پیش از ارائه ی مثالهایی روزمره از مفهوم پارادایم، لازم میدانیم که این نکته را یادآور شویم که واژه ی پارادایم برای اولین بار توسط توماس کوهن -فیلسوف مشهور- در کتاب «ﺳﺎﺧﺘﺎﺭ ﺍﻧﻘﻼب های ﻋﻠﻤﻰ» به کار گرفته شده است.
در تعریفی کلیتر، منظور از پارادایم اصولی است که محدوده یی را برای افراد یک جامعه مشخص میکنند که به نوعی نشانگر موفقیت فرد در حوزه ی مربوطه در صورت تبعیت از پارادایم حاکم است. به عبارت دیگر، وقتی پارادایمی در جامعه شکل میگیرد، عدم تبعیت از آن پارادایم -که در بیشتر مواقع هم نادرست است- میتواند منجر به طرد شدنمان از جامعه شود و یا در بهترین حالت، برچسبهایی همچون ساختار شکن بر ما خواهند زد.
در حقیقت، دلیل اصلی Value Attribution این است که جامعه، در دوران کودکی مان پارادایم های اشتباهی را در ذهنمان نهادینه کرده که به سادگی میتوانیم تن به تصمیمات اشتباهی دهیم. برای روشنتر شدن این مسئله، چند مثال از زندگی روزمره ی خود میزنیم تا مفهوم پارادایم روشن تر گردد.
فرض کنیم که چند سال پیش از ایران خودرو یک سمند خریداری کردهایم؛ پس از چند روز استفاده از این خودروی صفر کیلومتر، متوجه ی یکسری مشکلات می شویم. مثلاً متوجه میشویم که لنت های ترمز هر چهار چرخ میزان نیستند و در صورت گرفتن ترمز شدید، خودرو به یک طرف کشیده میشود؛ و یا درجه ی بنزین خراب است و همواره ۱۰ لیتر بیشتر بنزین را نمایش می دهد و سایر مشکلاتی از این دست (البته اگر آتش گرفتن ناگهانی خودرو را نادیده بگیریم!)
چند سالی از این خودرو استفاده میکنیم تا این که تصمیم میگیریم خودروی خود را عوض کرده و یک پرشیای نو بخریم. پس از خرید این خودرو، باز هم میبینیم که خودروی به اصلاح صفر کیلومتر ما دارای یکسری مشکلات است. نه تنها از دو خرید گذشته ی خود درس نگرفته ایم، بلکه مجدد تصمیم میگیریم خودروی خود را تعویض کرده و این بار یک دنا بخریم اما کماکان مشکلات وجود دارند.
در واقع در چنین شرایطی، این پارادایم در ذهن ما شکل میگیرد که از ایران خودرو نمیتوان انتظار یک خودروی تمامعیار داشت؛ حال اگر آدم باهوشی باشیم، میتوانیم از این پارادایم درس گرفته و علیرغم ۳ بار مرتکب اشتباه شدن در تصمیم گیری، این شرکت را تحریم کنیم!
نقطه مقابل این قضیه هم کاملاً صادق است؛ برای مثال، میتوان خودروی های ساخت کشور کره -البته منظور کشور دوست و همسایه کره ی شمالی نیست- را در نظر گرفت. چیزی در حدود ۴۰ سال پیش، یعنی دقیقاً زمانی که ما ساخت پیکان را شروع کردیم، کره یی ها برای کارهای یدی به ایران میآمدند و سطح پایینترین کارها به اتباع کره یی سپرده میشود تا این که رهبران این کشور تصمیم گرفتند رویکرد متفاوتی اتخاذ کنند تا این که کره ی جنوبی به پیشرفت های قابل توجهی دست یافت؛ به طور مثال، در صنعت خودرو شاهد بروز برندهایی همچون دوو، هیوندای، کیا و غیره شدیم.
زمانی که ما یک خودروی ساخت مثلاً شرکت کیا موتورز را خریداری میکنیم، به هیچ وجه مشکلاتی که قبلاً در خرید از کمپانی های داخلی با آنها رو به رو شده بودیم را مشاهده نخواهیم کرد و در صورتی که خرید ما چند بار تکرار شود، این پارادایم در ذهنمان شکل میگیرد که کیا موتورز شرکتی است که خودروهایی بسیار باکیفیت می سازد.
جالب اینجا است که اگر هم بر حسب اتفاق یکی از اطرافیانمان از خرید یکی از مدل های کیا موتورز ابزار نارضایتی کند و خاطره ی نامطلوبش از این کمپانی را برایمان تعریف کند، با توجه به این که قبلاً پارادایم مثبتی از این کمپانی در ذهنمان نقش بسته است، به سختی میتوانیم دیدگاه فرد مقابل را به خود بقبولانیم!
نمونهها از شکلگیری پارادایم ها بسیارند؛ به عنوان مثالی دیگر، میتوان به پارادایمی اشاره کرد که از بنگاه های املاک در ذهن بسیاری از ما شکل گرفته است (البته همواره استثناء هایی وجود دارد و به هیچ وجه قصد جسارت به قشر خاصی را نداریم.)
