در دنیای حضور پولهای اعتباری که بهطور خصوصی و با اراده انسانی خلق میشوند، رابطه مستقیمی بین سطح دسترسی به پولهای خلق شده و قرار گرفتن در جایگاه ثروتمند و یا فقیر وجود دارد.
اگر پول را به دلیل اینکه قابلیت تبدیل شدن به همه انواع داراییهای مادی و یا در اختیار گرفتن خدمات را دارد، ثروت فرض کنیم، رابطه بدیهی مستقیمی بین پول داشتن و ثروتمند بودن تعریف میشود که بعید به نظر میرسد مخالفی داشته باشد. نتیجه اجتماعی وجود پدیده “مخلوق سیال” تبدیل شونده به انواع ثروت که همان پول باشد، تلاش بیوقفه برای در اختیار گرفتن پول است و رقابتی را ایجاد میکند که در این رقابت همگان تلاش میکنند پولدار و پولدارتر شوند، زیرا پول به آنها قدرت میبخشد. پولدار شدن یعنی امکان هر کاری که؛ شدنی باشد، بهوسیله پول، که تقریبا خط قرمزی ندارد.
حال که مشخص شد پولدار بودن به معنای ثروتمند بودن است، چگونه میتوان پولدار شد؟ پاسخی که بیش از ۹۹ درصد مردم به این پرسش میدهند صادقانه است. مخاطبان این سوال خواهند گفت که باید کالایی تولید کرد که دیگران بخرند و پول آن را پرداخت کنند. یا مهارتی آموخت که کارفرمایی آنرا در اختیار بگیرد و به مستخدم حقوقی پرداخت کند. اندک افرادی هم هستند که احتمالا روشهای تبهکارانه پیشنهاد میدهند و چشم طمع به حاصل دسترنج دیگران دوختهاند. بدون شک در اطراف ما افراد زیادی هستند که با روشهای درستکارانه پولدار شدهاند و مورد تحسین دیگران هستند، اما آنها ابرثروتمندان نیستند و فقط با معنای عام ثروتمند محسوب میشوند. پس منظور از ثروتمند با معنای خاص چیست؟
در جملات بالا، ترجیعبند راهکارهای مردم برای ثروتمند شدن تولید کالا و خدمات و خوب فروختن آن بود. شاید نزدیکترین راهکار به آنچه قرار است در این یادداشت توضیح داده شود راهکاری است که افرادی با رویکرد تبهکارانه پیشنهاد میدهند. البته نه تبهکارانی که دنبال سرقت مال مردم و یا حتی دستبرد زدن به بانکها باشند. بلکه کسانیاند که بهدنبال جعل اسکناس و تولید پول تقلبی هستند. این افراد جور دیگری فکر میکنند و بد نیست تحسین شوند! اگر میتوان برنج تقلبی تولید کرد و فروخت تا پول بهدست آورد، چرا پول تقلبی تولید نکنیم؟ چه تفاوتی بین پول تقلبی و پول واقعی وجود دارد؟ و اساسا آیا پول غیرتقلبی هم داریم؟
فرض بدیهی و ناقص
فرض اولیه برای قریب به اتفاق مردم این است که پولهایی که در اقتصاد منتشر میشود معادلی واقعی یا بهاصطلاح پشتوانه دارد، اما گاهی دولتهای خبیث یا بیاحتیاطی پیدا میشوند که پول بدون پشتوانه چاپ میکنند که لازم است مردم با آنها برخورد کنند. پشتوانه پول؛ در اذهان؛ به معنای طلا و سایر منابع دارای ارزش واقعی است. کسی هم به جزئیات کاری ندارد و اساسا از سوال اول گذر نشده که سوالات بعدی مطرح شود. پس، ضروری است درباره فرض اولیه معادل بودن پول با «باارزشهایی» بهعنوان پشتوانه تحقیق شود. برای توضیح مساله بد نیست اندکی به عقب برگردیم و یک بار داستان ظهور پول اعتباری و پایان عصر سکههای طلا، نقره، مس و امثالهم را مرور کنیم.
