اگر از مردم بپرسید که آیا بشر در صدسال یا هزار سال گذشته پیشرفت کرده است، احتمالا بیشتر مردم پاسخ مثبت خواهند داد. همینطور آنها فکر میکنند مردم اروپا و آمریکا از بومیان حوزه رود کنگو و ساکنین آمازون پیشرفتهتر هستند. اما آیا اساسا پیشرفت بشر یک رخداد واقعی است یا فقط یک خطای دید اقتصادی؟
این پرسش در ابتدا خیلی احمقانه به نظر میرسد. ما متفرعنانه باور داریم که پیشرفت کردهایم! فضاپیما، کامپیوتر کوانتومی، هوش مصنوعی، تلفن همراه، درآمد بیشتر، نرخ مرگومیر نوزادان کمتر، امید به زندگیهای دراز و توانایی ذخیره و پردازش کوانتومی کلاندادهها و غلبه بر کمیابی غذا خبر از پیشرفتی شگرف میدهد. غیر از این است؟! شاید که غیر از این باشد!
پیشرفت یعنی چه؟
قبل از آن که به این سوال پاسخ دهیم که آیا بشر واقعا پیشرفت کرده است یا نه، بیایید از خود بپرسیم که پیشرفت اساسا چه معنایی دارد؟ چه کسی پیشرفت را تعریف میکند و چه ملاکهایی برای سنجش آن ارائه میدهد؟
این واقعیت غیرقابل انکار است که «ملاکهای پیشرفت» بیشتر در «ممالک پیشرفته» تعریف و محاسبه میشود. این موضوع ثابت نمیکند که این ملاکها حتما اشتباه هستند، اما باعث میشود که به آنها شک کنیم. این کشورها پیشرفته هستند، چون خودشان میگویند.
ملاک پیشرفت میتواند تعاریف متنوعی داشته باشد. برای روشن شدن این موضوع تصور کنید که سه نفر وجود دارند که هر یک ملاکی برای پیشرفت دارند:
- نفر اول: تمام ملاکهای پیشرفت در نهایت خود را بهصورت درآمد نشان میدهند. آدمهایی که عمر طولانیتر، نهادهای اقتصادی کاراتر و سواد بیشتر دارند، درآمد بیشتر هم خواهند داشت. پس سنجش GDP per Capita به بهترین شکل میتواند میزان بهرهمندی مردم از کالا و خدمات و در نتیجه مقدار پیشرفت را نشان دهد.
- نفر دوم: مقدار CO2 موجود در اتمسفر به بهترین شکل میتواند میزان پیشرفت را نشان دهد. هر اندازه انتشار گازکربنیک بیشتر باشد، جامعه تولید بیشتری دارد. (اقتصاددانها واقعا از بررسی هسته یخی در گرینلند و سنجش ترکیباتی مثل جیوه، مس، نقره و گازکربنیک به اوضاع اقتصادی گذشته پی میبرند!)
- نفر سوم: پیشرفتی که با تخریب محیطزیست همراه باشد، پیشرفت نیست. مقدار بهرهمندی از کالا و خدمات منهای مقدار انتشار گازهای گلخانهای بهترین ملاک پیشرفت است.
کدام یک درست میگویند؟
هیچ کدام از این مواردی که گفتیم تعریف پذیرفته شده پیشرفت نیستند. اما دنیای ذهنی این افراد را نشان میدهند. حالا بیایید نگاهی بیندازیم به نمودار سرانه تولید ناخالص کره زمین در مقایسه با مقدار گازکربنیک موجود در جهان.
- طبق این نمودار، دنیای نفر اول پیشرفتی چشمگیر داشته است.
- نفر دوم یک همکار دارد که از نظر او افزایش انتشار گاز، به معنای پسرفت است. دنیای نفر دوم پیشرفت و دنیای دوست او پسرفت داشته است.
- نفر سوم (با اعمال ضریب هر ppm برابر با ۱۵ دلار) به این نتیجه میرسد که دنیا از جایش تکان نخورده است و نه پیشرفت کرده و نه پسرفت!
منظور من از این مثال این بود که ما میتوانیم دستگاههای کاملِ علمی بنا کنیم که در آن دنیا روبهپیشرفت، پسرفت یا کاملا بیحرکت به نظر برسد. این موضوع تنها نشاندهنده یک حقیقت است و اطلاعات بیشتری به ما نمیدهد: پرسشِ «آیا بشر واقعا پیشرفت کرده است؟» جواب بدیهی ندارد.
خوشبختی، ملاک پیشرفت
اگر بخواهیم کار را ساده کنیم میگوییم که دنیای پیشرفتهتر جایی است که در آن آدمها خوشبختتر باشند. اما با این کار خودمان را اسیر بدبختی بزرگی کردهایم و آن نحوه تعریف خوشبختی است.