فرض کنیم که قصد خرید یک ملک را دارید؛ پس از چند هفته گشت و گذار در بنگاه های املاک، بالاخره ملکی را می یابید که هم شرایط مد نظر شما را دارا است و هم به بودجه ی شما میخورد. نکته یی که مشاور املاک به شما گوشزد میکند، این است که این ملک همچون «سکه ی بهار آزادی» است و هر موقع که تصمیم به فروش آن بگیرید، به راحتی قابل فروش است.
پس از چند سالی زندگی در این ملک، بالاخره تصمیم به فروش ملک خود گرفته و یک راست به سراغ مشاور املاکی که ملک را برایتان خریده بود میروید و میگویید که قصد فروش ملک خود را دارید اما با شنیدن صحبتهای مشاور، کاملاً شکه میشوید! به گفته ی آقای مشاور «موقعیت این ملک اصلاً خوب نیست و باید تمام تلاشمون رو بکنیم تا یه بنده خدایی پیدا بشه قالبش کنیم؛ من اگه بخوام این کار رو بکنم، علاوه بر کمیسیون، ۵ میلیون تومان هم شیرینی می خوام!!!»
اگر شما صاحب خانه نباشید و مجبور باشید هر یکی دو سال خانه ی خود را تعویض کنید، به مراتب پارادایم پررنگ تری نسبت به ماهیت مشاورین املاک در ذهنتان شکل میگیرد و در نهایت به جایی خواهید رسید که اگر روزی یک مشاور املاک به خواستگاری خواهرتان بیاید و یا برادرتان دلش پیش دختری گیر کند که پدرش املاکی است، بدون توجه به سایر شرایط، پارادایمی که از قبل در مورد مشاورین املاک در ذهنتان شکل گرفته را مبنا قرار داده و نظر مخالف خود را اعلام میکنید!
اجازه دهید باز هم یک مثال به مراتب روزمره تر از شکلگیری پارادایم ها بزنیم. زیاد اتفاق افتاده که وقتی خودروی خود را در کنار خیابان و یا در کوچه یی پارک میکنیم، وقتی به خودروی خود رجوع میکنیم، میبینیم که خودرویی سپر به سپر خودروی ما پارک کرده و چیزی در حدود ۲۰ بار می بایست عقب/جلو کنیم تا بتوانیم خودروی خود را از پارک خارج کنیم.
زمانی که چند بار این اتفاق برایمان رخ دهد، این پارادایم در ذهنمان شکل میگیرد که پارک کردن خودرو در خیابانهای ایران مساوی است با دردسر خارج کردن خودرو از پارک؛ لذا اگر فضایی برای خودروی خود بیابید که به راحتی ۲ خودرو را بتواتن در آن جای داد، خودروی خود را به گونه یی پارک میکنید که وسط قرار گیرد که نه هیچ خودرویی را بتوان پشت آن پارک کرد و نه جلوی آن (گرچه این کار انسانی نیست، اما پارادیم کار خودش را میکند!) و یا همواره خودروی خود را در محلی پارک میکنید که یا مقابل فضای پارک خودرو و یا پشت آن یک درب پارکینگ باشد تا این اطمینان را داشته باشید که در حین خروج از پارک، یک طرف ماشین صد در صد خالی است (البته موارد بسیاری مشاهده میشود که باز هم برخی شهروندان مقابل درب پارکینگ هم پارک میکنند و باز هم مجبور به ۲۰ بار عقب/جلو کردن خودرو برای خروج از پارک میشویم.)
در حوزه ی گارانتی محصولات هم به راحتی پارادایم های مختلفی در ذهنمان شکل میگیرند. فرض کنیم که یک گوشی موبایل می خریم و چیزی معادل با ۱۰۰ هزار تومان بیشتر برای گارانتی گوشی هزینه میکنیم. از بد روزگار، گوشی آن طور که باید و شاید از آب در نیامده و خراب میشود. زمانی که به شرکت گارانتی کننده ی گوشی مراجعه میکنیم، میبینیم که قوانین بسیار سخت گیرانه یی برای استفاده از گارانتی در نظر گرفته شده به طوری که شاید بدون اغراق در یک درصد موارد، یک مشتری بتواند از خدمات گارانتی استفاده کند.
زمانی که داد و ستد با شرکت های گارانتی کننده ی محصولات دیجیتال به چند سالی برسد، در نهایت این پارادایم در ذهنمان شکل میگیرد که خرید مثلاً یک گوشی موبایل بدون گارانتی به مراتب به صرفه تر است!
حال فرض کنیم یکی از دوستانمان به خارج از کشور مهاجرت کرده و در یکی از کشورهای اسکاندیناوی همچون سوئد، دانمارک و یا نروژ اقامت گزیده است. پس از چند سال زندگی در یکی از این کشورها، به ملاقاتمان میآید و از شرایط زندگی در این کشورها برایمان میگوید.
