خیلی از ما زمانی که مسئولان خواسته اند تا قیمت کالا یا خدماتی را گران کنند و بخشی از توجیه آنها گرانی همان کالا در کشورهای اروپایی و آمریکایی بوده این حرف را شنیده ایم یا بر زبان آوردیم که “مگر ما حقوق دلاری می گیریم که قیمت دلاری پرداخت کنیم؟”
فارغ از این که این مقایسه برخی مسئولان تا چه حد می تواند درست باشد، این عبارت و تعبیر هم دقیق نیست و ما بدون شناخت کافی از درآمد و مخارج و همچنین شیوه زندگی در خارج از کشور نظر می دهیم. این موضوعی است که بحثی مفصل از جوانب مختلف نیاز دارد. در این یادداشت کوتاه، به چند نکته اشاره خواهد شد:
۱-دولت ها در غرب تا حد ممکن کوچک و به امور راهبردی و اصلی می پردازند و تقریبا همه امور توسط شرکت های خصوصی انجام می شود. این موضوع یعنی این شرکت ها باید برای بقا و سودرسانی در شرایط رقابت شدید اقتصادی تمام توان خود را به کار گیرند. از جمله در استخدام افراد سخت گیری زیادی اعمال کرده و بهترین ها را جذب می کنند، در عین حال هر گاه نیازی به خدمات کسی نداشتند یا کیفیت خدمات مناسب نبود عذر فرد یا افراد را به راحتی می خواهند. مدیران مرتب بر کار کارمندان نظارت می کنند و هر نوع ضعف خدمات رسانی حتی برخورد متضمن بی احترامی که منجر به کاهش مشتری یا نارضایتی وی شود (یعنی کاهش درآمد) موجب نگاه منفی و در نهایت عذر خدمت خواهد شد. مقایسه کنید با وقتی که اکثریت دنبال استخدام رسمی با تضمین ۲۵ ساله شغل و حقوق بازنشستگی هستند، وقتی یک کارمند بدون نگرانی از موقعیت شغلی، کارش را به درستی انجام نمی دهد یا برخورد خوبی با مردم ندارد، وقتی در یک بنگاه های بزرگ اقتصادی تعدیل کارگران یا کارمندان با واکنش های شدید اجتماعی روبرو می شود، وقتی گردش اقتصادی و شغل یابی با چنان چالش هایی روبرو است که یک کارگر ترجیح می دهد شش ماه حقوق نگرفته کار کند و به جای ترک محل کار منتظر حمایت دولت و وزارت کار باشد حتی شده با تجمع و بستن جاده ها.
۲- برای مقایسه ای کوتاه میزان حداقل حقوق مصوب در ایالت اونتاریوی کانادا که نزدیک به ۱۲ دلار است در نظر گرفته می شود. این میزان دریافتی ناخالص شخص را به حدود دو هزار دلار در ماه می رساند. از این مبلغ بازنشستگی و بیمه بیکاری و دو نوع مالیات فدرال و ایالتی کسر می شود (در خانواده های کم درآمد یکی از مالیات ها را بر می گردانند) در این حالت حداقل حقوق حدودا شش و نیم برابر کمترین دستمزد در ایران (نزدیک به ۹۳۰ هزار تومان در ماه) خواهد بود. قیمت خدمات و کالا در کانادا در برخی موارد بیشتر، گاهی مساوی و گاهی کمتر از ایران تمام می شود. مثلا قیمت بنزین در حدود یک دلار و ۲۲ سنت (حدود ۴ هزار تومان)، قیمت هر بلیط مترو یا اتوبوس در بخش های اصلی شهر ۳ دلار و ۲۵ سنت (بیش از ۱۰ هزار تومان)، بیمه خودرو برای کسی که تازه گواهینامه گرفته باشد هر ماه حدود ۳۰۰ دلار (نزدیک به ۱۰۰ هزار تومان)، هزینه سیم کارت تلفن همراه در کمترین حالت نزدیک به ۲۵ دلار در ماه (بیش از ۸۲ هزار تومان)، هزینه سرویس ارزان اینترنت حدود ۵۰ دلار در ماه (بیش از ۱۵۰ هزار تومان) و … هزینه اقلام خوراکی هم در بخش هایی کمتر یا مساوی و قسمت هایی هم ارزانتر تمام می شود (همه این نرخ ها در سایت های مختلف اینترنتی مثل goo.gl/ZDxRF6 وجود دارد).