میتوان تصور کرد که داستان ظهور پول اعتباری از کجا آغاز شده است. نخستین پیشنهاد از طرف اطرافیان شاه و یا یک اعجوبه یا باهوش مالی به پادشاه میشود. بهتر نیست بهجای حمل سکههای سنگین با قاطر و همیانهای پارچهای؛ آنها را در خزانه مبارک نگاه دارید و رسیدی معادل سکههای موجود به امانتگذار تحویل دهید؟ اینجوری هم چرخه خرید و فروش بهتر میچرخد و هم جای طلاهای رعیت امنتر است! کاسهلیسان دربار هم پیشقدم تقدیم تعدادی سکه به خزانه مبارک شده و تجار سرشناس هم از ترس شمشیر تیز پادشاه و یا به امید نشستن بر سر سفره ملوکانه؛ در اقدامی نمادین بخشی از طلاهای خود را تقدیم کرده و رسیدهایی(پولهای کاغذی) دریافت میکنند. پولهای کاغذی پس از بحثهای داغ مردم و مدتی شایعات ریز و درشت جای خود را باز میکند و جایگزین مسکوکات میشود.
شاه و یا همان زبل مالی؛ وزیر اعظم، خزانهدار یا محرم اسرار ذات اقدس همایونی؛ بهزودی متوجه میشود یا یقین میکند که کلی سکه بلااستفاده در خزانه موجود است و شاید اگر شما هم جای پادشاه بودید نمیتوانستید در برابر استفاده از این همه سکه طلای بیزبان مقاومت کنید و آنها را خرج نکنید. لازم نیست سکهها را خرج کنید، کافی است تعدادی رسید مانند رسیدهایی که دست مردم است چاپ کنید و به بازار ببرید تا برای اسبهای شاهنشاه علوفه و یا برای کاخ پردههای زربفت خریداری کنید. کسی نمیپرسد که این کاغذها از کجا آمده؛ چون فرض میکند مانند سایر رسیدهای موجود در بازار است و معادل آن مسکوکات در خرانه شاه قدرقدرت وجود دارد. مردم، نه در گذشته و نه در حال حاضر امکان آزمون تشخیص منشا رسیدهای کاغذی یا اعدادی که در کارتهای اعتباری به اسم «پول» رژه میروند را ندارند. نتیجه وجود چنین نظام ثروتسازی این است که جامعه به دو گروه «تولیدکنندگان پول» و «تولیدکنندگان کالا و خدمات» تقسیم شود که دومی کار میکند و عرق میریزد و اولی تنها اراده میکند که ثروت خلق کند.
حال میتوانیم به مساله اول طرح شده در یادداشت بازگردیم و هوش آن تبهکاری که بهدنبال جعل پول است را تحسین نماییم. البته تحسین افراد تبهکار کار راحتی نیست و وجدان انسان را میخراشد، اما خوب اقدام آن تبهکار با اقدامات ملوکانه پادشاه تفاوتی ندارد، با این تفاوت که تبهکار واقعی در داخل بانک با لباس شیک نشسته است نه دزدی که نقاب بر صورت و با اسلحه گرم وارد بانک میشود. اگر توجه کنیم که در عصر حاضر؛ بانکداران خصوصی تولید پول میکنند بیشتر ناراحت میشویم. به هر حال شمشیر پادشاه مردم را ناگزیر از تبعیت از یک کلاهبرداری بیسابقه میکرد، اما در دوره کنونی خبری از شمشیر نیست و شبکهای از بانکهای مرکزی و بانکهای خصوصی با در اختیار گرفتن جریان رسانهای و مجالس قانونگذاری سلطه مبتنی بر رضایت عمومی ایجاد کردهاند که نتیجه آن پذیرش پولهای خلق(بهطور مستمر) شده از باد هوا توسط بانکداران است.
از آن پولها تا این پولها
اگرچه خلق پولهای مختلف مانند پول نقد؛ شامل اسکناس و مسکوک، پول بانکی؛ شامل وجوه و اعتبارات بانکی در بانکهای تجاری و پول الکترونیک؛ شامل کارتهای اعتباری؛ که به سمت پیچیده شدن و شیک شدن حرکت کرده ظاهر کار را تغییر داده، اما ماهیت خلق پول تغییر نکرده و حتی ظهور نظامهای مردمسالار هم به “مردمی شدن پول” کمکی نکرده است. پول همچنان کالایی خصوصی است که میتواند بهوسیله عدهای تولید شود و سایرین ناگزیر از پذیرش آن به عنوان وسیله مبادله هستند. وسیله مبادلهای که ناخودآگاه وسیله ذخیره ارزش هم هست، حتی اگر از باد هوا و بهطور خصوصی خلق شود. تعریف پول اعتباری بهعنوان وسیله ذخیره ارزش یکی از ریشههای مشکل از دوره ظهور پول اعتباری است. اگر پول معادلی به نام بدهی در مکانیسم خلق پول داشته باشد که دارد، بنابراین نمیتواند وسیله ذخیره ارزش باشد.
