۱- آب از آب تکان نخوردن : کنایه از آرامش : بدون نگرانی
۲- آب از آسیاب افتادن :آرامشی برقرار شد- سرو صدا خاموش شد
۳- آب از سر گذشتن:امید نداشتن- به پایان آمدن امری
۴- آب آمد و تیمم باطل شد :اصل کار آمد وفرع بی مورد است
۵- آب توی دلش تکان نمی خورد :آرام وآهسته حرکت می کند
۶- آب خوش از گلو پایین نرفتن: راحتی نداشتن
۷- آب در کوزه ماتشنه لبان می گردیم : هدف ومقصود در نزدیکی ما قرار دارد اما به دنبال آن می گردیم.
۸- آب را از سرچشمه باید بست :جلوی ضرر وزیان را از مبدا باید گرفت.
۹- آب زیر پوستش رفته است:کمی چاق شده است-وضع مالیش بهتر شده است.
۱۰- آبشان در یک جوی نمی رود :با هم توافق ندارند –بایکدیگر خوب نیستند.
۱۱- آب غوره گرفتن: گریه کردن – گریستن
۱۲- آب کش به کف گیر می گوید چقدر سوراخ داری: کسی که خود عیب بسیار دارد وبه اندک عیب دیگری ایراد و خرده می گیرد.
۱۳- آبم است وگاوم است نوبت آسیابم است: به مناسبت چندین کار دیک موقع داشتن
۱۴- آب نخوردن چشم:امیدی نداشتن
۱۵- آب تاب دادن :به موضوعی اهمیت زیادی دادن –اغراق کردن
۱۶- آب در دست داری نخور بیا:در آمدن فوق العاده عجله شتاب اشتن
۱۷- آبی از او گم نمی شود:امکان انجام دادن کار از او نیست-نباید به او امیدی داشت
۱۸- آبی که به زندگی نداد حسین چون گشت شهید بر مزارش
توجهی به کسی در زمان لزوم نکردن در غیر زمان به آن پرداختن_مانند (نوشداروی پس از مرگ سهراب)
۱۹- آتش چون بر افروخت بسوزد تر وخشک :در اثر حادثه گناهکار و بی گناه از بین بروند
۲۰- آتش زیر خاکستر:آرامش موقت-موذی
۲۱- آخر کار خود را کردن:به مقصو خود رسیدن-به هدف خود نائل آمدن
۲۲- آخوند شدن چه آسان وانسان شدن چه مشکل:سواد پیداکردن راحت است اما انسان شدن سخت است.
۲۳- آدم باید لقمه را به اندازه دهانش بگیرد:باید باتوجه به توانایی خود کاری انجام داد.
۲۴- آدم شاخ در می آورد:از شدت تعجب-حرفهای دروغ وغیر قابل قبول
۲۵- آدم گدا این همه دادا:آدمهای فقیر بیشتر ادا دارند-بیشتر عیب وایراد می گیرند
۲۶- آدم گرسنه سنگ را هم می خورد:به کسی می گویند که بهانه مطلوب بودن غذا را از خوردن آن امتنا می کند.
۲۷- آدم مفتخور خوش سلیقه می شود:کسی که چیزی را رایگان بدست می آورد بر آن ایراد می گیرد.
۲۸- آدم ناشی سرنا را از سر گشاد آن می زند:به کسی که اطلاع از انجام کاری را ندارد وبه نادرست انجام می دهد.
۲۹- آدم یکبار پایش تو چاله می افتد:از هر اتفاق وپیشامدی باید عبرت گرفت
۳۰- آدم یک دنده:ثابت محکم،بیشتر در جهت منفی
۳۱- آرزو را به گور بردن:به هدف ومقصود خود نرسیدن
۳۲- آزموده را آزمون خطاست:باکسی که قبل آشنا بودن ومعامله داشتن به حیث منفی
۳۳- آسمان به زمین نمی آید:اتفاق فوق العاده ای روی نخواهد داد.
۳۴- آسمان وریسمان را سر هم بافتن:دوچیز بی تناسب را به هم ارتباط دادن-نامربوط گفتن
۳۵- آش پز که دوتا شد آش یا شور می شود یا بی نمک:دو یا چند نفر در انجام کاری دخالت داشته باشند کار پیش نمی رود
۳۶- آش دهن سوز نبودن:مورد مطلوب نبودن
۳۷- آش خوب باشد کاسه اش چوب باشد:اصل مهم است نه فع.
۳۸- آش کشک خالته بخوری باته نخوری پاته:در هر حال مجبور به انجام کار بودن.
۳۹- آش نخورده ودهن سوخته: کار ی انجام نداده ولی گناهکار شناخته شده
۴۰- آشو لاش کردن:صدمه وآسیب سختی دادن
۴۱- آشی برای کسی پختن:درد سری برای کسی بوجود آوردن.
۴۲- آفتاب لب بام است:مرگ او نزدیک است
۴۳- آفتابه لگن هفت دست وشام و ناهار هیچ:تشریفات زیاد ولی اهمیت کار کم
۴۴- آفاتب همیشه زیر ابر نمی ماند:حقیقت همیشه پنهان نیست-واقیعت روزی رو خواهدکرد
۴۵- آمد زیر ابرویش را بگیرد چشمش را کور کرد:کار خوبی برای کسی خواست انجام دهد اما برعکس شد.
۴۶- آن را که حساب پاک است از معامله چه باک است:کسی که نیست که پاکی داشته باشدترسی از حساب وکتاب ندارد.
