نظریه بازیها مطالعه رفتار منطقی در شرایطی است که وابستگی متقابل وجود دارد. در ریاضیات «قضیه نقطه ثابت» پایه و اساس نظریه بازیها بوده است. قضیه نقطه ثابت بعدها به نقطه تعادل «نش» در نظریه بازیها معروف شد. جایی که بازیگر یا بازیگران در آن به تعادل میرسند، نقطه تعادل نام دارد.
این نقطه همان تعادل نشبازی خواهد بود. اگر بازیگران بیشتری وجود داشته باشند، آنها دنبال یافتن نقاط تعادل خود خواهند بود. اگر آنها باهم همکاری و تعامل داشته باشند، احتمال یافتن نقطه تعادل بهتر و قویتر وجود دارد. در اقتصاد نقطه دیگری علاوه بر نقطه نش وجود دارد که به بهینه «پرتو» معروف است. بهینه پرتو زمانی اتفاق میافتد که هر شخص به مطلوبیت ایدهال خود رسیده باشد. توضیح مختصر این دو نقطه در مثالهای ساده و ملموس زیر بیان شده است.
مثال یک: فرض کنید مطلوبیت برادران دوقلوی خردسال به نامهای امیرمحمد و امیررضا خرید شلوار باشد. اما امیررضا شلوار مشکی و امیرمحمد شلوار سرمه را بیشتر ترجیح میدهند. عموی آنها به مناسبت تولد دو شلوار کادو گرفته است. پس از مراسم تولد، هدایا بازمیگردد امیررضا شلوار سرمهای و امیرمحمد شلوار مشکی دریافت کردهاند. آنها از دریافت شلوار و هدایا خوشحال هستند، مطلوبیت دریافت شلوار برای این دو حکم نقطه تعادل نش را خواهد داشت. اما رنگ شلوارها برای این دو مطلوبیت نهایی را ندارد، آنها تمایل دارند که هدایای خود را باهم عوض کنند. آن دو به ایدهال خود نرسیدهاند. اگر این دو باهم شور کنند و شلوارها را عوض کنند، یعنی امیررضا شلوار مشکی و امیرمحمد شلوار سرمهای را دریافت کند. آن دو به نقطه ایدهال خود خواهند رسید. بنابراین هم شلوار دریافت کردهاند (نقطه نش) همرنگ متناسب خود را گرفتهاند. در این صورت آنها بالاترین مطلوبیت ممکن را در اختیار دارند که دیگر تمایلی به تعویض ندارند (یعنی به نقطه پرتو رسیدهاند).
مثال دو: فرض کنید دو همکار مطلوبیت دریافت غذا برای ظهر در اداره خود دارند. یکی جوجهکباب و دیگری کبابکوبیده را بیشتر ترجیح میدهد. آنها موقع دریافت ناهار اداره متوجه میشوند که ناهار بختیاری (غذایی ترکیبی از جوجه و کوبیده) است. هرکدام میتوانند غذای خود را دریافت کرده، یکی فقط کوبیده را از بختیاری جدا کرده و میل کند و دیگر جوجه را جدا کند. در این صورت مقداری از غذای هرکدام دورریز میشود. دورریز غذای هرکدام مطلوبیت دیگری بوده است. زمانی که آنها ناهار دریافت کردهاند، به تعادل (نقطه نش) برای دریافت ناهار رسیدهاند. اما پرواضح است آنها میتوانستند بهمحض دریافت غذا و با دانستن مطلوبیت خود و دیگری غذا را بازسازی کامل کنند. یکی کاملا جوجه میل کند و دیگری نیز فقط کوبیده و هیچ غذایی دورریز نشود. این تخصیص دوباره که با رضایت و همکاری آن دو صورت گرفته است، نقطه پرتو برای آن دو همکار خواهد بود.
تاکنون با مفاهیم نش و پرتو به زبان ساده آشنا شدیم. در ادامه مفاهیم مدیریت آورده شده است و ارتباط آن با این نقاط را بیان خواهیم کرد.
مدیریت: مدیریت فرایند بهکارگیری موثر و کارامد منابع مادی و انسانی در برنامهریزی، سازماندهی، استفاده از تمامی منابع و امکانات، هدایت و کنترل است که برای دستیابی به اهداف سازمانی و بر اساس نظام ارزشی موردقبول صورت میگیرد. مدیریت از دید کارکردی شامل وظایفی همچون برنامهریزی، تصمیمگیری، سازماندهی، نوآوری، هماهنگی، ارتباطات، رهبری، انگیزش و کنترل میشود.
مدیریت با تعاریف و مفاهیم فوق، نیازمند تجربه کافی، دانش و اطلاعات کارامد بهمنظور استفاده از تمامی منابع و امکانات برای نیل به اهداف متعالی سازمان مربوطه است. در بازی شطرنج آن سربازی که بتواند از پس حریف بر آید و به آخر خط برسد، به مقام وزارت خواهد رسید. پرواضح است که مراحل ترقی بایستی طی شود. این مراحل به کارایی سرباز بستگی دارد. ممکن است خیلی زود و یا در پایان بازی به این مقام برسد. بههرحال طول زمان مهم نیست، اما مسیر حتما باید طی شود.