تا اینجا و با مقایسه می توانیم به این نتیجه برسیم که اولا تفاوت قیمت ها خیلی زیاد و به عبارتی فوق تصور نیست به شکلی که اگر کسی دلاری حقوق بگیرد حتما زندگی مرفه ای خواهد داشت و پرداخت قیمت خدمات، خوراک و مسکن و… برایش آسان است. ثانیا: کارگر یا کارمند باید تمام وقت و برای هر سنت و دلاری که می گیرد کار و تلاش مفید کند تا شرکت وی موفق و او هم صاحب آن شغل بماند، همیشه نگران تسویه باشد لذا هر گونه کم کاری و حتی بیماری بیش از یکی دو هفته وی را در خطر اخراج قرار دهد. آیا ما هم حاضریم حقوق دلاری بگیریم به شرط آن که هر ماه نتوانستیم حد نصاب لازم را کسب کنیم یا کارفرما ما را نیاز نداشت، اخراج کند؟
۳-رقابت شدید برای حقوق بیشتر: شاید فکر کنیم دارندگان مدارک دانشگاهی حتما وضع حقوقی بهتری دارند ولی باید توجه کرد با هر چه تخصصی شدن و بالاتر رفتن حقوق حتی به اندازه پنج یا ده دلار در ساعت، رقابت برای تصدی بسیار شدیدتر می شود. هر ماه با ورود هزاران فارغ التحصیل کالج ها و دانشگاه ها به بازار کار به همراه کسانی که دنبال ارتقای شغلی اعم از حقوق و مزایا و محل کار بهتر هستند و افرادی که تسویه و بیکار شده اند، لشگر انبوهی از جویندگان کار را تشکیل می دهد که در جستجوی سایت های کاریابی، تماس با کارفرمایان، پرکردن و ارسال رزومه کاری هستند به طوری که گاهی برای یک یا دو جای خالی صدها و حتی هزاران رزومه کاری ارسال می شود. در این حالت کارفرمایان بزرگ با توسل به نرم افزارهای ویژه ابتدا رزومه ها را پالایش و بخش اندکی از آن ها را برای بررسی انتخاب می کنند، برخی کارفرمایان هم ترجیح می دهند که از شرکت های واسطه کمک بگیرند. از سوی دیگر با بالاتر بودن حقوق، شرایط استخدام هم به مراتب پیچیده تر می شود از جمله داشتن سابقه کار مرتبط، تسلط به انواع و اقسام مهارت های شغلی، امکان کار در همه ساعات و تعطیلات و … از این رو دارنده مدرک بالاتر باید ابتدا از مدارج پایین کار خود را آغاز کند تا به تدریج بتواند سابقه کاری برای خود ایجاد نماید. پس رسیدن به حقوق بهتر نیازمند طی مسیری پر از تلاش، صبوری و از پله های پایین در عین حال داشتن استعداد لازم برای کار مورد نظر است.
ضمن این داشتن دو شغل برای تامین مخارج خانواده یا پرداخت قسط عجیب نیست، مثلا هم حق التدریس دانشگاه باشد و هم اگر توانست رانندگی کند یا در شیفت شب فروشگاه یا رستوران کار کند. در تحقیقی که نتایج آن اخیرا در شبکه گلوبال نیوز منتشر شده (goo.gl/6mo5Gh) نیمی از کانادایی ها اگر فقط حدود ۲۰۰ دلار و حتی کمتر در ماه از درآمدشان به هر علت از جمله مسائل پیش بینی نشده کم شود قادر به پرداخت قبض های آن ماه خود نیستند.
در آمار بانک های غذا هم باعث تعجب ما خواهد شد که بدانیم همیشه آمار مشخصی از تحصیل کردگان حتی در مدارج بالا (به ویژه کسانی که از کشورهای دیگر وارد کانادا شده) ملاحظه می شود. براساس آمار اعلامی در اسفند ماه سال گذشته بیش از ۸۶۰ هزار نفر شامل ۳۰۰ هزار کودک به بانک های غذای کانادا مراجعه و برای سیر کردن خود درخواست کمک کرده اند. این بانک غذا در صفحه ۸ گزارش سال ۲۰۱۶ خود به آمار ۴ میلیون کانادایی (یعنی حدود یک نهم کل جمعیت این کشور) اشاره می کند که برای تامین غذای کافی مشکل دارند (منبع: goo.gl/hfLxQf)
بی تردید سیاه و سفید دیدن نمی تواند معنی درستی داشته باشد، نباید پیشرفت ها و امکانات غرب را نادیده گرفت اما همانطور که برخی غربی هایی که به ایران سفر نکرده اند کشور ما را محل درگیری تصور می کنند یا مردمی که مثل بیابان نشین ها زندگی می کنند ما هم از راه دور نباید فکر می کنیم که همه غربی ها در رفاه زندگی می کنند و حتما روزهای تعطیل در کلوپ ها و بارها جمع شده و فریادهای شادی سر می کشند. این در حالیست که طبقه متوسط و پایین باید به شدت در تلاش معاش هستند. ما گاهی کهنسالان خارجی را به عنوان توریست می بینیم اما آن زن سالخورده ای که کپسول اکسیژن خود را داخل یک سبد خرید کنارش می گذارد و یک شیفت کاری پای صندوق یک فروشگاه می ایستد یا آن پیرمرد ویلچر نشینی که در ورودی یکی دیگر از فروشگاه های زنجیره ای به مشتریان برچسب عرضه می کند را نمی بینیم، برای همین هم با اندوه به خودمان می گوییم که سرنوشت بازنشسته های ما شده آژانس و سرنوشت آنها سفر خارجی! صاحب یک واحد مسکونی در مجموعه آپارتمانی مجهز به استخر و وسایل ورزشی می گفت: تقریبا در ساعات مختلف روز شما کسی را در استخر یا مجموعه ورزشی مجتمع ما با بیش از ۵۰۰ واحد مسکونی نمی بینید. اگر زیاد باشند شاید به دو سه نفر آن هم در ایام آخر هفته برسد چرا که همه از صبح تا عصر سر کار هستند و حتی فرصت و انرژی برای شنا کردن یا ورزش ندارند. پس سعی کنیم پیش داوری های خودمان را که بسیار به آنها تکیه می کنیم بر مبنای واقعیات بنا کنیم.
حمید مقیمی
منبع : http://www.alef.ir/news/3960913023.html