از کمپانی های خودرو سازی، مشاورین املاک، شرکت های گارانتی کننده و غیره داستانهایی نقل میکند که در نقطه ی مقابل تجربیات ما است؛ در واقع، با توجه به این که دوستمان در طول سالیان سال تجربه ی لذت بخشی از معامله با شرکت های خودرو سازی، یافتن ملک از طریق مشاورین املاک، مراجعه به شرکت های گارانتی کننده ی محصولات و … به دست آورده، این پارادایم مثبت در ذهنش شکل گرفته که یک کمپانی خودرو سازی تحت هیچ عنوان خودروی مشکل دار دست مشتری نمی دهد، یک مشاور املاک تحت هیچ عنوان برای کسب درآمد دروغ نمیگوید، یک شرکت گارانتی کننده تحت هیچ عنوان مشتری را نمی پیچاند، یک شهروند برای این که زودتر به مقصدش برسد، خودروی خود را به گونه یی پارک نمیکند که برای شهروند دیگری مزاحمت ایجاد کند و داستانهایی از این دست … پس می بینیم که پارادایم ها به چه راحتی هم در جهت مثبت و هم در جهت منفی در ذهنمان شکل می گیرند و نگرش ما را نسبت به محیط پیرامونمان تغییر می دهند.
نتیجه
پارادایم ها خیلی دیر در ذهن ما انسانها شکل میگیرند اما زمانی که یک پارادایمی -خواه مثبت و خواه منفی- در ذهن فردی شکل گرفت، به دشواری میتوان آن پارادایم را جایگزین کرد؛ به طور مثال، افرادی که دارای گرایشات خاص سیاسی/مدنی/مذهبی و غیره هستند را خیلی سخت میتوان دستخوش تغییر ساخت چرا که در طول سالیان سال این پارادایم ها در ذهنشان گرفته و روز به روز هم بر استحکام پارادایم های موجود افزوده میشود.
یکی از بزرگترین موانع بر سر ایجاد پارادایم های صحیح، والدین و مدرسهها هستند؛ در واقع، این دشمنان قسم خورده ی بچهها -یعنی پدر، مادر و معلم- دست در دست یکدیگر داده تا پارادایم هایی که خود به آنها اعتقاد دارند را به ذهن بچهها فرو کنند. برای روشنتر شدن این مسأله مثالی میزنیم.
اکثر ما ایرانیان در فضایی بزرگ شدهایم که کارمند بودن، از زیر کار در رفتن، مسئولیت نپذیرفتن، تنبلی کردن، به تعویق انداختن کار ارباب رجوع و اتمام کار به صورت سریع و بی کیفیت (بزن در رو) جزو خصیصه های ما است. همین خصیصه ها منجر به این میشوند که وقتی بچه یی به سن ۱۴ الی ۱۵ سالگی میرسد، والدینش به او توصیه میکنند تا خوب درس بخواند تا بتواند در یک دانشگاه تراز اول قبول شود تا در نهایت بتواند در یک شرکت دولتی یا یک شرکت خصوصی بزرگ استخدام شود تا او را بیمه کنند و تا بازنشستگی خیالش از امنیت شغلی اش راحت باشد. به عبارت دیگر، سختی زیادی نکشد و مسئولیت زیادی قبول نکند، اما درعین حال حقوق خوبی هم دریافت کند.
از بچه یی که در چنین پلتفرمی بزرگ میشود هرگز نباید انتظار کارآفرین شدن را داشته باشیم؛ در واقع از بچگی این پارادایم در ذهنش شکل گرفته که پدر، مادر و مدرسه هرگز بد او را نمیخواند لذا هرچه میگویند صحیح است تا جایی که در نهایت فکر میکند تنها رمز موفقیت این است که تحصیلات عالیه داشته و از آن مهمتر، در یک شرکت دولتی استخدام شود! جالب اینجا است که در کشورهای جهان اول دقیقاً عکس این پارادایم صادق است؛ به عبارت دیگر، والدین و محیط آموزشی از بدو امر کودکان را به مستقل بار آمدن و کارآفرینی تشویق میکنند و نتیجه این که شاهد کارآفرینان میلیاردر زیر ۳۰ سال در این کشورهای کفر هستیم (توصیه میشود کتاب پدر پولدار، پدر فقیر را حتماً بخوانید.)
پدر و مادرها به خاطر داشته باشند که بر اساس تحقیقات به عمل آمده، درصد قابل توجهی از شخصیت کودک تا زیر ۷ سالگی شکل میگیرد؛ لذا والدین چیزی در حدود ۷ سال فرصت دارند تا از بچه ی خود یک آدم کارآفرین، خلاق، مستقل و مفید بسازند و یا بچه یی وابسته و انگل جامعه!
با وجود تمام توضیحات فوق، باید به خاطر داشته باشیم که تغییر پارادایم، با توصیه و تجویز و مشاوره شکل نمیگیرد. هر جامعهای باید از درون به نقطهای برسد که پوستهی تنگ تفکرات قدیمی خود را بشکند و دنیای جدید را ببیند … حال نوبت به نظرات شما است؛ به نظر شما آیا پارادایم های اشتباه آنقدر قدرتمند هستند که بتوانند آینده ی ما را به طور کامل تحت الشعاع قرار دهند یا خیر؟ نظرات خود را با سایر کاربران سکان آکادمی به اشتراک بگذارید.
منبع : https://sokanacademy.com/blog/943