در آذرماه سال ۹۷، در گزارش مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی درباره خط فقر، آمار خط فقر در ایران بهروزرسانی شد. این بهروزرسانی با توجه به افزایش نرخ تورم و تغییرات قیمت دلار و دیگر ارزهای خارجی که در طول سال ۹۷ شاهد آن بودیم، بسیار اهمیت دارد؛ زیرا میتواند دادههای قابلاعتنایی برای ایجاد درکی درست از وضعیت اقتصادی و بهخصوص تاثیر آن بر زندگی دهکهای پایین جامعه ایران ارائه دهد.
طبق این آمارها خط فقر مطلق در تهران در تابستان سال ۹۷ برای یک خانواده چهار نفری، ۲ میلیون و ۷۳۰ هزار تومان بود که در مقایسه با بهار ۹۷، ۱۱ درصد یعنی ۳۰۰ هزار تومان رشد داشته است.
این یعنی تعداد افراد زیر خط فقر افزایش داشته است؛ زیرا این افراد معمولا شغلهایی ندارند که بتوانند در طول سه ماه ۳۰۰ هزار تومان افزایش درآمد داشته باشند.
چنین چیزی با توجه به وضعیت اقتصادی و شرایط واحدهای اقتصادی در ایران تقریبا برای هر شغلی دیگری هم میتواند درست باشد؛ زیرا این مقدار افزایش حقوق میتواند فشار مضاعفی به مجموعه اقتصادی موردنظر وارد کند که در نهایت آن را مجبور کند برای کاهش هزینهها، تعدادی از نیروهای خود را تعدیل کند و در نهایت نرخ بیکاری افزایش یابد.
میزان رشد خط فقر در دیگر مناطق شهری ایران از تهران نیز بیشتر بوده است. خط فقر در این مناطق از یکمیلیون و ۱۸۰ هزار تومان در بهار به یکمیلیون و ۳۸۰ هزار تومان در تابستان رسیده است؛ یعنی یک افزایش ۲۶ درصدی. در مناطق روستایی هم خط فقر از ۱۳ تا ۱۶ درصد رشد داشته است.
خط فقر مطلق چیست؟
خط فقر به مقداری گفته میشود که درصورتیکه درآمد یک فرد یا خانوار کمتر از آن باشد، آن فرد نخواهد توانست نیازهای اولیه خود یا خانوادهاش از جمله خوراک، آب سالم، دستشویی سالم، بهداشت، آموزش، اطلاعات و مسکن را تامین کند.
خط فقر مطلق طبق تعریف بانک جهانی در سال ۲۰۱۱، درآمد ۱٫۹ دلار برای هر فرد در روز بود. این عدد با محاسبه نرخ تورم و تغییرات قیمتها در سال ۲۰۱۸، برابر ۲٫۱۲ دلار شد. البته این عدد خط فقر بینالمللی است و باید در کشورهای گوناگون با توجه به برابری قدرت خرید، تصحیح شود.
در گزارش مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، تعریف خط فقر مطلق با توجه به توانایی تامین مواد غذایی با مجموع انرژی ۲۱۰۰ کالری برای هر فرد در روز است.
اما همهچیز فقط خط فقر نیست
مشخصا افرادی که زیر این خط فقر مطلق هستند، زندگی بسیار سختی دارند. آنها نمیتوانند چیزهای اولیه مثل غذا را تامین کنند. هر اتفاق کوچکی در کشور، اقتصاد یا زندگی آنها هم میتواند وضعیت شکنندهشان را بدتر کند؛ اما قضیه فقط به این افراد خلاصه نمیشود.
ارقامی که برای خط فقر چه در ایران و چه در دنیا منتشر میشوند، فقط یک روی سکه هستند. درست است کسانی که مثلا در سال ۲۰۱۹، ۲٫۵ دلار در روز درآمد دارند طبق تعریف بانک جهانی فقیر مطلق بهحساب نمیآیند، اما زندگی با ۲٫۵ دلار در روز هم کار سختی است.
در کشوری مثل آمریکا بهطور متوسط زندگی با درآمد ۴۰۰ دلار در ماه حتی برای یک نفر نیز کار سختی است. ۴۰۰ دلار در ماه هم یعنی حدود ۱۳ دلار در روز.
