،کاهبرداری،تصرف عدوانی و…
جعل:
در امور کیفری عبارت است از فلب حقیقت یا بوسیله یک عمل مادی مانند الحاق کلمه ای یا دست بردن در متن یک سند اجاره یا در مضمون یک عمل حقوقی بدون اینکه همراه یک عمل مادی باشد مثل اینکه منشی دادگاه در نوشتن اظهارات متهم جعل کند بدین نحو که متهم اقرار به ارتکاب جرم نکرده ومی گوید اتهام وارده را قبول ندارم واواز قول متهم،با سوءنیت می نویسد که اتهام وارده را قبول دارم.
جلد:
تا زیانه را گویند واگر مجازات حدی کامل باشد صد تازیانه است مثل حد زنای مردی که همسر ندارد.
جنون:
صفت کسی است که فاقد تشخیص نفع وضرر وحسن وقبح است جنون یا دائمی است یا ادواری،هریک از دو دسته جنون دائمی وادواری ممکن است متصل به دوران کودکی باشد یا بعد از سن رشد عارض گردد.
جنین:
فرزند مادام که در رحم مادر است جنین نامیده می شود.
چ
چک:
نوشته ای که به موجب آن صادر کننده وجوهی را که نزد دیگری دارد(بانک)،کلا ًیاقسمتی از آن را به نفع خود یا دیگری از بانک مسترد می کند.
چک بی محل :
چکی است که صادر کننده اش در تاریخ سر رسید وجه واعتباری نزد بانک نداشته و یااگردارد کمتر از میزان مندرج در چک می باشد.
چک وعده دار:
چکی است که به موجب آن صادر کننده به بانک دستور پرداخت چک را در راس موعد معینی می دهد که این تاریخ با تاریخ صدور چک یکی نمی باشد وبه اصطلاح چک روز نیست.
ح
حبس:
در امورمدنی عقد است که شبیه وقف می باشد ولی با وقف تفاوت هایی دارد برای مثال در حبس ملک از مالکیت حبس کننده خارج نمی شود در واقع حبس نوعی حق انتقاع از ملک دیگری را تحت شرایطی ایجاد می کند واما در امور کیفری حبس نوعی مجازات است که آن را مترادف با زندان می دانند.
حجب:
حالت وراثی است که به علت بودن وارث دیگر ارث کلا ًیا بعضا ًمحروم می شود.برای مثال با بودن فرزند برای متوفی دیگر برادرش از او ارث نمی برد در این حالت می گویند فرزند متوفی حاجب برادر متوفی است.
حجر:
نداشتن صلاحیت در دارا شدن حق یا اعمال حق را گویند مانند اینکه شخص دیوانه معامله اش بواسطه عدم اهلیت وداشتن حجر باطل است به این گونه که اشخاص محجور گفته می شود،مواردی که موجب حجری شود عبارتند از:کودکی،جنون،ورشکستگی برای تاجر،سفاهت.
حد:
نوعی مجازات بدنی است وحداقل وحداکثر ندارد برای مثال حد شرب خمر۸۰تازیانه وزنای غیر محصنه ۱۰۰تازیانه است.
حرز:
هرمکانی که غیر مالک بدون اذن مالک حق ورود به آن را نداشته باشد و درسرقت حدی هتک حرز یکی از شرایط تحقق جرم است.هتک حرز یعنی خراب یا سوراخ کردن یا شکاف دادن یا جای کندن وسایل محصور ومحفوظ مانند دیوار پرچین ،گاو صندوق و….
حریم:
مقداری ازاراضی اطراف ملک وقنات ونهر وامثال آن که برای استفاده بهتر از ملک حفظ آن ضروری است.
حضانت:
نگهداری مادی ومعنوی وترتیبی طفل توسط کسانی که قانون مقرر کرده است.
حق ارتقاق:
حقی است که برای شخص در ملک دیگری مانند حق عبور،حق مجرای است.
حق انتفاع:
حقی است که به موجب آن شخصی می تواند از مالی که عین آن ملک دیگری است یا مالک خاص ندارد استفاده کند مانند آنکه الف به ج اجازه دهد در ساختمان اش به مدت سه سال زندگی کند.(حق سکنی)
حق حبس:
در عقود معوض مانند عقد بیع هر یک از خریدار وفروشنده بعد از پایان قرارداد وامضای آن حق دارد مالی را که به طرف منتقل کرده به او تسلیم نکند تا طرف مقابل حاضر به تسلیم شود به طوری که در آن واحد موضوع معامله وبهای آن را به یکدیگر تسلیم کنند.
