وجه اشتراک همه نظامهای سیاسی و اقتصادی که کارآمدی یا ناکارآمدی آنها را مشخص میکند «رفاه ملی» یا بهبود سطح کیفی زندگی مردم است. بهبود سطح زندگی برای مردم یک معیار است که آیا نظام سیاسی و اقتصادی مستقر دارای کارکرد مناسب است یا خیر. بهبود سطح زندگی مردم نیز به متغیرهای متفاوتی بستگی دارد. به عنوان مثال وسایل ارتباطی که در گذشته شکل سنتی داشته با امروز که جهان با انفجار اطلاعاتی مواجه شده به عنوان یک شاخص رفاهی محاسبه میشود. با این وجود عناصر کلیدی رفاه ملی به نیازهای اساسی مردم باز میگردد. نیازهای اساسی مردم نیز شامل خوراک، مسکن، پوشاک، بهداشت و آموزش است که در سبد هزینه خانوار خود را نشان داده است. تلاشهای مردم که خود را به شکل درآمد نشان میدهد در مرحله نخست صرف نیازهای اساسی و سپس نیازهای تکمیلی میشود. مسألهای که در دو دهه اخیر در اقتصاد ایران وجود داشته این است که سبد هزینه خانوار در ایران دچار اختلالهای زیادی شده است. مردم یک جامعه براساس میزان درآمدی که دارند در سه طبقه بالا، متوسط و پایین قرار دارند. با این وجود جامعه متعادل جامعهای است که اکثریت مردم آن در طبقه متوسط قرار داشته باشند و از نظر درآمدی در وضعیت متوسط باشند. در یک جامعه مطلوب توزیع ثروت به شکل متوازن و معقولی در بین طبقههای اجتماعی وجود دارد. دولتها در ایران تلاش زیادی انجام میدهند. با این وجود به دلیل اینکه کمتر به نیازهای اساسی مردم توجه میکنند فاصله طبقات اجتماعی بیشتر میشود و در صورتی که فاصله طبقات اجتماعی زیاد شود، خود را به شکل شکاف شدید طبقاتی نشان داده و جامعه با ریزش گسترده طبقه متوسط مواجه میشود؛ وضعیتی که برای اقتصاد اصلا مناسب نیست.
ریزش طبقه متوسط به چه دلیل است و چه پیامدهایی به همراه خواهد داشت؟
ریزش طبقه متوسط جامعه را به سمت بحران شاغلین فقیر میبرد. فقیر در ادبیات اقتصادی دارای معنای خاص خود است و معمولا زیر۱۰ درصد یک جامعه را شامل میشود. این قشر آسیبپذیر به دلیل ناتوانیهای جسمی یا مشکلات دیگر در شرایط نامناسب اقتصادی قرار میگیرند و زندگی دشواری دارند. وظیفه تأمین اجتماعی نیز این است که این طبقه اجتماعی را تحت پوشش خود قرار دهد. این در حالی است که در ایران نزدیک به ۴۰ درصد مردم تحت پوشش کمیته امداد و سازمان بهزیستی قرار دارند. این آماری است که خود این نهادها اعلام میکنند. این وضعیت نشان میدهد که جامعه ما از کف فقر اقتصادی نیز پایینتر رفته است. فقر در همه کشورهای جهان نتیجه عدم درآمد است که ریشه در بیکاری دارد. در ایران تعریفهای متفاوتی از بیکاری صورت گرفته است. این در حالی است که اگر زنان خانهدار را جز بیکاران جامعه محسوب نکنیم ۲۵ درصد جامعه یعنی رقمی در حدود بالای۲۰ میلیون بیکار در جامعه وجود دارد. این رقم واقعی بیکاری در جامعه ایران است. این در حالی است که دولتها آمارهایی درباره بیکاری ارائه میکنند که عمدتا جنبه روانی دارد و با واقعیتهای جامعه همخوانی ندارد. مسأله مهمی که بحران بیکاری را در جامعه ایران تشدید کرده، شاغلین فقیر است. افزایش میزان شاغلین فقیر نتیجه سیاستها و تصمیمات نامناسب است و در کنار آن، شیطنتهای جهان سلطه نیز وضعیت را پیچیده کرده است.