۴۷- آنقدر بایست که زیر پایت سبز شود:انتظار کشیدن بدون نتیجه
۴۸- آن وقت که جیک جیک مستانت بود یاد زمستانت نبود:از قبل باید فکر آینده بود
۴۹- آویزه گوش کردن:پندی را فراگرفتن را بکار بستن
۵۰- آه در بساط نداشتن:کاملاً بی چیز و فقیر بودن
۵۱- آهسته بیا آهسته برو گربه شاخت نزند:پنهان کردن مطلب-بی سر وصدا انجام دادن کاری
۵۲- اجاق پدر راروشن نگه داشتن:فرزند داشتن،که بیشتر منظور فرزند پسر داشتن است.
۵۳- اجاقش کور است:صاحب اولاد نمی شود
۵۴- اجل دور سرش می چرخد:وضیعت ناگوار دارد.نزدیک به مرگ است
۵۵- احترام امام زاد ه با متولی آن است:احترام هر کس را باید نزدیکان او حفظ نمایند.
۵۶- از آب گل آلود ماهی گرفتن:از هرج ومرج استفاده کردن
۵۷- از این ستون به آن ستون فرج است:در انتظار بیش آمد ناگوار همیشه باید امید وار بود.
۵۸- از بیخ عرب بودن:چیزی اصلاً سرش نشدن
۵۹- از خر شیطان پیاده شدن:از لج بازی بیرون آمدن
۶۰- از دماغ فیل افتادن:متکبر ومغرور بودن
۶۱- از سه چیز باید حذر کرد:دیوار شکسته-سگ درنده-زن سلیطه
۶۲- ا ز کاه کوه ساختن:چیز کوچک وبی اهمیت را بزرگ جلوه دادن
۶۳- از کیسه خلیفه بخشیدن:از مال وثروت دیگران اعطا کردن
۶۴- از هول حلیم توی دیگ افتادن:از زیادی طمع عجله به جای سود بردن زیان دیدن
۶۵- اسب راگم کردن وپی نعلش گشتن:اصل رااز دست دادن و به دنبال فرع آن گشتن
۶۶- اگر در دیزی باز است حیای گربه کجا رفته است:از موقیعت نباید سوء استفاده کرد.
۶۷- اگر دنیا را آب ببرد فلانی را خواب ببرد:بسیار لابالی وبی فکر واندیشه است
۶۸- اگر کاردش بزنی خونش بیرون نمی آید:از زیادی خشم غضب
۶۹- اگر کاه از تو نیست کاهدان از تو است:به آدم پرخور گفته می شود.
۷۰- انگشت در سوراخ زنبور کردن:برای خود تولید زحمت ودرد سر کردن
۷۱- ایراد بنی اسرائیلی گرفتن:خرده گیری نابه جا و غیر وارد
۷۲- این شتری است که در خانه هرکس می خوابد:مرگ برای همه است.
۷۳- این کلاه برای سرش گشاد است:درخور توانایی ولیاقت او نیست.
۷۴- با پای بروی کفش پاره می شود وباسر بروی کلاه:در هر حال کار خرج دارد
۷۵- با پنبه سر بریدن:بانرمی به کسی آسیب رساندن صدمه زدن.
۷۶- باد آورده را باد می برد:چیزی که به آسانی و رایگان بدست آید به آسانی هم از دست می رود.
۷۷- باد غبغت انداختن :افاده کردن-خود را گرفتن
۷۸- باد در فقس کردن: کار بهیوده انجام دادن
۷۹- بامجان بم آفت ندارد:خطر،متوجه زشت کاران نمی شود.
۸۰- باسیلی صورت خود را سرخ داشتن:با وجود تنگدستی ظاهر خود را حفظ کردن
۸۱- با کدخدا بساز ؛ده را بتاز:همراه با بزرگ محل شو و آن محله را بچاپ
۸۲- بالاخانه اش را اجاره داده است:عقلش کم است
۸۳- بالای سیاهی رنگی نیست:وضع از این بدتر نمی شود.
۸۴- با یک تیر دونشانه زدن:از یک عمل دو نتیجه گرفتن
۸۵- با یک دست دهندوانه نمی توان گرفت:از دو کار باید یکی را انتخاب کرد وانجام داد.
۸۶- بچه عزیز است و ادب عزیز تر:تقدّم عزت ادب در وجود انسان
۸۷- بزک نمیر بهار می آید کمبزه با خیار می آید:و عده سرخرمن به کسی دادن.
۸۸- برادری به جا بز غاله یکی هفت صد دینار:معامله داد ستد ارتباطی به دوستی ندارد.
۸۹- برای یک بی نماز در مسجد را نمی بندند:کار را به خاطر یک شخص نابه هنجار تعطیل نمی کنند.
۹۰- برج زهر مار بودن:بسیار عبوس وخشمگین بودن.
۹۱- بر خر مراد خود سوار شدن:به هدف خود نائل آمدن
۹۲- بر کشک را بسای:بر پی کار خود
۹۳- بز گر از سرچشمه آب می خورد:آدم نالایق بیش تر از دیگران به خود می بالد
۹۴- بلد نیستم راحت جان است:به کسی گویند که برای فرار از انجام کاری بگوید بلد نیستم
۹۵- به بوی کباب آمدیم دیدم خر داغ می کنند:دچار اشتباه بزرگی شدن
۹۶- به تنبل گفتند برو سایه گفت سایه خودش می آید:از تنبلی زیاد
۹۷- به جیب زدن :استفاده مالی بردن-پولی به دست آوردن
۹۸- به چاک زدن:فرار کردن
۹۹- به در د لای جرز خوردن:برای هیچ کار مناسب نبودن.
۱۰۰- به دریابرود دریا خشک می شود:در باره ی افراد بی طالع و بی اقبال گویند.