چطور میشود خوشبختی آدمها را اندازهگیری کرد؟ آیا آدمها نسبت به ده، پنجاه، صد و هزار سال گذشته خوشبختتر شدهاند؟ دانشمندانی مثل دنیل گیلبرت (Daniel Gilbert)، دنیل کانمن (Daniel Kahneman)، دنیل دنت (Daniel Dennett) و احتمالا چند دنیل دیگر به دنبال یافتن پاسخ همین سوال هستند.
نتیجه کارِ این دنیلها جالب توجه است.
- خوشبختی همیشه به معنای بهرهمندی بیشتر نیست. معمولا آدمها از عوض کردن پوشک بچه خود احساس خوشبختی میکنند. در حالی که تعویض پوشک عملی همراه با لذت و بهرهمندی نیست.
- خوشبختی یک فرایند ذهنی و شخصی است. آدمی که فلج شده و آدمی که یک میلیون دلار برده، شاید احساس بدبختی و خوشبختی کنند. اما در کمتر از دو سال حوادث فراموش میشوند و این دو فرد به همان اندازه احساس خوشبختی خواهند کرد، که پیش از حادثه خوشبخت بودند: آنطور که دنیا را میدیدند.
- تجربه ما از یک رخداد در زمان حال و خاطرهای که از همین تجربه در آینده برای ما باقی میماند، یکسان نیست. خودِ تجربهگر (experiencing self) و خودِ بهیادآور (remembering self) ادراک متفاوتی از خوشبختی دارند.
- اگر بپذیریم که مسیر حرکت جامعه بشری هم یک مسیر تکاملی است، باید بپذیریم که تکامل الزاما قویترین، سریعترین و بزرگترین گونه را نمیسازد.
- اگر فکر کنیم که اوضاعمان بهتر شده است، اوضاعمان واقعا بهتر شده است و اگر فرض را بر این بگذاریم که اوضاع ما خیلی بد است، اوضاع ما خیلی بد میشود!
- مردم آمریکا نسبت به ۳۰ سال پیش کمتر احساس خوشبختی دارند. تصور آنها هم از دنیا سیاهتر از گذشته است.
صدف یا شیر؟ کدام مهمتر است؟
فرض کنید مردم قبیله الف فکر میکنند در اختیار داشتن مقدار بیشتری از صدفهای بیمصرف و غیرخوراکی به معنای پیشرفت است. آنها از کودکی با همین تصور بزرگ میشوند و میآموزند که سعادت حقیقی در گرو داشتن صدفهای بیشتر است. صدفباورها راست میگویند. کسانی که صدف بیشتر دارند خوشبختتر، قویتر، بهرهمندتر و خوشحالتر هستند.
یک آمریکایی تمام دامهای قبیله الف را از آنها میگیرد و یک دستگاه «تولید صدف از شنهای ساحل» به آنها میدهد. مقدار صدف موجود در قبیله به شکل اعجابآوری افزایش پیدا میکند. درست است که مردم گرسنهتر از قبل هستند، اما «به آمارها نگاه کنید! ما واقعا پیشرفت کردهایم!»
در این قبیله فقط یک نفر وجود دارد که پیشرفت را با مقدار تولید شیر میسنجد. چرا که او عاشق شیر است و دلش میخواهد روزی رئیس قبیله شود تا شیرباوری خود را ترویج کند. او تنها کسی است که از اوضاع قبیله ناراحت است. اما صدفباورها میگویند «نرخ افزایش حجم صدف خیلی بزرگتر از نرخ کاهش حجم شیر است. قبول کن که در مجموع اوضاع بهتر از قبل است.»
نمیخواهم بگویم که شیرباوری بهتر از صدفباوری است. میخواهم بگویم که درک متفاوت از ملاکهای پیشرفت به نتایج متفاوت منجر خواهد شد.
چرا پیشرفت بشر فقط یک خطای دید است؟
اگر ما ملاکی برای پیشرفت تعریف کنیم و بعد آن را به طور کامل بپذیریم، آنوقت درکی از پیشرفت و پسرفت بشریت پیدا میکنیم. مثلا اگر بگوییم که پیشرفت یعنی دسترسی ساده به کالری بیشتر، اینترنت سریعتر و وسایل نقلیه راحتتر، آن وقت دنیا را پیشرفتهتر از قبل میبینیم.
اما اگر ملاکهایی مثل نرخ ابتلا به دیابت به خاطر پرخوری، کاهش مقدار تمرکز افراد بهخاطر دسترسی فراوان به محتواهای اینترنتی و مقدار سکتههای قلبی ناشی از بیتحرکی داشته باشیم، آنوقت دنیا را رو به زوال و نابودی مییابیم.