این وضعیت پیچیده بیشتر منشأ درونی دارد یا بیرونی؟
هر دو وضعیت وجود داشته اما بنده نقش عوامل درون زا را بیشتر میدانم. شیطنتهای جهان سلطه برای مدیریت استراتژیک کشور قابل رصد و پیشبینی بوده است. ماهیت سیاستهای ایالات متحده آمریکا همواره در راستای براندازی نظام جمهوری اسلامی بوده است. به همین دلیل نیز هنر مدیریت استراتژیک کشور این است که بتواند این شیطنتهای را مهار و کنترل کند و تأثیرگذاری اقدامات آنها را کاهش بدهد. در دولتهای نهم و دهم ما نتوانستیم شیطنتهای جهان سلطه را مدیریت کنیم و قطعنامههای سازمان ملل را کاغذپاره تلقی میکردیم. این رویکرد شاید در کوتاه مدت تأثیر زیادی روی اقتصاد کشور نگذاشت اما در بلند مدت تحریمهای زیادی را به کشور تحمیل کرد که آثار زیانبار زیادی برای کشور به همراه داشت. از سوی دیگر در دولت آقای روحانی نیز ما با خامخیالی و خوشخیالی نسبت به شیطنتهای جهان سلطه مواجه بودیم که همین مسأله سبب شد برنامههای جهان سلطه در برخی زمینهها شکل عملیاتی به خود بگیرد. در دوران برجام نیز بنده در گفتوگو با روزنامه واشنگتن پست به این نکته اشاره کردم که فشارهای آمریکا برای ما دارای اهمیت نیست و بلکه مسأله مهم این است که ما نباید شرایط را ساده بگیریم و پیشبینیهای لازم باید صورت بگیرد. در شرایط کنونی نیز باید رویکردی در پیش گرفته شود که آثار تحریمها را بر زندگی مردم کمتر کنیم. بدون شک اگر اقتصاد مقاومتی را به صورت جدی در دستور کار قرار میدادیم با یک گارد بسته در مقابل جهان سلطه قرار میگرفتیم. این در حالی است که در شرایط کنونی گارد ما نسبت به جهان سلطه باز شده است. این گارد باز در دولت آقای احمدینژاد به صورت شدید باز بود و در دولت آقای روحانی نیز وجود داشت اما نسبت به گذشته کمتر شده بود. با این وجود ما باید مشکل را در سیاستهای داخلی خود جستوجو کنیم که باعث شدیم شیطنتهای جهان سلطه روی رویکردهای داخلی تأثیرگذار باشد.