۱۰۱- به رنج و سعی کسی نعمتی به چنک آورد دگر کس آیدو بی سعی و رنج بردارد
توجه به مفتخوری افراد دارد.
۱۰۲- به روباه گفتند شاهدت کیست گفت دمم:به شخصی که بیهوده افراد دیگر را گواه خود سازد.
۱۰۳- یه رش کسی خندیدن:او را تحقیر ومسخره کردن
۱۰۴- به زخم کسی نمک پاشیدن:درد یا داغ کسی را تشدید کردن
۱۰۵- به شتر گفتند چرا گردنت کج است گفت کجایم راست است:کسی که کارها ورفتار او بر خلاف معمول باشد.
۱۰۶- به شترمغ گفتند بپرگفت شترم گفتند بار ببر گفت مرغم:کسی که به بهانه های مختلف حاضر به انجام دادن کار نیست
۱۰۷- به شکم خود صابون زدن:وعده وعید به خود دادن.
۱۰۸- به کچل گفتند نامت چیست گفت :زلفعلی،به مزاح تمسخر
۱۰۹- به گمراه گفتنذ نامت چیست گفت :رهبر، به مزاح تمسخر
۱۱۰- به هر سازی رقصیدن:مطابق هر میلی رفتار کردن
۱۱۱- بی بی از بی چادری پنهان است:اگر کسی کاری انجام نمی دهد بدلیل نداشتن وسیله است.
۱۱۲- بی گدار به آب زدن:نسنجیده وبدون مطالعه کار کردن.احتایط نکردن.
۱۱۳- پا از گلیم بیرو ن بردن:توجه به حد وحدود خود نکردن.
۱۱۴- پایش لب گور است:نزدیک مردن است.
۱۱۵- پدر کسی را سوزاندن:کسی را بسیار اذیت کردن
۱۱۶- پدر کشی داشتن باکسی:دشمنی سختی باکسی داشتن
۱۱۷- پدر مادر دار بودن:اصل نصب داشتن
۱۱۸- پرنت پلا گفتن:حرفهای ناربط وخارج از موضوع زدن.
۱۱۹- پرسه زدن:ولگردی کردن-گردش بیهوده کردن.
۱۲۰- پُز عالی وجیب خالی:ظاهر آراسته وجیب بدون پول
۱۲۱- پس از مرگ سهراب ونوشدار:کار از کار گذشتن
۱۲۲- پستان به تنور چسباندن :پبش از اندزه دلسوزی کردن
۱۲۳- پشت سر کسی نماز خواندن:به کسی زیاد عقیده اعتماد داشتن
۱۲۴- پشت کسی را به خاک مالیدن:او را شکست دادن
۱۲۵- پیله کردن:باسماجت و اصرار چیزی را از کسی خواستن.
۱۲۶- تابستان پدر یتیمان است:در فصل تابستان بینوایان احتیاج به خانه لباس ندارند.
۱۲۷- تا پول داری رفیقتم عاشق بند کیفتم: زمانی که سود نزد تو دارم با تو دوست هستم.
۱۲۸- تا تنور گرم است باید نان را چسباند:همین که موقعیت داری استفاده کن.
۱۲۹- تابگویی((ف))می گویم فرح زاد:متوجه و هوشیار هستم
۱۳۰- تا سه نشود بازی نشود:هر چیز با سه تا کامل می شود
۱۳۱- تا گوساله گاو شو دل صاحب آب شود:زمان و مدت طولانی لازم است
۱۳۲- تا نباشد ،چوب تر فرمان نبر گاو خر:در هر چیزی باید سخت گیری کرد
۱۳۳- تا ناشد چیزکی مردم نگویند چیز ها:تا مطلب کوتاهی در پیرامون چیزی گفته می نشود مردوم چیزی در باره آن نمی گویند.
۱۳۴- تخم مرغ دزد شتر مرغ دزد می شود:کسی که دست به عمل کوچکی زد کم کم کارهای بد برزگتر انجام می دهد.
۱۳۵- تر وخشک را باهم سوختن:استثنا در کار نبودن
۱۳۶- تعارف شاه عبدلعظیمی کردن:تعارف ظاهری بودن رضایت باطنی کردن
۱۳۷- توبه ی گرگ مر گ است:کسی که دست از عادت خود بر نمی دراد.
۱۳۸- تو به خیر و من به سلامت:دیگر ما به یکدیگر کاری نداریم
۱۳۹- تو نیکی مکن در دجله و انداز که ایز در بیابانت دهد باز:نتیجه کار خوب به خود انسان برمی گرد.
۱۴۰- توی هچل افتادن:گرفتار شدن-دچار زحمت شدن
۱۴۱- توی هول ولا ماندن:مضطرب بودن-ترید داشتن
۱۴۲- ته جیبش تار عنکبوت بسته است:بی پول وفقیر است
۱۴۳- جایی نمی رود که آبرویش رود:عاقل است
۱۴۴- جان به عزرائیل ندادن:فوق العاده خسیس بودن
۱۴۵- جای سوزن انداختن نبود:خبلی پر جمیت و شلوغ بود
۱۴۶- چرت موز بودن:جوانی بی ادب و بی اهمیت-غیر قابل اعتناء
۱۴۷- جلز ولز کردن:بسیار التماس زاری کردن
۱۴۸- جنسش شیشه خورده دارد:نادرست است
۱۴۹- جواب ابلهان خاموشی است:در برار افراد نادان باید خاموش بود.
۱۵۰- جوجه ها در آخر پاییز می شمرند:نتیجه هر کار در پایان آن مشخص می شود
آمد ۱۵۱- جور استاد به زمهر پدر : سخت گیری معلم به نفع شاگرد است.