حداکثر اعمال قدرت دولتهای گذشته تا زمان ظهور پول اعتباری بر کلیت پول؛ انحصاری کردن ضرب پول به دولت و نوشتن نام حاکمان بر مسکوکات بود تا بدینوسیله اعمال حاکمیت کنند. پادشاهان برای سلطه بر پولهای مردم ناگزیر بودند اقتصاد را رونق داده و مالیات بگیرند، و البته در جستجوی گنجهای پنهان مانده شاهان پیشین باشند. جهانگشایی و فتح سرزمینهای دیگر هم دشوار بود و نیاز به جانفشانی و استفاده از نیروی شمشیر داشت. عمده ثروتی هم که در جهانگشاییها بهدست میآمد گلههای بزرگ احشام و انبارهای غله و سرزمینهای آباد بود. معنای ساده همه این بحثها را میتوان در یک جمله خلاصه کرد؛ “غلبه تمامعیار بخش واقعی اقتصاد بر بخش غیرواقعی” در اقتصادهای پیش از ظهور پول اعتباری یک اصل جهانشمول بود، و “غلبه تمامعیار بخش مالی بر بخش واقعی” ویژگی اقتصادهای مدرن امروزی است.
ظهور پول اعتباری و این حقیقت مستتر که پول اعتباری بهصورت ورقهای کاغذی یا اعداد رایانهها توان خلق شدن یافته است، که به پذیرش اجتماعی یا بهقول عدهای ماهیت “نهاد” پیدا کردن پول بر میگردد، باعث شد تا بخش واقعی اقتصاد نقش فرعی پیدا کند و امکانی ایجاد شود تا بتوان با هدایت جریان پولهایی که بهطور مستمر در حال خلق شدن هستند، ثروتمند و فقیر را انتخاب کرد. خالقان پول میتوانند میزان شکاف طبقاتی و کیفیت طبقات اجتماعی را تعیین کنند. کاری که در گذشته از دولتها بر نمیآمد، اما الان شدنی است که نشان از افزایش قدرت دولتها؛ بخوانید دولت پنهان بانکداران دارد. نکته جالب توجه اینکه، خالقان پول با استفاده از مالیات عمومی که از همه مردم اخذ میشود دولتها را بهعنوان نیروی اداری خود به کار گرفته و هزینه هدایت جریان پولی که بهطور “خصوصی” خلق میکنند را هم از جیب مردم؛ بهنام دولت مدرن؛ بر میدارند.
پول جدید پولی است که؛
- صرفا با اراده بانکداران خلق میشود.
- توان اعمال قدرتی فراتر از جبارترین دولتهای تاریخ را بهطور هژمونیک به دولتهای جدید میدهد.
- هزینه نظام اداری(بروکراسی) مورد نیاز را با مالیات(خراج پادشاهان) تامین میکند.
- شیوه هدایت و میزان خلق آن تعیین کننده فقر و ثروت است که عملا از اختیار دولتهای مردمسالار خارج است.
بنابراین، گزینه اصلی در سیاستگذاری؛ نه قوانین عادی مجالس، که تصمیمات پولی بانکهای مرکزی است که به آنها قداست استقلال بخشیده شده است. یعنی نهادی در دمکراتیکترین کشورها وجود دارد که به عدم دمکراتیک بودن خود افتخار میکند. و کالایی تولید میکند که اگرچه پذیرش عام دارد و وسیله مبادله است، اما عده معدودی میتوانند بهطور خصوصی تولید کنند. این نظام اقتصادی در درون خود نابرابری اجتماعی را تعبیه کرده است.
یک مثال ملی
حجم نقدینگی در دورهای که بانکهای ایرانی بیسابقهترین اختیارات را داشتهاند افزایش شدیدی داشته و از ۴۷۹ هزار میلیارد تومان در سال ۱۳۹۲ به بیش از ۲۰۰۰ هزار میلیارد تومان رسیده است. به موازات افزایش نقدینگی ۴۰۰ درصدی، ضریب جینی هم از ۳۶۶ صدم درصد گذشته و به ۳۹۸ صدم درصد تا پایان سال ۱۳۹۶ رسیده و پس از آن آمارهای رسمی سانسور شده است. هوش زیادی لازم نیست تا متوجه شویم دلیل این سانسور آمار بدتر شدن آمارها است. در دورهای که حتی نظارت بر بانکها هم به خود بانکها سپرده شد، یک نفر از بانکهای خصوصی به ریاست بانک مرکزی رسید و خلق پول تمام رکوردهای قبلی را شکست، فاصله فقیر و غنی بیشتر شده و درحال افزایش شدیدتر است.