رویکردهای داخلی در چه زمینههایی دارای مشکل بود؟
شاید مهمترین چالشی که در آینده در جامعه ایران به آن مواجه خواهد بود و خود را نشان خواهد داد ریزش شدید طبقه متوسط است که خود را در مفهوم شاغلین فقیر نشان میدهد. شاغلین فقیر نیز شامل افرادی مانند کارمندان، معلمان و حتی اساتید دانشگاهها میشود. این افراد کسانی هستند که با هشت ساعت کار در طول شبانه روز نمیتوانند به شکل مطلوب زندگی کنند. به همین دلیل نیز مجبور هستند به صورت دوشیفت یا با اضافهکاری زندگی خود را بگذرانند. این رویکرد هنوز به صورت کامل بروز بیرونی نداشته است. با این وجود این رویکرد میتواند در بلند مدت سبب تغییرات مهم اجتماعی، اقتصادی حتی فرهنگی شود. تصمیم گیران جامعه نیز تلاش میکنند با داروهای مُسکن به نیازهای این طبقه پاسخ بدهند که بیشتر جنبه روانی دارد و در واقعیت زندگی آنها تأثیر بسزایی ندارد. نکته مهم در این زمینه این است که به مرور زمان این اقدامات مُسکن به اصل نسخه تبدیل شده است. رئیسجمهور تاکنون بارها در مصاحبه و سخنرانیهایی خود به کمک به خانوادهها به صورت کالا اشاره کرده است که نشان میدهد دولت به دنبال مُسکنهای اقتصادی است. این در حالی است که در شرایط کنونی ارزش پول ملی کاهش یافته است. در سیلی که در اقتصاد ملی ما وارد شده ما با کیسه شنهایی که در اختیار داشتهایم یک جزیره به نام کالاهای اساسی برای خود درست کردهایم. در نتیجه آنچه که باعث نگرانی است نوع تشخیص مشکلات و ارائه راه حل برای آنهاست. هنگامی که رئیسجمهور چنین مسائلی را عنوان میکنند کارشناسان اقتصادی به خوبی متوجه میشوند که دورنمایی که برای مردم ترسیم میشود صحیح نیست و در نهایت وضعیت را بدتر میکند. امروز پزشکی که قرار است بیماری اقتصادی کشور را درمان کند از جامعیت تشخیص برخوردار نیست. همین مسأله بیشتر باعث نگرانی است.
آیا میتوان به یک تحول جدی اقتصادی در آینده امیدوار بود؟
در شرایط کنونی ماشین اقتصاد ملی در سراشیبی سقوط قرار گرفته است. این در حالی است که دولت و مجلس تلاش میکنند سرعت این سقوط را کند کنند و کمتر فرصت حرکتهای ضد شیب به وجود آمده است. در نتیجه معاش مردم که همواره در انتخابات درباره آنها شعار داده میشود به صورت عملیاتی انجام نشده است. این در حالی است که مسئولان بیشتر با روشهای آزمون و خطا و عدم درک وضعیت موجود جامعه به دنبال حل مشکل مردم بودهاند. ما اجازه دادهایم اتفاقات ناگوار در سیاستهای کلی مانند زمین و مسکن اتفاق بیفتد. این اتفاقات ناگوار نیز به سبد خانوار مردم سرریز شده و به همین دلیل در شرایط کنونی مردم با مشکلات معیشتی مواجه شدهاند. بنده به دنبال القای ناامیدی به جامعه نیستم و معتقدم که منشأ ناامیدی شیطان است. به همین دلیل باید با ارائه راه حلهای کاربردی و دقیق در جامعه امیدواری ایجاد کرد. بنده به صراحت عنوان میکنم که اقتصاد ایران به هیچ عنوان استحقاق این فقر را ندارد. مشکلات به وجود آمده در اقتصاد کشور نیز بیشتر از آن است که دولتمردان ما به آن فکر میکنند. در گذشته بنیه اقتصاد ما قوی بوده و به همین دلیل توانسته آسیبها را تحمل کند. این در حالی است که در شرایط کنونی بنیه اقتصاد ملی تهدید شده است. این وضعیت مانند بیماری است که دارای بنیه قوی است و میتواند بیماری را تحمل کند. در مقابل اما یک بیماری وجود دارد که بنیه بیمار را تهدید میکند که امروز اقتصاد ایران دچار چنین وضعیتی شده است. رویکرد کنونی اقتصاد ایران در شرایطی قرار دارد که اکثریت مردم ایران از بنیه اقتصادی خود ارتزاق میکنند.