۱۵۲- جیم شدن : آهسته وبدون آنکه کسی متوجه شود محلی را ترک گفتن.
۱۵۳- چا خان کردن : دروغگوئی کردن .
۱۵۴- چاقو دسته ی خود را نمی برد : خویشان وبستگان برای همدیگر ایجاد ناراحتی می کنند.
۱۵۵- چاق سلامتی کردن : حال واحوالپرسی کردن – سلام وعلیک کردن .
۱۵۶- چپ چپ نگاه کردن : با تلخی وخشم به کسی نگریستن.
۱۵۷- چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است : به جای واجب باید پرداخت .
۱۵۸- چشمش شور است : کسی که چشم گیرا داشته باشد وباعث آسیب دیگران شود.
۱۵۹- چاه کن همیشه ته چاه است : کسی که برای دیگران تله ایجاد کند اول خودش می افتد.
۱۶۰- چوب تر به کسی فروختن: مشکلی برای دیگران ایجاد کردن – دشمنی داشتن با کسی.
۱۶۱- چوب دوسر نجس : کسی که مورد نفرت دو طرف دعوا ونزا باشد.
۱۶۲- چوب لای چرخ گذاشتن: مانع پیشرفت دیگران شدن – مانع ایجاد کردن.
۱۶۳- چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن : در آمد نداری قناعت کن.
۱۶۴- چانه اش گرم شد : زیاد حرف می زند.
۱۶۵- چه خاکی به سرم بریزم : چه چارهای بیندیشم.
۱۶۶- چیزی در چنته نداشتن : بی اطلاع بودن.
۱۶۷- حرف راست را از دهن بچه باید شنید: اشاره به پاک ومعصوم بودن بچه ها.
۱۶۸- حساب به دینار، بخشش به خروار : در حساب باید دقیق بود ودر بخشش سخاوتمند.
۱۶۹- حق کسی را کف دستش گذاشتن: سزای عمل کسی را دادن.
۱۷۰- حلوای تنتنانی تا نخوری ندانی : تا آزمایش نکنی متوجه نخواهی شد.
۱۷۱- حمام زنانه شدن : شلوغ و پر سروصدا شدن .
۱۷۲- حلزون خود را به جمع شاخدارها می کند: چیزی کوچک وبی اهمیت خود را داخل بزرگان می کند.
۱۷۳- حنایش رنگ ندارد: کاری از او ساخته نیست.
۱۷۴- خاله زنک بازی در آوردن : حرکات غیر جدی زنانه داشتن .
۱۷۵- خدا نجار نیست اما درو تخته را خوب به هم می اندازد: این دو نفر در رفتار بسیار به هم شبیه هستند. (به ویژه زن و مرد )
۱۷۶- خر بیارو باقالا بار کن : کار خراب جبران نا پذیر .
۱۷۷- خر پول : پول دارو ثروتمند.
۱۷۸- خر تو خر بودن : هدجو مرج و بی نظمی – شلوغی زیاد.
۱۷۹- خر خالی یرقه می رود: آدم بی مسئولیت ادعای زیادی دارد.
۱۸۰- خر را که به عروسی می برند برای خوشی نیست برای آبکشی است : آدم زحمت کش را برای کار کردن دعوت می کنند.
۱۸۱- خر رفتو الاغ برگشت : همان طورکه بود هست- بهتر نشد.
۱۸۲- خرس را به رقص آوردیم دمش را به دست آوردیم : کسی را وادار به انجام کاری کردن واز آن نتیجه گرفتن.
۱۸۳- خر کوزه پر از شنبه تا پنج شنبه گچ آوردن وجمعه سنگ کشیدن : کار همیشگی بدون استراحت.
۱۸۴- خر مقدس بودن : کسی که از نفهمی در تقدس افراط کند.
۱۸۵- خروس بی محل بودن: وقتو زمان را تشخیص ندادن.
۱۸۶- خر همان خر است اما پالانش عوض شده : لباس یا مقام جدید در شخصیت فرد تاثیر ندارد.
۱۸۷- خر همیشه خرما نمی ریند : همیشه نمی توان در انتظار همان پیش آمد خوب بود – همیشه فرصت خوب به دست نمی آید.
۱۸۸- خل بازی در آوردن: خود را به دیوانگی زدن.
۱۸۹- خواب زن چپ است: تعبیر خواب زن معکوس است.
۱۹۰- خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو: خود را به جمعیت واجتماع تطبیق دادن.
۱۹۱- خود را به کوچه ی علی چپ زدن: نادانی نکردن به منظور اجتناب ودوری از کار.
۱۹۲- خود را نخود آشی کردن : مدالخه کردن در هر کاری.
۱۹۳- خودش می برد وخودش می دوزد: همه کاره خودش است.
۱۹۴- خون کسی را توی شیشه کردن: کسی رابسیار اذیت کردن – بسیار گران فروشی کردن.
۱۹۵- داشتم داشتم صاحب نیست دارم دارم صاحب است: از گذشته نگو الان چیکاره ای.
۱۹۶- داغ شکم از داغ عزیزان کمتر نیست: کودک یا کسی که از نخوردن غذا بی تابی می کند.
۱۹۷- دانا هم داند وهم پرسد ،نادان نداند ونپرسد: تواضع وفروتنی افراد دانا.
۱۹۸- دبه در آوردن: پس از توافق در معادله برای تغییر دادن شرایط آن به نفع خود تلاش کردن .
۱۹۹- دختر تر تیزک است: کنایه به زود رشد بودن دختر.
۲۰۰- در جنگ نان وحلوا تقسیم نمی کنند: طبیعت جنگ ،جنگیدن است.