حق کسب وپیشه:
حقی است برای مستاجر مکان تجاری مانند بازرگان وپیشه ور که به واسطه کسب معاش در یک مکان در طول زمان به دست می آورند وبا سر قفلی فرق میکند.حق پیشه به تنهایی قابل معامله نیست ومستاجرنمی تواند هم منافع عین مستاجر را برای خود نگه داردوهم حق کسب وپیشه را به دیگری منتقل کندومالی از این راه به دست آورد بلکه هر دو را باید با هم منتقل کند.اما سرقفلی پولی است که مستاجر به مالک می دهد و درصورت انتقال اجاره به مستاجر دوم از او می گیرد.
حق الوکاله:
اجرت ودستمزد وکیل
حکم:
در امورمدنی وکیفری چنانچه رای دادگاه راجع بهماهیت دعوی وقاطع آن باشد حکم اطلاق می شود برای مثال دادگاه در رای خود خواهان را به بی حقی محکوم می کند یا خوانده را به پرداخت خسارت به خواهان محکوم می کند.
حکم حضوری:
اصل براین است که آرای محاکم حضوری است مگر آنکه خوانده یا وکیل او در هیچ یک از جلسات دادرسی حضور نداشته یا لایحه ای در پاسخ به دعوی به دادگاه نفرستاده ویا ابلاغ اخطاریه به خوانده واقعی نباشد.
حکم غیابی:
حکمی است که حضوری نباشد غیابی است.
حکم قطعی:
حکم غیر قابل اعتراض وتجدید نظر و یا حکم قابل اعتراض وتجدید نظر که در موعد مقرر از آن اعتراض وتجدید نظر به عمل نیامده ونیز احکامی که در مرحله تجدیدنظر خواهی صادر می شود.
حکم نهایی:
حکمی است که به واسطه طی مراحل قانونی یابه واسطه انقضا مدت اعتراض وتجدیدنظر وفرجام دعوایی که حکم در آن موضوع صادر شده از دعاوی مختومه محسوب شود.
حکومت قانون در زمان:
مقصود از زمان،زمان لازم الا جرا شدن قانون تا زمان منسوخ شدن آن است ومقصود از حکومت قانون یعنی اعتبار قانون از زمان لازم الاجرا شدن تا زمانمنسوخ شدن آن است وقانون در کشور ما۱۵روز پس از انتشار آن توسط روزنامه رسمی لازم الاجرا می شود.
خ
خواسته:
چیزی که در مرافعه ودعوی یا امور حسبی اشخاص از دادگاه بخواهد گاهی به جای این کلمه از(مدعی به)استفاده می شود.
خواسته غیر مالی:
خواسته ای است که نه مال باشد و نه اصالتا ًخواهان توقع وصول مال از طرح دعوی داشته باشد مانند دعوی نسب،فسخ نکاح،تمکین،تخلیه عین مستاجره.
خواسته مالی:
هر گاه خواسته خواهان در عرف مال ویا چیزی باشد که مقصود خواهان از طرح آن دعوی،وصول مال باشد آن خواسته را مالی گویند مانند دعوی مطالبه وجه چک،ضرر وزیان ناشی از جرم،مطالبه اجاره بهای معوقه و…
خسارت دادرسی:
عبارت است از هزینه دادرسی وحق الوکاله وکیل وهزینه های دیگری که مستقیما ًمربوط به دادرسی بوده وبرای اثبات دعوی یا دفاع لازم است مانند هزینه دستمزد کارشناس خسارت دیر کرد (تاخیر تادیه):خسارتی است که از بابت دیر کرد پرداخت وجه نقد از طرف مدیون باید به طلبکار داده شود.
خلع:
از انواع طلاق است جدا شدن زن از شوهر به ازای دادن مال به شوهر
خمر:
مایع مست کننده مانند شراب یا آبجو
خیار:
تسلط براز بین بردن اثر حاصل از عقد را گویند.خیار ممکن است ناشی از توافق وتراضی طرفین باشد مانند خیار شرط در عقد بیع که به موجب آن شرط می شود که در مدت معینی برای خریدار یا فروشنده یا هر دو یا نفر سومی اختیار فسخ معامله باشد ویا ممکن است خیار ناشی از حکم قانون باشد مانند خیار مجلس که به موجب آن مادام که مجلس عقد به هم نخورده طرفین حق بر هم زدن معامله را دارند.
خیانت در امانت:
استعمال یا استفاده مال مورد امانت توسط امین در جهتی که منظور صاحب مال نباشد برای مثال شخصی فرش خود را برای محافظت به امانت به دیگری می دهد ولی او فرش را می فروشد.
د
دائن:
طلبکار،بستانکار
دادخواست:
شکوائیه ای است که به مراجع قضایی به طور کتبی ودر اوراق مخصوص عرضه می شود.اصولا ًدر دعاوی مدنی خواهان باید خواسته اش را با تقدیم دادخواست در دادگاه طرح کند.