این وضعیت چه پیامدهای اقتصادی و اجتماعی به همراه خواهد داشت؟
بدون شک این وضعیت پیامدهای خوبی به همراه نخواهد داشت. بنده جز کسانی هستم که هنوز هم به اقتصاد ایران امیدوار است. دلیل آن نیز پایهها و بنیادهایی است که در نظام اقتصادی ایران وجود دارد. ۸۰ میلیون مردم ایران در زمینه نیازهای اساسی خود تقاضاهای بالقوه و بالفعلی دارند. در نتیجه اگر این تقاضاها به خوبی مدیریت شود با رونق اقتصادی در جامعه مواجه خواهیم بود. متأسفانه بسیاری از این نیازهای اساسی با واردات و قاچاق به دست مردم میرسد. به جای رفع موانع از مقابل تولید ملی شرایط برای واردات کالاها مهیاست و نبض بازار داخلی بیشتر در اختیار بیرون از کشور است. به عنوان مثال بخش مهمی از پوشاک ما وارداتی است. این در حالی است که در گذشته رونق صنعت نساجی در کشور در رده دوم در بین صنایع قرار داشت. بدون شک اگر صنعت نساجی دوباره رونق بگیرد علاوه بر اینکه واردات پوشاک کاهش پیدا کند با بهکارگیری نیروی کار بیشتری درصد بیکاری نیز کاهش پیدا میکند و در زمینه رونق ملی تأثیرگذار است. فرصتهای شغلی یکی از راهکارهای مقابله با فقر است. در شرایط کنونی ما شاهد اقدامات بنیادی نیستیم. برخی از مسئولان به این تغییرات بنیادی به صورت تلویحی اشاره میکنند. با این وجود هنوز اراده کافی برای این تغییر رویکرد در اقتصاد کشور مشاهده نمیشود.
راه حل شما برای عبور از بحرانهای کنونی جامعه در زمینه اقتصادی چیست؟
ما دارای مزیتهای اقتصادی مناسبی هستیم. اولین آن تقاضای بالقوه و بالفعلی است که برای۸۰ میلیون نفر جمعیت وجود دارد. بنده معتقدم با تقاضاهای داخلی میتوان حداقل رشد۳درصدی را در اقتصاد کشور ایجاد کرد. دولت باید در زمینه سوداگری در مسکن اقدامات اساسی انجام میداد و اجازه نمیداد بازار مسکن گرفتار سوداگری شود. با این وجود دولت مانند دولتهای گذشته اجازه داد که سوداگری در نیازهای اساسی وارد شود. در این سوداگری بانکها نیز نقش داشتند و قیمت زمین که باید مهار میشد در نهایت به صورت لجام گسیختهای افزایش پیدا کرد. مسکن در سالهای گذشته در رکود قرار داشته اما به یک باره با افزایش قیمت به صورت انفجاری مواجه شده است. این مسأله نشان میدهد که سیاست گذاری در زمینه مسکن و زمین اشتباه بوده و شوراهای شهر، شهرداران، مجلس و دولت از ضعف مدیریتی در این زمینه برخوردار بوده اند. این وضعیت درباره مواد غذایی نیز وجود دارد و در شرایط کنونی تقاضاهای زیادی در این زمینه در جامعه وجود دارد. در شرایط کنونی بخش عمدهای از مواد غذایی وارداتی است. این وضعیت در کوتاه مدت میتواند به بخشهایی از نیازهای جامعه پاسخ بدهد. ما هنوز به هزینه سبد خانوار به عنوان یک حوزه استراتژیک نگاه نکردهایم. دولت آقای روحانی در چهار سال نخست خود به جای اینکه روی هزینه سبد خانوار سرمایهگذاری کند روی بهداشت و درمان سرمایهگذاری کرد. این رویکرد نیز در مقابل بیتوجهی و بیمهریهایی بود که دولتهای نهم و دهم نسبت به این مسأله داشتند. خوشبختانه با سیاستهای مناسبی که در پیش گرفته شد و جلوی شیطنتهای خارجی گرفته شد قیمت ارز کنترل شده و ارزش پول ملی وضعیت بهتری نسبت به گذشته پیدا کرده است. با ین وجود برای اینکه این رویکرد ثبات داشته باشد و شکل پایداری به خود بگیرد باید هوشمندی و دقت زیادی در بین تصمیمگیران اقتصادی کشور وجود داشته باشد. دولت باید تمرکز خود را روی تقویت ارزش پول ملی قرار بدهد و اجازه ندهد ارزش پول ملی بیشتر از این کاهش پیدا کند.