۲۰۱- در خانه هر چه مهمان هر که: وقتی مهمان سر زده آمد باید آنچه حاضر است یسازد.
۲۰۲- درخت گردو به این بزرگی درخت خربزه الله اکبر: به مناسبت مقایسه ی غلط گویند.
۲۰۳- درد خروار آید و منقال رود: مشکل و سختی که یکباره آمد کم کم رفع می شود.
۲۰۴- درد را کی میکشد که می زاید: زحمت شاکی می شکد که کار انجام می دهد.
۲۰۵- در حوضی که ماهی نیست قورباغه سپهسالار است: در جایی که آدم شایسته ای نیست هر ناشایستی لایق شود.
۲۰۶- در دیزی باز است حیای گربه کجا رفت: از نبودن مانع نباید سوء استفاده نمود.
۲۰۷- در مثل مناقشه نیست: منظور از مثل یاد شده شخص مخاطب نیست.
۲۰۸- دزد آمد و هیچ نبرد: همه چیز جای خودش است.
۲۰۹- دزد نگرفته پادشاه است: کسی را به دلیل ندیدن نمی توان مقصر دانست.
۲۱۰- دست از سر کچل کسی برادشتن: کنایه از رها کردن کسی.
۲۱۱- دست به سر کردن: کسی را با حیله و نیرنگ از خود دور کردن.
۲۱۲- دست به دهان رسیدن: مختصر ثروتی داشتن و امورات خود را پیش بردن.
۲۱۳- دست به یخه شدن: با هم درگیر شدن.
۲۱۴- دست راست و چپ را نشناختن: بسیار کودن و ابله بودن.
۲۱۵- دست دست را می شناسد: امانتی را که از کسی گرفتند باید به همان شخص پس داد.
۲۱۶- دستش چسبناک است: دزد است.
۲۱۷- دستش نمک ندارد: به هر کس خوبی یا کمک کند آن شخص منظور ندارد.
۲۱۸- دست و پای خود را گم کردن: هول شدن.
۲۱۹- دست و پنجه نرم کردن: کنایه از زور آزمایی کردن است.
۲۲۰- روده بزرگ روده گوچک را خورده است: بسیار گرسنه بودن.
۲۲۱- روزه ی کله گنجشکی گرفتن: تا نیم روز روزه داربودن و سپس غذا خوردن.
۲۲۲- دل به دل راه داشتن: احساس نزدیکی دو نفر به یکدیگر.
۲۲۳- دلش مثل سیر و سرکه می جوشد: تشویش و اضطراب دارد.
۲۲۴- دماغی چاق داشتن: سالم و تندرست بودن : ثروتمند بودن.
۲۲۵- دماغ کسی را به خاک مالیدن: او را سخت تنیه کردن.
۲۲۶- دم به تله دادن: گیر افتادن.
۲۲۷- دم بخت بودن: دختری که موقع شوهر کردن او فرا رسیده باشد.
۲۲۸- دم در آوردن: پر رو شدن.
۲۲۹- دمش را گذاشت روی کولش و رفت: ناامید شد و شکست خورد.
۲۳۰- دندان را تیز: طمع زیادی به چیزی داشتن.
۲۳۱- دهن بین بودن: زود باور بودن.
۲۳۲- دهنش چفت و بست ندارد: بی جهت هر ناسزایی گفتن.
۲۳۳- دیوار موش دارد موش گوش دارد: موقع راز گفتن نیست.
۲۳۴- ذکر خیر کسی را کردن: به خوبی کسی یاد کردن.
۲۳۵- رو دست خوردن: گول خوردن : به دام افتادن.
۲۳۶- روزگار کسی را سیاه کردن: او را بدبخت کردن.
۲۳۷- روز وانفسا: روز قیامت و صحرای محشر.
۲۳۸- روزه ی بی نمازی: عروس بی جهاز و قور مربی پیاز : همه چیز ناقص است.
۲۳۹- روزه خوردنش را دیده ایم نماز کردنش را ندیده ایم: کار یدش را دیدیم اما کار خوبش را ندیدیم.
۲۴۰- روی سر کسی خراب شدن: به زور به مهمانی کسی رفتن : خود را بر کسی تحمیل نمودن.
۲۴۱- روی شاخش است: کارم حتمی است.
۲۴۲- روی کسی را سفید کردن: موجب سزبلندی و خشنودی کسی شدن.
۲۴۳- ریش خود را به دست دیگری دادن: تسلیم دیگری شدن : اختیار خود را به کسی دادن.
۲۴۴- ریش خود را در آسیاب سفید کرده: با تجربه و آزموده نیست.
۲۴۵- ریش و قیچی هر دو را به دست داشتن: اختیار کامل داشتن.
۲۴۶- ریگی در کفش داشتن: صادق و راستگو نبودن.
۲۴۷- زمین دهان باز کرد و مرا در خود فرو برد: از بسیاری خجالتی چنین آرزویی کردن.
۲۴۸- زن از غاره سرخ شود مرد از غذا: زن با آرایش و مرد با جنگیدن خوشرنگ می شوند.
۲۴۹- زن نانجیب گرفتن آسان و نگه داشتن او مشکل: هر جور زن هرجا پیدا می شود.
۲۵۰- زن نانجیب گرفتن مشکل و نگه داشتن او آسان: زن خوب هرجا پیدا نمی شود.
۲۵۱- زیر اندازش زمین است و رو اندازش آسمان: فقیر و بی چیز است.
۲۵۲- زیرآب کسی را زدن: کسی را نزد دیگری بی اعتبار کردن.
۲۵۳- زیر کاسه ای نیم کاسه ای بودن : نقشه ای پنهانی در کار بودن .