بررسی وضعیت زندگی درآمد و هزینهها در ایرآنهم به نتیجه مشابهی منجر میشود.
قضیه این است افراد بالای خط فقر تا زمانی که نتوانند به حدی از درآمد قابلقبول که در هر شهر و کشور فرق میکند، برسند، هنوز مشکلاتی دارند که باعث میشود امکان ریسک آنها پایین بیاید، نتوانند به این راحتی شغل بهتری پیدا کنند و مهمتر از آن آسیبپذیرتر باشند.
این افراد با اینکه میتوانند نیازهای اولیه مثل غذا و آب و آشامیدنی را تامین کند، اما بعید است که بتواند فراتر از این بروند. اگر هم تلاش کند که فراتر بروند، احتمالا نمیتوانند؛ زیرا آنها و هرکسی در آن سطح و پایینتر از آن است در تله فقر گیر کرده است.
در این تله فقر هر چه شما پایینتر باشید، فرار کردن از آن برایتان سختتر میشود.
تله فقر چیست؟
تله فقر حالتی است که در آن فرد شاید فقیر مطلق بهحساب نیاید، اما آنقدر هم سرمایه مالی، اطلاعاتی یا بدنی ندارد که بتواند وضعیت خود را آنقدر بهبود بخشد که اینهمه آسیبپذیر نباشد. برای اینکه بتوان از تله فقر گریخت، یک مقدار سرمایه ضروری (Critical Mass) لازم است.
سرمایه ضروری آنقدری است که بتواند به فرد امکان پرداخت هزینههای این مسیر گریز از تله فقر را فراهم کند.
مثلا شاید تحصیلات یا یادگیری یک حرفه بتواند وضعیت درآمدی فرد را بهبود بخشد و حدی از ثبات را برای او به همراه بیاورد؛ اما درآمدی که او امروز کسب میکند برای تحصیل یا شرکت در یک دوره آموزشی کافی نیست.
حتی اگر کافی باشد، شاید او برای کسب همین درآمد مجبور است ساعتهای طولانی را کار کند در نتیجه هیچ فرصتی برای آموزش نخواهد داشت.
اگر هم وقتش را برای آموزش بگذارد، دیگر نمیتواند آنقدر کار کند. در نتیجه پول کافی برای ادامه زندگی و آموزش نخواهد داشت.
وقتی فردی در چنین شرایطی گیر میافتد که عملا نه راه پس دارد و نه راه پیش، او گرفتار تله فقر است. تله فقر بهاینعلت به وجود میآید که فقیر بودن، بسیار پرهزینه است.
هزینههای فقیر بودن
در این مثال این فرد برای اینکه بتواند آموزش ببیند، باید هزینه زیادی بپردازد. بیشتر افرادی که وضعیت مالی خوبی دارند، برای شرکت در یک دوره آموزشی، فقط هزینه آن دوره را میپردازند و در ساعات بعدازظهر که از سر کار برمیگردند، در این دوره شرکت میکنند.
اما هزینه شرکت در این دوره برای یک فرد فقیر بیشتر است. اگر او در این دوره شرکت کند، احتمالا باید از کارش بزند. وقتی از ساعات کاری خود کم کند، درآمدش کم میشود و حتی ممکن است اخراج شود. در این صورت تا پیدا کردن یک شغل دیگر، او درآمدی نخواهد داشت.
ازآنجاییکه معمولا نیروی کار در سطح کارهای کمدرآمد که مهارت زیادی لازم ندارند، زیاد است، کار پیدا کردن هم برای او سخت میشود.
هزینههای فقیر بودن باعث میشوند که ریسک هر کاری آنقدر زیاد شود که فرد عملا نتواند فراتر از وضعیت فعلی خود کاری انجام دهد. بدون ریسک هم که نمیتوان رشد کرد. هزینههای فقر باعث میشوند که فرد فقیر هزینه فرصت زیادی بکند.