دادسرا:
نهادی است که وظیفه تعقیب جرایم را از حیث جنبه عمومی بر عهده دارد وهیاتی است که تحت ریاست دادستان انجام وظیفه می کند هر دادسرا مرکب از دادستان،به تعداد کافی معاون ودادیار وبازپرس است در حال حاضر در کشور ما دادسرای عمومی وانقلاب درحدودصلاحیت خود،کشف،تعقیی،جرم وتحقیقات مقدماتی را بر عهده دارد.
دادگاه:
محلی که درآن به دعاوی مدنی یا کیفری یا امور حسبی توسط رئیس یا دادرس دادگاه در حدود صلاحیت قانونی وبا رعایت تشریفات مربوط رسیدگی می شود.
دادگاه حقوقی:
دادگاهی که به دعاوی مدنی وامور حسبی در آن رسیدگی می شود.
دادگاه کیفری:
دادگاهی که به دعوی کیفری درآن رسیدگی می شود.
دادنامه:
پاکنویس رای دادگاه که به امضاءرئیس یا دادرس دادگاه ومدیر دفتر آن رسیده باشد مفاد دادنامه رای دادگاه است.
دارنده چک:
کسی که چک در وجه او صادر شده یا به نام او پشت نویسی شده یا حامل چک در مورد چک های در وجه حامل
داوری:
حل وفصل خصومت توسط غیر قاضی وبدون رعایت تشریفات رسمی رسیدگی به دعاوی
درک (ضمان درک) :
مسولیت فروشنده کالا نسبت به بهایی که در ازای فروش کالا از خریدار دریافت کرده به هنگامی که کالای فروخته شده مال غیر باشد در این حالت فروشنده باید بهای معامله را به خریدار رد کند.عین همین مسولیت را خریدار نسبت به فروشنده در مورد بهای معامله دارد یعنی اگر بهای معامله ای که او پرداخته مال غیر در آید خریدار باید کالای خریداری شده را به فروشنده باز گرداند.اصطلاحا ًدر معاملات نوشته می شود(فروشنده ضامن درک بیع است ویا….)
دعوی:
منازعه در حق و یا ادعای مدعی ونیز به مجموع ادعای مدعی ودفاع طرف مقابل گفته می شود.
دفاع:
جوابی که اصحاب دعوی به یکدیگر می دهند.
دین:
بدهی،به جمع دین دیون گفته می شود.
دین حال:
بدهی که موعد داشته وموعدش فرا رسیده باشد در مقابل دین موجل است.
دیه:
اصولا ًمالی است که از سوی مجرم شخصی که بواسطه ارتکاب جرم مصدوم ویا درمورد متوفی به ورثه او باید بپردازد.در پاره ای از موارد مجرم به جای قصاص باید دیه بپردازد برای مثال اگر انجام قصاص مقدور نباشد یا صاحب خون یا مصدوم از قصاص عفو کند.
ر
رسیدگی بدوی یا نخستین:
رسیدگی پرونده در دادگاه را گویند که اولین مرحله از مراحل رسیدگی است در حال حاضر درکشور ما رسیدگی پرونده در دادگاه عمومی (عمومی حقوقی،عمومی کیفری)دادگاه کیفری استان،دادگاه انقلاب،رسیدگی بدوی در محاکمه دادگستری است.
رشید:
کسی که دارای آن درجه از کیفیت نفسانی است که نفع وضرر یا بدی وخوبی را تشخیص می دهد وکسی که فاقد این وصف باشد چنانچه دیوانه نباشد به او صغیر ویا اگر کبیر باشد به او سفیه گفته می شود.
رقبه:
عنوانی برای اموال غیر منقول
رهن:
عقدی است که به موجب آن مدیون مالی را برای وثیقه به بستانکار می دهد واگر مال مورد رهن از حالت وثیقه بودن خارج شود می گویند از مال مورد رهن،فک رهن شده است.
ز
زوجه وزوج:
زن وشوهر
ژ
ژوری:
گروهی از طبقات جامعه که در رسیدگی ومحاکمه بعضی از جرایم با قضات همکاری می کنند.در کشور ما در جرایم مطبوعاتی وسیاسی از هیات ژوری استفاده می شود.
س
سرقت:
عبارت است از ربودن مال واشیاءدیگری بدون رضایت او وبر خلاف حق سرقت به دو دسته عمده سرقت تعریزی وسرقت حدی تقسیم می شود.
سفته:
سندی است تجاری که به موجب آن امضاءکننده (صادر کننده)تعهد می کند در زمانمعین یا به محض مطالبه در وجه حامل یا شخص معین یا به حواله کرد آن شخص کار سازی کند.
