حاجاسماعیلی: دولت نسبت به حق و حقوق کارگران پاسخگو باشد / دستمزد ناکافی و کاهش بهرهوری به ضرر منافع ملی.
با اینکه مجلس به عنوان رکن قانون گذار کشور دستمزد ۲.۸۰۰.۰۰۰ تومانی را حداقل دریافتی مصوب کرده و از آن طرف هم طبق قانون کار شورای عالی کار که متشکل از سه صلع نمایندگان دولت، نمایندگان کارفرما و نمایندگان کارگران است موظف گردیده است که هر ساله با درنظر گرفتن تورم و سبد معیشت خانوار حداقل حقوق و دستمزد کارگر را تعیین نماید، اما متاسفانه با ظلم آشکار به جامعهی کارگری که نیمی از جمعیت کشور را تشکیل میدهد افزایش ۱۵ درصدی دستمزد کارگران با زیر پا گذاشتن قانون تصویب و برای اجرا از سوی دولت ابلاغ شد. در همین رابطه و تاکید بر وظایف دولت نسبت به بازار کار کشور در شرایط سخت کنونی و همچنین اثرات اقتصادی این تصمیم خارج از چارچوب قانون شورای عالی کار با حمید حاجاسماعیلی؛ پژوهشگر و فعال بازار کار و کارگری گفتگو کردیم که در ادامه مشاهده میکنید.
مجلس شورای اسلامی تاکید دارد که حداقل دستمزد کارگر باید ۲ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان در سال ۹۹ درنظر گرفته شود، اما دولت در جلسهی شورای عالی کار حداقل دستمزد در سال جدید را ۱ میلیون تومان کمتر تصویب و ابلاغ کرد، نظر شما چیست؟
دولت باید نسبت به حق و حقوق جامعهی کارگری پاسخگو باشد در شرایطی که مجلس مبنایی بسیار منطقی برای حداقل کارمندان تعیین کرده چرا از آن پیروی نمیکند؟ چرا متفاوت از قانون و منطق حقوق کارگران را در شورای عالی کار تصویب میکند؟ این نشان میدهد ما هنوز نیروی کار کشور را به عنوان یک سرمایه اقتصادی و اجتماعی ارزشمند باور نکردیم، این نشان میدهد هنوز ما سیاستها و برنامه هایمان در کشور در راستای منافع ملی نیست این نشان میدهد که نیمی از جمعیت کشورهنوز جایگاهی در برنامههای راهبردی کشور از طرف دولت ندارند اینها واقعا اشکالات اساسی است و ما به این اعتراض داریم کارگران باید چاره جویی کنند و ابزار لازم را متناسب با استانداردهای بین المللی کار در اختیار داشته باشند و مستقلا برای کارگران مطالبه گری کنند همراهی با دولت و همراهی با جریانات سیاسی آثار مثبتی برای کارگران در کشور به دنبال نداشته است. کارگران باید براساس منافع شان در چارچوب قوانین کشور مستقلا برای حقوق خود در کشور تلاش کنند.
بیشتر بخوانید:
دستمزد پایین نیروی کار چه اثراتی در بهره وری دارد؟ آیا به تولید ضربه نمیزند؟
یکی از بحثها این است در حوزه کار نه تنها در ایران بلکه در دنیا بحث بهره وری نیروی کار موضوعی بسیار جدی است که همیشه مطرح بوده است. پژوهشها و تحقیقات زیادی صورت گرفته که چه کنیم که از امکانات و ابزارمان نهایت بهره وری را داشته باشیم، خب بهره وری هم در حوزه سرمایه هم در حوزه نیروی کار مطرح است، اینجا مبحث سرمایه را کار نداریم، اما نیروی کار اگر بهره وری لازم را نداشته باشد حاصلش عدم استفاده صحیح از امکانات و عدم بازدهی کار مفید و عدم توسعه کشور است. براساس بررسیهایی که طی یک دهه اخیر در کشور صورت گرفته هم در حوزه کارمندان هم حوزه کارگری بازده نیروی کار زیر یک ساعت است باید دلیلش را پیدا کنیم، یکی از دلایل اصلی این است حقوق کارگر را مکفی پرداخت نمیکنیم و دغدغه هایش در زندگی زیاد است و این روی کارش در کارگاهها تاثیر گذاشته و انگیزه و تعلق و دلبستگیش به کار کاهش پیدا میکند و باعث میشود بهره وری لازم را نداشته و کار را در راستای منافع ملی نبیند. توجه کنید کشوری مثل ژاپن که کمتر از ما از مواهب منابع طبیعی برخوردار است رمز موفقیتش سرمایه نیروی انسانی است. کارگر ژاپنی آنقدر کار میکند که به زور به مرخصی و استراحت فرستاده میشود، چرا ما باید در ایران کار مفیدمان اینقدر پایین باشد که نتوانیم کشور را توسعه بدهیم؟ این نشان میدهد که ما به حقوق کارگر و به سلامت و معیشت و کرامت کارگر بی توجهیم اگر اینها مورد توجه باشد مطمئن باشید وضعیت کشورهم بهتر خواهد شد.