اگر او میتوانست در این دوره آموزشی شرکت کند یا شهر محل سکونت خود را عوض کند، احتمالا میتوانست شغلهای پردرآمدتری بیابد؛ اما چون او گرفتار تله فقر است، نمیتواند چنین کاری بکند. در نتیجه هزینه از دست دادن تمام گزینههایی احتمالی آینده را میپردازد.
ازآنجاییکه هزینه فرصت، یک هزینه واقعی است، با اندکی حساب کردن میتوان فهمید که هزینههای فقیر بودن آنقدر زیاد است که شما احتمالا هیچوقت نتوانید آن را جبران کنید.
این یکی از مهمترین هزینههای فقیر بودن است؛ اما فقر هزینههای دردناکی دیگری هم دارد.
۱- استرس دائمی
وقتی درآمد فرد بهزور کفاف هزینههایش را بکند، آسیبپذیری او بسیار بیشتر میشود. خصوصا در طبقه فقیرتر که معمولا به کارهای روزمزد مشغول هستند، این آسیبپذیری بیشتر هم هست. اگر فرد سر کار آسیب ببیند و نتواند چند روز کار کند، برای چند روز، پولی برای هیچچیزی نخواهد داشت.
هر تغییری در بازار در نهایت به او آسیب میزند؛ مثلا وی کارگر ساختمانی است و امروز به دلیل افزایش قیمت سیمان، کار ساختمانی کمتر میشود و کاهش کار ساختمانی یعنی افزایش احتمال بیکاری او.
این آسیبپذیری باعث میشود فرد همواره در استرس زندگی کند. یک استرس مزمن که میتواند با هر اتفاق کوچکی آغاز شود.
از آنجایی هم که چنین افرادی آگاهی و مهارت کافی برای مدیریت استرس و اداره زندگی خود را ندارند، استرس به چیزی دائمی در زندگی او بدل میشود. استرس مزمن هم به آسیب روانی و باعث آسیب جسمی میانجامد زیرا استرس سیستم ایمنی را تضعیف میکند و نتیجه احتمال ابتلا به بیماری را افزایش میدهد.
بیمار شدن هم برای فرد یعنی هزینه بیشتری برای درمان و بیپولی ناشی از کار نکردن و دوباره استرس بیشتر؛ یعنی یک حلقه فیدبک مثبت که نتایج یک اتفاق، خود همین اتفاق را تشدید میکنند. در این مورد هر چه میزان استرس فرد بیشتر باشد، استرس با سرعت بیشتری افزایش مییابد.
۲- کار بدون حسابوکتاب
برای انسانهای مدرن معمولا برنامهریزیها بر مبنای کار و ساعت کاری انجام میشود؛ یعنی هر چیزی متناسب با ساعات و روزهای کاری مشخص میشود.
چنین چیزی هم وقتی عملی است که شما بدانید چه ساعتی سرکار میروید و چه ساعتی برمیگردید. البته شاید گاهی وقتها تغییراتی هم ایجاد شوند.
مثلا شاید مجبور شوید تا دیروقت کار کنید یا آخر هفته هم سر کار بیایید؛ اما در کل ساعات کاری شما مشخص است و میتوانید بر مبنای آن ساعتی را برای تفریح، دیدار دوستان یا خرید تنظیم کنید.
اما برای کسی که کار درستوحسابی ندارد (چون فقیر است و نتوانسته مهارت خاصی یاد بگیرد) داشتن ساعت کاری مشخص احتمالا مسئله سخت و غیرممکنی باشد.
برای این فرد احتمالا نهتنها ساعت کاری مشخص نیست، بلکه شاید روز کار هم مشخص نباشد. معلوم نباشد که در چند روز میتواند در هفته کار کند. چقدر میتواند تا آخر ماه دربیاورد.
در روزهایی هم که کار میکند، ممکن است هزاران اتفاق بزرگ و کوچک باعث شوند که زودتر یا دیرتر از ساعات کاری معمول کار کند.
همه اینها یعنی برنامهریزی برای زندگی سختتر میشود. اگر او فرزند کوچکی هم داشته باشد و باید با چنین ساعت کاری نامنظمی هم کار کند، این فرد نخواهد توانست روز و زمان مشخصی را به فرزند خود اختصاص دهد.