بله، مردم امروز بیشتر از هر زمان به گوشت مرغ دسترسی دارند. اما مرغهای امروز در کارخانههای صنایع غذایی نکبتبارترین زندگیِ یک گونه حیاتی در طول تاریخ را تجربه میکند. پیشرفت دقیقا به چه معنا است؟
فقط فرایند تولید شیر را در نظر بگیرید. گاوهایی که مدام آبستن و سقطجنین میشوند، گوسالهای که با جریان برق از مکیدن پستان مادر منع میشود، گاوِ مادری که از سقطجنینهای پیاپی افسرده شده است و آمار خیرهکننده تولید محصولات لبنی در دنیای زیبای مدرن!
تاکید میکنم که منظور من این نیست که دنیا الزاما جای بدتری شده است. فقط میخواهم بگویم که درک ما از پیشرفت به زاویه دید ما بستگی دارد. تولید غذا فقط یک مثال است. هر مثال دیگری از پیشرفت، یک روی تاریک هم دارد که معمولا نادیده گرفته میشود.
توپ پیشرفت شلیک میشود!
برای این که بتوانم درک خودم از پیشرفت را توضیح بدهم مجبورم یک مثال بزنم. یک توپ را تصور کنید که میخواهد گلولهای را شلیک کند. باروت در محفظهای بسته آتش میگیرد و فشار زیادی به گلوله وارد میشود. گلوله نمیتواند این فشار را تحمل کند و با سرعت به جلو پرتاپ میشود. همه شاهد این پرتاب خواهند بود.
اما چه اتفاقی برای خودِ توپ میافتد؟ توپ هم با قدرت به سمت عقب لگد میزند. گلوله یک کیلوگرمی به اندازه پانصدمتر به جلو میرود و توپ هزار کیلوگرمی به اندازه نیم متر عقب میرود. و همه شاهد این پسرفت هستند. با وجود پیشرفت گلوله و پسرفت توپ، در مجموع سیستم از جایش تکان نخورده است.
از اقتصاد میدانیم که به دست آوردن هر چیز، بهایی دارد و بهای بهدست آوردن یک چیز برابر است با ارزش تمام چیزهایی که از دست میروند. اگر نگاه خود را تنها به دستاوردها محدود کنیم، بله، چیزهای زیادی به دست آوردهایم. اگر متوجه چیزهایی باشیم که از دست دادهایم، بله، هزینه زیادی پرداختهایم. اما در مجموع وضع چطور است؟ معادل هر چیزی که بهدست آوردهایم، بهایی پرداختهایم که شاید از آن بیخبر باشیم.
مرگ، تنها واقعیت جهان
شاید بگویید که تولید و بهرهمندی از کالری درست مثل صدفهای غیرخوراکی، تعابیری قراردادی هستند، اما در دنیای امروز مرگومیر بهشدت کاهش پیدا کرده و امید به زندگی روبهرشد است. آیا این هم فقط یک توهم است؟ قطعا خیر!
هرگز نگفتیم که جلو رفتن گلوله یک توهم است. گفتیم که اگر به نیمه سمت راست نگاه کنید شاهد پیشرفت هستید، در حالی که تصویر کامل خبر از سکون میدهد. مرگ نیز در سمت راستِ یک تصویر کامل، خبر از موفقیت چشمگیر علم پزشکی میدهد.
اما باید از خودمان سوال کنیم که بهای این زندگ سالم و رشد سرسامآور جمعیت چیست و چه کسی دارد این بها را میپردازد؟
اجداد مفلوک و خوشبخت ما
اجداد شکارگر-جستجوگر ما در زمین میچرخیدند، هفتهای ۳ تا ۴ روز آن هم فقط روزی چند ساعت فعالیت میکردند و غذایی به مراتب باکیفیتتر از امروز بهدست میآوردند. غذا فراوان نبود. اما قحطی بزرگی هم بهوجود نمیآمد. حالا باید هفتهای ۴۰ ساعت کار کنیم که غذای منجمد بخریم و دیابت بگیریم و روی تخت فوقپیشرفته دنیا را در حالی ترک کنیم که داریم در یوتیوب خبر بمبگذاری در بغداد را میشنویم و اشک میریزیم.
اما چرا مرگ مردم در بغداد برای ما اینقدر مهم شده است؟ چرا صد سال پیش مادران خیلی سادهتر از امروز مرگ ۸ نوزاد خود را میپذیرفتند؟ چرا مرگ برای آنها پدیدهای طبیعی بود؟ اگر تعداد مرگومیر بهشدت کاهش پیدا کند، چطور میتوانیم بر افسردگی ناشی از مرگ پیرمردی در آفریقا غلبه کنیم؟
تاکید میکنم. حرف من این نیست که کاهش مرگومیر پسرفت است. میخواهم بگویم که این پیشرفت چه هزینههایی دارد؟ چه کسی این هزینهها را پرداخت میکند؟ و مهمتر از آن، آیا مطمئن هستیم که تمام مردم جهان دوست دارند که این هزینه را بپردازند؟
منبع : https://tejaratnews.com/training