۲۵۴- زیره به کرمان بردن : بردن چیزی به محلی که در آنجا فراوان باشد.
۲۵۵- زینب ستم کش است : خانمی که بیشتر از دیگران کارهای سخت وطاقت فرسا انجام می دهد.
۲۵۶- سال به سال دریغ از پارسال : روزگار وموقعیت بهتری در پیش نیست.
۲۵۷- سالی که نکوست از بهارش پیداست : شروع هر کار نمایانگر پایان کار است.
۲۵۸- سبیل کسی را چرب کردن : به کسی رشوه یا هدیه دادن.
۲۵۹- سبیل کسی را دود دادن : کسی را تنبیه کردن – خجل وناراحت ساختن.
۲۶۰- ستاره ی سهیل است : دیر دیر دیده می شود – غیبتهای طولانی دارد.
۲۶۱- سر به جهنم زدن : بسیار گران تمام شدن.
۲۶۲- سر به سر کسی گذاشتن : اورا ناراحت کردن – با او شوخی کردن.
۲۶۳- سر به صحرا زدن : از فرط ناراحتی دیار خود را ترک کردن.
۲۶۴- سر به هوا بودن : بازی گوش بودن .
۲۶۵- سر پل خر بگیری : محل بررسی وگیر افتادن .
۲۶۶- سر پیری و معرکه گیری : کسانی که در زمان پیری کار جوانان را انجام می دهند.
۲۶۷- سرد وگرم روزگار و چشیدن : تجربه آموختن – آزموده شدن .
۲۶۸- سر شاخ شدن : درگیر شدن .
۲۶۹- سرش تو لاک خود بودن : کاری به کار کسی نداشتن – در فکر خود بودن.
۲۷۰- سر کسی را گرم کردن : کسی را مشغول کردن .
۲۷۱- سر کسی شیره مالیدن: کسی ا گول زدن : اغفال کردن.
۲۷۲- سرکه ی مفت شیرین تر از عسل است: هر چیزی که رایگان باشد گواراست.
۲۷۳- سر کیسه را شل کردن: سخاوتمکند بودن : پول خرج کردن.
۲۷۴- سرم را بشکن و نرخم را نشکن: چانه نزن و قیمت جنس را پایین نیاور.
۲۷۵- سر و گوش آب دادن: کسب خبر و اطلاع کردن.
۲۷۶- سری که درد نمی کند دستمال نبند: بی مورد برای خود ایجاد مشکل و نگرانی نکن.
۲۷۷- سگ زرد برادر شغال است: به لحاظ بدی هر دو مثل هم اند.
۲۷۸- سگ صاحبش را نمی شناسد: ازدحام و شلوغی زیاد.
۲۷۹- سگ کیش کردن: کسی را بزور به جایی بردن.
۲۸۰- سیر تا پیاز را برای کسی نقل کردن: مطلبی را به طور تفصیل برای دیگری شرح دادن.
۲۸۱- سیر به پیاز می گکه پیف پیف چقدر بو میدهی: دو مجرم مثل هم یکدیگر را سرزنش می کنند.
۲۸۲- شاخ و شانه کشیدن: به خود بالیدن : تظاهر به زورمندی کردن.
۲۸۳- شال و کلاه کردن: آماده شدن : لباس پوشیدن برای بیرون رفتن از منزل.
۲۸۴- شاهنامه آخرش خوش است: باید به پایان کار توجه داشت.
۲۸۵- شب آبستن است تا چه زاید سحر: حوادثی در پیش است باید در انتظار آن بود.
۲۸۶- شب دراز است و قلندر بیدار: وقت بسیار است ، شتاب و عجله شایسته نیست.
۲۸۷- شتر با بارش گم شد: به محل بسیار شلوغ گویند.
۲۸۸- شتر دیدی ندیدی: آنچه دیدی یا شنیدی بازگو نکن.
۲۸۹- شتر سواری دولا دولا نداره: این کار پنهان شدنی نیست.
۲۹۰- شریک دزد و رفیق قافله: کسی که با طرفین دفاع و نزاء زد و بند داشته باشد.
۲۹۱- شش ماهه به دنیا آمدن: بسیار عجول بودن.
۲۹۲- شکم گرسنه فتوای خون می دهد: به آدم بی ایمان نمی توان اعتماد کرد.
۲۹۳- شیری یا روباه؟: پیروز باز گشتی یا شکست خورده؟.
۲۹۴- شورش را در آوردن: زیاده روی بیش از حد کردن در کاری.
۲۹۵- شتر در خواب بیند پنبه دانه: آدمی که آرزوهای دور و دراز داشته باشد.
۲۹۶- شیطان را درس دادن: باهوش و حیله گر بودن (جهت منفی).
۲۹۷- صبر ایّوب داشتن: بسیار بردبار و صبور بودن.
۲۹۸- صد سال گدایی کرد امّا شب جمعه را نمیداند: کسی که به رموز کار خود آگاه نیست.
۲۹۹- صلاح مملکت خویش خسروان دانند: آنچه را خود مصلحت می بینی انجام بده.
۳۰۰- طناب مفت را کردید خود را به دار زد: از هرچه رایگان باشد استفاده می نماید.
۳۰۱- طوطی وار یاد گرفتن: بدون توجه به معنی و مفهوم از بر بودن : نفهمیده حرف زدن.
۳۰۲- عاقبت جوینده یابنده بود: هر کسی که بدنبال چیزی برود به آن می رسد.
۳۰۳- عقل کسی گرد شدن: عقل درست و حسابی نداشتن : کم شدن عقل کسی.
۳۰۴- علی ماند و حوضش: بیکار بودن.
۳۰۵- عمر نوح نداشتن: عمر دراز و طولانی نداشتن.