برخی بر این باورند که افزایش حقوق کارگر به مقدار بیش از این از توان کارفرما در شرایط کنونی کشور خارج است و باعث تعطیلی بنگاهها و در نتیجه افزایش بیکاری میشود نظر شما چیست؟
کارگر و کارفرما در یک کشتی نشسته اند ما باید همه بازار کار را حفظ بکنیم بحث توجه به کارگران در راستای توجه به بازار کار است. قطعا از شرایط نابسامان اقتصادی همه کشور تحت تاثیر است و کارفرما هم مستثنی نیست، رکود حاکم شده و بسیاری از کارها و سفارشها تعطیل شده است و کارفرمایی که نتواند درامد کافی داشته باشد قطعا نمیتواند کارگرش را نگه دارد اینجا دولتها هستند که آستین بالا میزنند و وارد گود میشوند و کارگر و کارفرما را با یک چشم نگاه میکنند. آمریکاییها که کمتر به نیروی کارشان توجه دارند کمتر به حقوق مردم توجه دارند و در کشورشان نظام سرمایه داری مطرح است، اما میبینید در این بحران کرونا که مشکل پیدا شده دو هزار میلیارد دلار به اقتصاد آمریکا تزریق میکنند. اروپا را در نظر بگیرید همین کشور ایتالیا که این همه بحران بعد از ویروس کرونا دارد حدود ۴۰۰ میلیارد دلار به اقتصادش کمک میکند یا کشوری مثل کانادا الان علاوه بر بیمه بیکاری حقوق اضطراری به کارگران پرداخت میکند این حقوق هم مقدارش از حقوق بیمه بیکاری ما بیشتر است و هم با آن تفاوت دارد بنابراین باید هم به کارگر و هم به کارفرما کمک کنیم.
بحث ما این نیست که وظایف و تکالیف حاکمیتی روی دوش کارفرما باشد، چون کارفرما آسیب ببیند کارگر نمیتواند کار کند دفاع ما از کارگر و کارفرماست دولت باید سهم خود را در حوزه حمایت از بازار کار ایفا کند و برخی از تعهدات خودش را بپذیرد. پیشنهادم این است که برخی از حمایتها را میتوانیم به صورت غیرنقدی ببینیم یعنی حتما دستمزد را اینقدر افزایش ندهیم. دولت تعهد کند کالاهای اساسی در غالب بستههای ماهانه در مبالغ مثلا ۴۰۰ تا ۶۰۰ هزار تومان تخصیص دهد تا قسمتی از افزایش دستمزد نقدی از دوش کارفرمایان برداشته شود. پیشنهاد دوم این است که اکثر خانوادههای کارگری مستاجر هستند یکی از هزینههای بسیار سنگین در سبد خانوار هزینه اجاره مسکن است دولت میتوانست وامهای قرض الحسنه ارزان دراختیار کارگران به عنوان وام ودیعه اجاره مسکن قرار بدهد. سوال اینجاست که چرا این کارها را نمیکنند و به وظایفشان عمل نمیکنند؟ چرا بار را روی دوش کارفرما میگذارند و آتش چالش روابط کار را در کشور را بالا میبرند که دودش به چشم کارگران و منافع ملی میرود؟ هر کدام وظایف مشخصی داریم دولت وظایفی دارد کارفرما و کارگران وظایفی دارند اینها اگر در جای خودش به درستی کار کنند مطمئن باشید شرایط اقتصاد بهتر میشود.
دولت بارها مطرح کرده است که با توجه به شرایط رکودی و تحریمی کمک بیش از این از مردم و کسب و کارها خارج از توان و بودجه عمومی کشور است. در اینرابطه چه نظری دارید؟
من نمیخواهم واقعیتها را نادیده بگیرم. دولت برای سال ۹۹ بیش از یک سوم منابع بودجه را از محل فروش نفت به دلیل تحریمهای ظالمانه از دست داده است، اما شکی هم ندارد که مهمترین و مطمئنترین منابع بودجه در سال ۹۹ مالیاتی است که با این کسب و کار و وضعیتی که دارند آن هم از دست میرود! اما مگر دولت امروز شروع کرده است؟ ما همهی سالها این مشکلات را داریم پس باید برنامه ریزی درست کرده و سیاستهای منطقی را برای مدیریت اقتصاد در کشور پیشه کنیم. اصل مشکل مربوط به این دولت نیست اکثر دولتهایی که بعد از جنگ شکل گرفت مقطعی عمل کردند و اقتصاد را روزمره اداره کردند. اگر کارهای زیربنایی و اساسی داشتیم نیروی کار و چرخ اقتصاد دچار مشکل نمیشد کشور به اندازه کافی برنامه داشت ومدیران کشور الان منابع لازم را برای تزریق به اقتصاد و حمایت از بخشهای مختلف بازار کار انجام میدادند. الان دیدیم دولت در مضیقه و تنگناست، اما وقتی کشور کوچکی مثل ایتالیا درست است کشور صنعتی است ۴۰۰ میلیارد دلار برای احیای اقتصادش برای کمک به اقتصادش که دچار مشکل میشود تزریق میکند به معنی اهمیت حمایت از بخش خصوصی است.