اگر فرزندش مدرسه برود، او نخواهد توانست که فرزندش را به مدرسه ببرد و یا از مدرسه بیاورد؛ زیرا معلوم نیست فردا چقدر کار خواهد کرد.
در چنین شرایطی این فرد نخواهد توانست روی چیز دیگری وقت بگذارد تا کمی اوضاعش بهتر شود؛ مثلا بدون داشتن یک ساعت کاری مشخص نمیتواند در یک دوره آموزشی شرکت کند که شاید بتواند او را از این وضعیت نجات دهد.
در صورتی هم که بخواهد پول بیشتری دربیاورد، با این ساعت کاری نامنظم نمیتواند به شغل دومی مشغول شود.
۳- تماسهای سخت
زمانی که برادر بزرگ من حدود ۱۶ سال پیش ازدواج کرد، مجبور شد یک وام ازدواج از بانکهای همین شهرستان محل سکونتمان بگیرد. جدای از دردسرهای گرفتن وام که آنهم برای کسی که فقیر است، بسیار بیشتر است و حتی ممکن نتواند وامی بگیرد، بازپرداخت اقساط این وام نیز برای خودش داستانی داشت.
هر ماهی که یکی از اقساط دیر میشد، متصدی جمعآوری اقساط یا هرکسی که مسئول چنین کاری در آن بانک بود، به تلفن منزل ما زنگ میزد. آن موقع هم هنوز تلفن همراه وسیلهای عمومی نبود.
این کارمند بانک، فرد بددهنی بود که البته برای تذکر تاخیر پرداخت اقساط، الفاظ بدی استفاده نمیکرد اما آنچنان تند و غیرقابلتحمل حرف میزد که انگار شخص وامگیرنده چهکار بدی انجام داده است.
خلاصه در همان دورهای که هنوز بازپرداخت وام تمام نشده بود، هر وقت تلفن خانهمان زنگ میزد، استرس در دل تکتک اعضای خانواده میافتاد که نکند از بانک باشد.
این قضیه به اعصاب خوردی، استرس و حتی ناراحتی در خانواده منجر میشود.
وقتی شما فقیر باشید، احتمالا پرداختهای دیگری نیز دارید که دائما ذهنتان را درگیر نگه میدارند. قرضی که از کسی گرفتهاید، اجارهای که باید پرداخت کنید اما به دلیل کم بودن کار در ماه گذشته نتوانستهاید فراهم کنید. بدهی که به مغازهای از آن نسیه میخرید و به دلیل اینکه فرزندتان در همین ماه مریض شد و کلی خرج درست کرد، نتوانستهاید پرداخت کنید.
همه اینها چیزهایی هستند که هم ذهن شما را دائم درگیر میکنند، همسطح استرس شما را بالا نگاه میدارند و هم هزینههای اضافی دیگری را بر شما تحمیل میکنند.
۴- ترس دائمی
یکی از نتایج فقر، وجود ترس دائمی در فرد است. ترس از آینده، ترس از وضعیت اقتصادی، ترس از باختن هر آنچه هست، ترس از آدمهایی که در محله ناامن وی ساکن هستند، ترس از بیماری که خرج دوسویه دارد و یا شاید به مرگ منجر شوند.
ترس از یک بیماری ساده مثل سرماخوردگی که میتواند چند روز کاری او را بگیرد. ترس از مدرسههای غیراستانداردی که فرزندان این فرد در آن درس میخوانند و ممکن است هزاران مشکل کوچک و بزرگ برایشان پیش بیاید.
ترس تعطیلی یا از دست دادن کار؛ زیرا در کارهای ردهپایین که احتمالا وضعیت بیمه هم درست نیست، کارفرما میتواند هر کاری انجام دهد. البته بهشرط اینکه به خاطر هزینههای زیاد مجبور نشود شما را اخراج کند.
این ترسها دائما با این فرد فقیر همراه هستند با باعث میشوند او خود را بیشازاندازه تحتفشار قرار دهد که کار کند. در نتیجه بدنش زودتر فرسوده میشود، مریض میشود و ممکن است بیش از آنچه را درآورده است خرج دوا و دکتر کند.