۳۰۶- عیسی به دین خود موسی هم به دین خود: هر کس در عقیده و اعتقاد خود آزاد است.
۳۰۷-غاز چراندن : بیکار بودن.
۳۰۸- غزل خدا حافظی را خواندن : برای رفتن وجدایی آماده شدن – مردن .
۳۰۹- فرار وبر قرار ترجیع دادن : برای اجتناب از خطر فرار کردن.
۳۱۰- فس فس کردن : دیر جنبیدن – بسیار آهسته کار کردن .
۳۱۱- فضول و بردن جهنم گفت هیزمش تر است : بسیار ایراد گیر و اعتراض کننده .
۳۱۲- فلفل مبین که ریزه / بشکن ببین چه تیزاست : به کوچکی شخص نگاه نکن بلکه به لیاقت او نگاه کن .
۳۱۳- فیلش یاد هندوستان کرده : به هدف و مقصد دیگری توجه کرده .
۳۱۴- قارت وقورت کردن : ادعا داشتن با خشم وخشونت .
۳۱۵- قلق کسی را به دست آوردن : به اخلاق وروحیه ی کسی آشنا شدن .
۳۱۶- قوز بالای قوز : گرفتاری رو گرفتاری – مشکلی روی مشکل پیش .
۳۱۷- کاچی بهتر از هیچی است : چیز کم بهتر از هیچ چیز است .
۳۱۸- کاردش بزنی خونش در نمی آید : بی نهایت خشمگین است .
۳۱۹- کاری بکن بهر ثواب نه سیخ بسوزد نه کباب : به عدالت رفتار کن .
۳۲۰- کبکش خروس می خواند : بسیار خوشحال وبا نشاط است .
۳۲۱- کس نخوارد پشت من جز ناخن انگشت من : کسی برای دیگری کاری انجام نمی دهد .
۳۲۲- کار حضرت فیل است : کاری بسیار سخت ودشوار است .
۳۲۳- کف دستم را بو نکرده بودم : از غیب نمی دانستم .
۳۲۴- کل اگر طبیب بود سر خود دوا نمودی : مهارت نداشتن در کاری .
۳۲۵- کلاه شرعی بافتن : عمل غیر مشروعی را با حیله وتزویر شرعی جلوه دادن .
۳۲۶- کار کردن خر وخوردن یابو : کار را کس دیگر می کند نتیجه را کس دیگر می برد .
۳۲۷- کیسه برای چیزی دوختن : طمع داشتن به چیزی .
۳۲۸- گاوش زائیده : مشکلی برایش پیش آمده است .
۳۲۹- گردن کج کردن : خود را کوچک کردن – عاجزانه چیزی از کسی خواستن .
۳۳۰- گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی : کارها با صبر وبردباری انجام می شود .
۳۳۱- گز نکرده پاره کردن : بدون مطالعه به کاری مبادرت کردن .
۳۳۲- گل سر سبد بودن : برگزیده گروه بودن – ممتاز جمع شدن .
۳۳۳- گاو پیشانی سفید : همه کس و همه جا او را می شناسند .
۳۳۴- گوش بریدن کسی :کلاه برداری کردن از کسی .
۳۳۵- لفت دادن کاری : به درازا کشانیدن کارو با تشریفات زیاد به آن پرداختن .
۳۳۶- لنگه کفش کهنه در بیابان نعمت است : چیز بی ارزش و ناقابل در شرایط نیاز مفید واقع می شود .
۳۳۷- مار پوست خود بگذارد اما خوی خود نگذارد : اخلاق ورفتار افراد عوض نمی شود .
۳۳۸- مار را در آستین خود پروراندن : چیز بد را یاری دادن .
۳۳۹- مار گزیده از ریسمان سیاه وسفید می ترسد : آدم صدمه دیده همیشه می ترسد.
۳۴۰- ماست خود را کیسه کردن :ترسیدن.
۳۴۱- مثل اینکه مال باباش و خوردم : به مناسبت دشمنی با کسی گفته می شود .
۳۴۲- ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است : روی آوردن به کار خود هیچ موقع دیر نیست .
۳۴۳- مرغ همسایه غاز است : چیزی که دیگران دارند با ارزش تر است .
۳۴۴- موش به سوراخ نمی رفت جارو به دمبش بست : طرف خودش پذیرفته نبود معرف دیگری شد .
۳۴۵- مرغ یک پا دارد : از نظرم بر نمی گردم .
۳۴۶- مثل خر در گل ماندن : عاجز و ناتوان و درمانده شدن .
۳۴۷- مرد سر می دهد اما سر نمی دهد : رازی که به کسی سپرده شد فاش نمی شود .
۳۴۸- مشت نمونه خروار است : چیز کم به نشانه فراوان .
۳۴۹- مشت وسندان : جدال ودرگیری ناتوان با توانا – کار دشوار وخطر ناک.
۳۵۰- مگر آمدی آتش ببری : عجله زیاد داشتن.
۳۵۱- مگ ر شهر هرت است ؟ هر کار ی انجام بدهی آزاد نیستی .
۳۵۲- مگر کله گنجشک خورده ای ؟ بسیار پر حرف هستی .
۳۵۳- من می گویم نر است تو می گویی بدوش – بی جهت اصرار کردن
۳۵۴- من یک پیراهن بیشتر از تو پاره کردم- با تجربه تر و سالخورده تر از تو هستم .
۳۵۵- مو را از دست کشیدن – دقت بسیار کردن .
۳۵۶- موش مردگی درآوردن – خود را به ناخوشسی زدن – خود را بیمار جلوه دادن
۳۵۷- مومن مسجد ندیده – به شوخی به کسی می گویند که تظاهر به تقدس دارد .