معوقات واقعی بانکها به احتمال زیاد فراتر از ۲۵۰ هزار میلیارد تومان است، که معنای ساده این گزاره روشن است. از پولهای خلق شده به عدهای وام داده شده و آنها وامها را باز نمیگردانند. یعنی چه؟ یعنی پولی که همگان آنرا قبول دارند بهطور خصوصی تولید شده و عدهای از آن برای خرید کالا و خدمات استفاده کردهاند. طبیعتا کسانی که با این روش میلیاردر میشوند نه هنر مدیریت و تولید صنعتی دارند و نه شان و شخصیت استخدام و حفظ حقوق کارگر، زیرا پول بادآورده هیچ یک از صفات حسنه فوق را برای کسی ایجاد نمیکند. فکر نمیکنم وامگیرندگان هزاران میلیارد تومانی که قرار نیست پولهای خود را پس بدهند؛ مشکلی با صفت بدهکاران بانکی داشته باشند. اگرچه قابل توجیه است که ترجیح میدادند هیچ عنوانی نداشته باشند و کسی از آنها چیزی مطالبه نکند، اما تا اینجای کار هم برندهاند.
اوضاع در کشورهای صنعتی به بینظمی نظام بانکی ایران نیست و بانکداران هر از گاهی ناگزیر از سروسامان دادن به حسابها با استفاده از اهرم بانک مرکزی(یا فدرال رزرو) هستند که فلسفه ایجاد آن هم همین مانع شدن برای بینهایت شدن رقم حسابها و جلوگیری از فروپایی نظام بانکی است. اما ماهیت کار در هر دو مجموعه که اولی نقصهای بیشمار قانونی و نظارتی دارد، یکی است. با این تفاوت که در کشورهای صنعتی مطالعه زیادی برای فهم منطق حوادث لازم است که در گزینه بومی آن چنین نیست و تخلفات گسترده در روز روشن روی میدهد.
در ادبیات عمومی اقتصادی اینگونه بر روی تولید پول پرقدرت بهعنوان یک شر مطلق مانور داده میشود، بهطوریکه اگر پول پرقدرت تولید شده صرف کارهایی شود که بانکداران دوست ندارند، جنجالهای وسیعی بهراه میافتد که با چاپ پول پرقدرت منتظر تورم باشید. و البته صحبتی از این نمیشود که مگر پیش از چاپ پول پرقدرت برای مقاصدی که ناخوش میدارند؛ تورم وجود نداشته است. در کشورهای صنعتی مانند آنچه در بحران مالی ۲۰۰۸ و بحرانهای کوچکتر متعاقب آن در اروپا و آمریکا روی داد، از پول پرقدرت چاپ شده برای نجات بانکها استفاده می شد و در ایران هم دقیقا همین استفاده از پول پرقدرت میشود. اما این پول از بخش واقعی اقتصاد دریغ میشود تا چرخه کنترلکننده اقتصاد با پول برهم نخورده و سازوکار دیگری که پول را از مالکیت خصوصی خارج کند شکل نگیرد. اگر پول پرقدرت برای تامین مسکن چاپ شود به “شر مطلق” و اگر برای اصلاح ترازنامه بانکها(سرهم بندی و اضافه برداشت) چاپ شود به “خیر مطلق” تعبیر میشود.
در نظام اقتصادی مدرن، بانکهای مرکزی بهطور روزانه پول پرقدرت چاپ میکنند و انتخاب اصلی بین چاپ پول پرقدرت و یا عدم چاپ پول پرقدرت نیست، بلکه مساله اصلی این است که پول پرقدرت چاپ شده به کجای اقتصاد تزریق شده است. بانکها اگر پول پرقدرت را در اختیار بگیرند تا به صلاحدید به اقتصاد تزریق شود از آن حمایت میکنند و اگر به همه مردم برسد فریاد “وا تورما” سر میدهند.
عطا بهرامی
منبع : https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/04/28/2