۵- وقتی که طلاست
کسی که فقیر است، احتمالا جایی در حاشیه شهر در همسایگی آدمهایی مثل خودش زندگی میکند. در محلهای که معمولا امنیت هم ندارد و شاید خود او قربانی یک جرم شود.
بهتر است که خانه او نزدیک محل کارش باشد؛ اما معمولا چنین خانههایی گران هستند.
حاشیه شهر جایی است که یا سیستم حملونقل عمومی ندارد یا اگر دارد خیلی شلوغ است. حتی اگر همه اینها نباشد، احتمالا اولین ایستگاه اتوبوس یا مترو، یکی دو کیلومتر آنطرفتر باشد و مجبور شود کلی پیادهروی کند.
در این صورت این فرد برای اینکه بتواند راحتتر سرکار برود، بهتر است که یک ماشین یا موتورسیکلت داشته باشد. دوچرخه خیلی به درد نمیخورد. چون فاصله خیلی دور است و یک بدن خسته توان دوچرخهسواری بعد از کار را ندارد.
همین ماشین یا موتورسیکلت هم باید سالم و قابلاعتنا باشند. اگر خراب شوند، او یک روز کاری و حقوق آن را از دست میدهد.
یعنی بیپولی ممکن است باعث شود این فرد تنها بتواند یک ماشین یا موتور دست چندم بگیرد. وسیلهای که احتمال خرابی آنها زیاد هستند. در نتیجه مجبور میشود هزینه زیادی برای تعمیر آن نیز بپردازد.
کسی هم که پول ماشین و موتورسیکلت را ندارد، مجبور است همین مسیر را پیاده طی کند. این یعنی شاید مجبور باشد در شهری مثل تهران حداقل روزانه ۲ ساعت در مسیر رفتوبرگشت بماند.
همانند ساعت کاری نامنظم، صرف اینهمه وقت برای رفتوآمد میتواند شما را از خیلی کارها مثل آموزش و یادگیری و داشتن شغل دوم، رسیدگی به کودکان و حتی آشپزی و پختن یک وعده غذایی خوب بازدارد.
کسی که ۶ صبح از خانه خارج میشود و ساعت ۹ شب برمیگردد احتمالا فقط میتواند غذا بخورد و بخوابد. خستگیاش اجازه نخواهد داد کاری بیشتر از این بکند.
۶- صفها
نزدیکی خانه ما یک درمانگاه تامین اجتماعی است. بعضی روزها که صبح زود از خواب بیدار میشوم تا به کاری برسم، صف بزرگی از آدمهایی را میبینم که جلو در آن منتظر هستند تا در آنجا باز شود و بتوانند به دکتر مراجعه کنند.
در فروشگاه رفاهی که در اینجا میشناسم، روزهایی که قرار است با کارت ملی چیزی را به قیمت کمتری بفروشند، صف طولانی درست میشود.
احتمالا ایستادن در این صفها برای کسانی در آن هستند، چندان کار مطلوبی نیست؛ زیرا درصورتیکه مثلا بهصورت آزاد به پزشک مراجعه میکردند یا اینکه همان کالا را بهصورت آزاد میخریدند، شاید در نهایت ۲۰ هزار تومان بیشتر هزینه میکردند.
اما این افراد شاید بیشتر از سه ساعت را برای نپرداختن این ۲۰ هزار تومان وقت صرف میکنند؛ زیرا درآمدشان کمتر از آن است که در سه ساعت بتوانند اینقدر دربیاورند.
صفها وقت زیادی از فقرا میگیرند. صرفا هم به این خاطر وجود دارند که افراد فقیری پیدا میشوند که وقتشان کمتر از پولشان ارزش دارد.
۷- زیاد خرید کردن
وقتی میخواهید دستمالکاغذی بخرید، خیلی بهصرفه است که یک بسته بیستتایی بگیرید؛ زیرا هم قیمت هر بسته کمتر از خرید تکی خواهد بود و هم لازم نیست زودبهزود برای خرید کردن بیرون بروید. همین قضیه برای مواد غذایی مثل گوشت، مرغ و میوه هم صادق است.