۳۵۸- موهایش را در آسیاب سفید کرده – گرچه پیر است اما بی تجربه است .
۳۵۹- مویی از خرس کندن غنیمت است – از آدم خسیس حداقل استفاده هم غنیمت است .
۳۶۰- مهمان مهمان را نمی تواند ببیند صاحبخانه هر دو را – خسیس بودن صاحب خانه
۳۶۱- میانشان شکر آب است – روابط آنها خوب نیست ، اختلاف دارند .
۳۶۲- ناز شست گرفتن – پاداش و جایزه گرفتن .
۳۶۳- نازک نارنجی – زودرنج ، کم تحمل در مقابل مشکلات
۳۶۴- نان به نرخ روز خوردن – پای بند بودن به اصول – رفتار خود را با وضع حاضر تطبیق دادن
۳۶۵- نان کسی را آجر کردن – موجب ضرر و زیان کسی شدن .
۳۶۶- نخود هر آش بودن – مداخله در هر کاری کردن .
۳۶۷- نشخوار آدمیزاد حرف است – لذت داشتن حرف زیاد .
۳۶۸- نمک پرورده بودن – مدیون کسی دیگر بودن .
۳۶۹- نو که آمد به بازار کهنه شود دل آزار – با آمدن چیز جدید گذشته و قدیمی و دلگیر می شود .
۳۷۰ – نه زنگی زنگ نه رومی روم – میانه رو بودن – متوسط بودن .
۳۷۱- نه سر پیاز نه ته پیاز – کاره ای نبودن .
۳۷۲- نه چک زدم نه چانه عروس آمد به خانه – بدون زحمت به هدف رسیدم .
۳۷۳- وقت سر خاراندن نداشتن – سخت گرفتار کار زیاد بودن .
۳۷۴- هر چه بگندد نمکش می زنند وای به روزی که بگندد نمک – از افراد درست دیگر انتظار انجام کار بد و زشت نیست .
۳۷۵- هر چه پول بدهی آش می خوری – به اندازه زحمتت نتیجه می گیری .
۳۷۶- هر سرازی سربالایی دارد – راحتی سختیهایی هم به دنبال دارد .
۳۷۷- هر چه دیدی از چشم خودت دیدی – مقصر خودت هستی .
۳۷۸ – هر چه سنگ است مال پای لنگ است – آسیب و صدمه همیشه به آدمهای بیچاره می رسد .
۳۷۹- هر کی با آل علی درافتد برافتد – معمولاً سادات به مخالفان خود می گویند .
۳۸۰- هر کس به امید همسایه نشیند گرسنه می خوابد – به دیگران نباید امید داشت ، هر کاری را باید خود انجام داد .
۳۸۱- هر کس خربزه می خورد پای لرزش هم می نشیند – هر کس باید عاقبت اعمال خود را تحمل کند .
۳۸۲- هر که بامش بیش برفش بیشتر – هر کس داراتر است گرفتار تر است.
۳۸۳- هر که نان از عمل خویش خورد منت حاتم طایی نبرد – نباید به دیگران متکی بود .
۳۸۴- هر که طاوس خواهد جور هندوستان کشد – باید سختیها را برای رسیدن به هدف تحمل کرد .
۳۸۵- هفت خوان رستم را طی کردن – کار بسیار سخت را برای رسیدن به هدف تحمل کرد .
۳۸۶- همه را برق می گیرد ما را چراغ نفتی – شانس و اقبال دیگران ییشتر از ماست .
۳۸۷- هنداونه زیر بغل کسی گذاشتن – تملق بی جا گفتن .
۳۸۸- هوا گرگ و میش است – نه تاریک است نه روشن .
۳۸۹- هیچ کاره ی همه کاره – آدم هیچ کاره هود را همه کاره می پندارد .
۳۹۰- یاسین به گوش خر خواندن – کار بی حاصل انجام دادن .
۳۹۱- یال و کوپال داشتن – سرو وضع خوب داشتن .
۳۹۲- یک دستی گرفتن – کسی را کتر از آنچه هست پنداشتن .
۳۹۳- یک ستاره توی آسمان ندارد – ادم بی شانس و اقبال است .
۳۹۴- یک شب هزار شب نمی شود –به تعارف به مهمان می گویند .
۳۹۵- یک کلاغ چهل کلاغ کردن – اغراق و مبالغه نمودن + غیبت زیاد .
۳۹۶- یک بز گر گله را گرگین می کند- یک همنشین بد دیگران را هم به فساد می کشاند .
۳۹۷- یکی به نعل می زند یکی هم به میخ – هر دو طرف را مراعات می کند .
۳۹۸- یک گوش در است و گوش دیگر دروازه – کسی که مطلبی را به خاطر نمی سپارد .
۳۹۹- یکی را پی نخود سیاه فرستادن – به بهانه ای او را ازمیدان خارج مکردن .
۴۰۰- یکی نان نداشت بخورد پیاز می خورد تا اشتهایش باز شود .- کار نابخردانه کردن .
منابع و مآخذ :
۱- فرهنگ مسأله ها و اصطلاحات متداول در زبان فارسی- دکتر محمد عظیمی نشر قطره- چاپ سوم – ۱۳۸۲
۲- بهترین ضرب المثلهای ایرانی- سهیلا سلحشور- انتشارات اروند
۳- گلستان سعدی- دکتر محمد خزائلی- چابخانه علمی- چاپ هشتم ۱۳۶۸
۴- اصطلاحات و عبارات عامیانه- کتابهای درسی دوره متوسطه-
۵- مجموعه اطلاعات گردآورنده مقاله
http://www.sobhevazvan.ir/?p=2856