قابل تامل است که وزیر فقط در بازی شطرنج نقش وزیر را دارد و بهتمامی جهات دسترسی دارد. در بازیهای دیگر هیچ کارایی ندارد (حتی در منچ!). در بازیهای دیگر با ارفاق حکم یک مهره ساده را خواهد داشت. در این حالت وی میتواند نقش سرباز را بازی کند. یک مدیر موفق بانکداری ابتدا کمک تحویلدار سپس تحویلدار، معاون اعتبارات شعبه و… خواهد بود و درنهایت پس از کسب تجربه کافی به جایگاهی به نام مدیر ساده بانک خواهد رسید. وی همانطور که در شعبه خود این مراحل را طی کرد، برای رسیدن به مدیریت شعب ممتاز یا مدیریت شعب مناطق و … نیز باید سلسلهمراتب مدیریت مانند حروف الفبا از «الف» تا «یا» طی کند. اینک سوالهای زیر در ذهن شکل میگیرد:
چطور ممکن است شخصی ریاست دادگاه و معاون دادستان باشد و به یکباره سازمان بزرگی مانند تامین اجتماعی را مدیریت کند. آیا ممکن است شخصی هم وزیر راه و شهرسازی باشد و هم وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات (حتی برای یک فصل) را بچرخاند؟ یک سال هم سرپرست وزارت راه و ترابری باشد؟
سوالهای بیشتر: آیا مجموعه از بازیگران، ورزشکاران، پزشکان و … میتوانند بر میزان کارایی و کارامدی یک شهردار نظارت کنند؟ وی را راهنمایی کرده و برای شهر بودجهریزی کرده و تصمیمات کلان یک شهر توسط این اشخاص گرفته شود؟ به شهردار بهعنوان بازوی اجرایی نگاه کرده و خود نقش مغز متفکر و ارشادکننده آن بازوی اجرایی داشته باشند؟ آیا چنین شهرداری برای تصمیمات مهم و نهادی چه درزمینه زیرساخت و بنیادی و چه در زمینههای گوناگون مدیریت شهری، از اقتصاد شهری گرفته تا زیباسازی شهری از درجه آزادی ممکن برخوردار است؟
نتیجهگیری: در کشور ما مدیرانی و جود دارند که در طول دوره کاری خود همواره مدیر بوده و خواهند ماند. آنها با حفظ سمت از سازمانی به سازمان دیگر نقل و مکان میکنند. آنها همواره مدیر باقی میمانند. در چنین فضایی حلقه خاصی از مدیریت وجود دارد و با زحمت فراوان به این مجموعه از مدیران کشور شخص یا اشخاصی اضافه میگردد. مگر آنکه وی نیز شرایط این حلقه منفک از جامعه را پذیرفته باشد. در چنین فضایی نهتنها نقطه پرتو برای هیچیک از سازمانها، کارمندان و مردم وجود ندارد، نقطه تعادل نش نیز بهندرت یافت میشود. هیچ همکاری سازنده بین اعضا وجود ندارد اگر هم وجود داشته باشد با مدیریت ناکارامد و نادرست، آن همکاری اندک نیز از بین خواهد رفت. درواقع چنین مدیرانی در جامعه از سواری رایگان بهره میبرند (به علت عدم آشنایی و تجربه کافی، وظایف مدیر به معاونین، مشاورین و سایر کارمندان سازمان مربوطه محول میشود). درواقع چنین مدیرانی مانع پیشرفت در جامعه خواهند بود.
فاکتورهای یک کشور مصرفکننده، مدیران مصرفگرا خواهد بود. بسیار پرواضح است که چنین مدیران کمدانشی در زمینههایی که ورود کردهاند، هیچ نقشی در تولید ندارند. ازاینرو نمیتوانند ایدههای نو، تفکرات نو، تولیدات نو و … خلق و رهبری کنند. چنین مدیرانی پس از ورود به سازمان غیرتخصصی از پتانسیلهای بالقوه و آمار و اطلاعات بهنگام آن سازمان بیاطلاع بوده و در اولین فرصت به دنبال مطالعه ماموریتها و چشماندازها مطلوب سازمان خواهند بود. آنها با مطالعه این برنامهها و شعارهای پوپولیستی سعی دارند جایگاه خود را در سازمان محکمتر نمایند و مرتبا با برگزاری جلسات با مدیران و معاونین سازمان خویش سعی در یادگیری مطالب جدید (البته برای خود) آن سازمان را دارند.
آنها پس از گذشت چند سال که با الفبای سازمان و همکاران آشنا میگردند، آنجا را بهقصد مدیریت در سازمانی دیگر رها کرده و نقطههای تعادل را (در صورت وجود) از بین خواهند برد. در چنین جامعه همکاری و تعامل از بین خواهد رفت. از این رو بازیگرانی که باهم همکاری ندارند نمیتوانند نقطه پرتو خلق کنند. در این فضا هر شخصی بازی خودخواهانه خود را به نمایش میگذارد. نابسامانی فراوانتر و همدلی کمتر خواهد شد. بنابراین بازیگران هیچگاه احساس شریک بودن در جامعه را نخواهند داشت. از این رو برای شکوفایی آن اقدامی صورت نخواهد گرفت. به زبان سادهتر در جامعه ما چون مدیریت کارامد کمتری وجود دارد، بخش اعظمی از همکاری از بین خواهد رفت و لذا نقطه پرتویی در هیچ زمینهای وجود نخواهد داشت. از این رو روز به روز شادی و لذت از مردم رخت بربسته و ناامیدی و یاس در جامعه گسترش یافته و فراگیرتر خواهد شد.
عباس مرادی *
* کارشناس اقتصادی
منبع : https://www.khabaronline.ir/detail/785892/Economy/macroeconomics