سفه:
عدم رشد یا سفه:شخص کبیر وبالغ که اعمال وتصرفاتش در امور مالی اش عقلانی نباشد ونتواند ضرر ونفع اش را درست تشخیص دهد.بنابراین ممکن است شخصی دارای معلومات ودانش بالایی باشد ولی در امور سفیه محسوب شود.اعمال شخص سفیه در امور غیر مالی صحیح است برای مثال اگر مرد سفیهی ازدواج کند عقد نکاح او که امری است غیر مالی صحیح بوده ولی برای تعیین مهریه نیاز به اجازه سرپرست قانونی اش است.
ش
شخص حقوقی:
گروهی از افراد انسانی یا منفعتی از منافع عمومی که قانون آن را در حکم شخص حقیقی وطبیعی (انسان)قرار داده وآن را موضوع حقوق وتکالیف قرار می دهد مانند شرکت های تجاری وموسسات دولتی،شهرداری ها و….شخص حقوقی موضوع هر حق وتکلیفی قرار می گیرد جز آنچه که اختصاص به انسانها دارد مانند اینکه شخص حقوقی نمی تواند پدر شود یا ازدواج کند و….ولی می تواند دارای حساب بانکی شود یا بدهکار وبستانکار به حساب آید.
ص
صغیر:
کسی که به سن بلوغ نرسیده است. سن بلوغ برای پسر۱۵سال قمری ودختر ۹سال قمری است.
صغیر ممیز وغیر ممیز:
به صغیری که در معامله روزمره وجزئی مثل خرید بیسکوییت نفع و ضرر خود را تشخیص می دهد صغیر ممیز گفته می شود و اگر صغیر دارای این صفت نباشد به او صغیر غیر ممیز گویند.
ض
ضرر مادی ومعنوی :
ضررمادی همان ضرر مالی وبدنی است وضرر معنوی ضرری است که به شرف وحیثیت افراد وارد می آید.برای مثال با تخریب ملک دیگری به او ضررمادی وارد می آید و با اشاعه اکاذیب ودادن نسبت ناروایا فحاشی به او ضرر معنوی وارد خواهد شد.
ط
طفل نامشروع:
طفل حاصل از زنا را گویند.
طلاق:
انحلال رابطه زناشویی است در ازدواج دائم وانواع مختلفی دارد برای مثال طلاق رجعی که شوهر می تواند در ایام عده طلاق وبدون ازدواج مجدد با زن مطلقه با او بسر ببرد یا طلاق خلع که زن به جهت کراهتی که از شوهر دارد با دادن مالی به او که می تواند معادل مهریه یا بیشتر وکمتر ازآن باشد از او طلاق بگیرد ونیز طلاق بائن که در آن مرد حق رجوع به زن را دارد مگر با ازدواج دوباره با او ونیز طلاق مبارات که زن ومرد از یکدیگر کراهت داشته وزن با دادن مالی به شوهر که بیشتر از میزان مهریه نیست از او جدا می شود.
ظ
ظهر نویسی:
دارنده سند بدهی مانند چک،سفته و…در پشت آن امضاءاجازه ودستور می دهد که مبلغ سند به شخص دیگری پرداخت شود.
ع
عاریه:
عقدی است که به موجب آن یک طرف به طرف دیگر اجازه می دهد که عین مال او مجانا ًاستفاده از عین مال از بین نرود مانند آنکه الف کتابش را به دیگری عاریه دهد.
عاقله:
بستگان ذکور نسبی پدر ومادر قاتل به ترتیب طبقات ارث که تحت شرایطی مسئولیت پرداخت دیه را دارند برای مثال دیوانه ای مرتکب قتل غیر عمد شود پرداخت دیه با عاقله اش است.
عدوانی:
تصرف بدون مجوز در مال غیر
عده:
مدتی که در آن مدت زنی که ازدواجش از طریق طلاق،وفات،فسخ نکاح یا بذل مدت منحل شده نمی توان شوهر دیگری اختیار کند.
عقد فضولی:
عقدی است که کسی بدون داشتن سمت واجازه از سوی غیر برای او انجام می دهد برای مثال الف بدون داشتن سمت وکالت اتومبیل ب را می فروشد.
عمل منافی عفت:
هر کاری که به امور جنسی مربوط بوده وبر حسب عرف واحساسات عمومی شرم آورد بوده وقانون برای آن مجازات یا اقدامات تامینی وتربیتی مقرر کرده باشد. مانند اجیر کردن فواحش،تشویق جوانان به فساد جنسی،توزیع تصاویر خلاف عفت به قصد تجارت.
عملیات اجرائی:
اقدامات قانونی که برای اجرای یک حکم یا یک قرار قطعی بوسیله دایره اجرای دادگاه یا اجرا ثبت اسناد یا سایر مقامات اجرائی صورت می گیرد.
عند المطالبه:
صفت اسناد یا بدهی است که به محض مطالبه دارنده آن باید پرداخت شود مانند مهریه که به محض مطالبه زوجه باید ازسوی زوج پرداخت گردد
منبع :http://www.iraniansaed.org |