اما شما وقتی فقیر باشید، اولا احتمالا پول کافی برای خرید اینهمه را بهصورت یکجا ندارید؛ زیرا موعد اجاره خانه رسیده است که باید آن را بپردازید. یا اینکه احتمالا یخچالی در خانه ندارید که بتوانید مواد غذایی را نگه دارید. در نتیجه مجبور هستید فقط بهاندازه مصرف خود بخرید.
یا حتی شاید یک گاز آشپزخانه نداشته باشید که بتوانید این مواد غذایی را بپزید در نتیجه سراغ غذاهای آماده میروید. غذاهای آمادهای که هم گران هستند و هم بهسلامتی شما آسیب میزنند.
در نهایت حتی اگر همه اینها را داشته باشید، احتمالاً وسیلهای ندارید که همه اینها را به خانه ببرید. حمل اینهمه وسایل با دست در اتوبوس یا مترو خیلی ایده جالبی نیست.
۸- کیفیت مهمتر از کمیت
یکی از عادتهای مالی خوب برای هر فرد، خریدن وسایل با کیفیت است؛ مثلا اگر شما بتوانید یک جفت کفش نایکی بخرید، احتمالاً بتوانید این کفشها پنج یا شش سال بپوشید و همچنان نو به نظر برسند؛ اما قیمت چنین کفشی زیاد است. در نتیجه ممکن است تصمیم بگیرید که کفش ارزان و کیفیتی بخرید.
این کفش ارزان عمر کمی دارد و شاید در کمتر از یک سال خراب شود. در نتیجه مجبور میشوید یک جفت دیگر بگیرید. پس از شش سال میبینید شما فقط چند جفت کفش کم کیفیت خریدهاید که احتمالا به پایتان هم آسیب زده است. هزینه کل این کفشهای ارزان هم بیشتر از هزینه خرید یک جفت کفش با کیفیت است.
در نتیجه در طولانیمدت شما کالای بیکیفیت گرانتری را خریدهاید.
خرید کالای با کیفیت یکی از بهترین روشهای صرفهجویی است اما بهشرطی که شما پول آن را داشته باشید. یک فرد فقیر آنقدر درآمد ندارد که مثلا بتواند یکمیلیون تومان برای یک جفت کفش بپردازد.
هزینههای فقیر بودن ادامه دارند
اگر شما فقیر باشید، بههیچوجه نخواهید توانست برخی از این هزینهها را حذف کنید. این هزینهها بهصورت مستقیم و غیرمستقیم باعث خلق خرجهای دیگر نیز میشوند؛ مثلا وقتی گاز آشپزخانه ندارید که آشپزی کنید و لاجرم غذای آماده میخرید، وقتی دائما استرس دارید و وقتی کفشهایتان مناسب نیستند، احتمالاً دچار مشکلات جسمی هم میشوید که در نهایت هزینههای دارو و درمان نیز ایجاد میکنند.
وقتی میدانید دلار گران خواهد شد ولی پولی ندارید که بتوانید با خرید دلار از سرمایه خود محافظت کنید، اثرات منفی این افزایش قیمت دلار را خواهید کشید. شما هزینهای را پرداخت میکنید که نقشی در ایجاد آن نداشتهاید و صرفا به خاطر فقیر بودن میپردازید.
یک فرد فقیر برای اینکه بتواند از برخی از این هزینهها دوری کند، باید همهچیز را تمام و کمال انجام دهد. باید دقیقا سر ساعت از خواب بیدار شود تا از اتوبوس جا نماند. باید سر کار کاملا حواسش جمع باشد که اشتباه نکند تا بخشی از حقوقش یا کارش را از دست ندهد. در کنار انجام کامل و دقیق کارها، باید شانس هم با او یار باشد که معمولا نیست؛ زیرا شانس تابع وضعیت محیط اطراف شماست و وقتی محیط اطراف چندان جالب نباشد، خوششانسی هم در کار نخواهد بود.
فرد فقیر هیچ حاشیهای برای اشتباه کردن ندارد؛ زیرا یک اشتباه ممکن است برایش به قیمت همهچیزش تمام شود.
منبع : https://tejaratnews.com/training