هرم مازلو؛ آشنایی با سلسله مراتب نیازهای انسان از دید مازلو.
هرم مازلو یا همان هرم سلسله مراتب نیازهای مازلو یک تئوری انگیزشی پنج لایه در روانشناسی است. مازلو که به عنوان پدر روانشناسی انسانگرا شناخته میشود، به دنبال یافتن آن چیزی است که موجب ایجاد انگیزه در رفتار انسان میشود. وی معتقد است تلاش برای دریافت پاداش و یا تمایلات ناخودآگاه، از جمله مواردی است که میتواند موجب ایجاد انگیزه در فرد شود. انسانها برای رسیدن به نیازها و اهداف مشخصی تلاش میکنند و در این میان برخی از نیازها بر برخی دیگر اولویت دارند. نیازهای بنیادی و اصلی بیشتر افراد، تلاش برای بقاست و این اولین چیزی است که موجب حرکت و ایجاد انگیزه برای انجام کارها میشود. وقتی نیازهای این سطح تأمین شد، با سطح دیگری از نیازها مواجه میشویم که محرک فرد برای انجام کارها و رسیدن به اهداف بالاتر است و این روند کماکان ادامه دارد. در واقع با برطرف شدن هر یک از نیازها با سطح جدیدی از انتظارات مواجه میشویم که عامل حرکت و انگیزه در ما میشود.
در این مدل پنج مرحلهای، چهار سطح ابتدایی هرم اغلب به نیازهای ناشی از کمبود اشاره میکند و سطوح بالا تحت عنوان نیازهای رشد شناخته میشوند. نیازهای کمبود یا کاستی تا زمانی در فرد انگیزه ایجاد میکنند که برآورده نشده باشد. باید به یاد داشته باشیم که عدم تأمین این نیازها موجب قویتر شدن حس نیاز به آن میشود. برای مثال، هرچه فرد مدت زمان بیشتری بدون غذا باشد، حس گرسنگی و تمایل برای دریافت غذا در فرد بیشتر میشود.
قبل از رسیدن به مراحل بالایی نیازهای رشد، باید از تأمین نیازهای مربوط به سطوح پایینی اطمینان حاصل کرد. در واقع، وقتی نیازی از بین میرود که کاملا برطرف شده باشد. با تأمین نیازهای هر یک از سطوح شاهد تغییر اولویتها و حرکت به سمت لایههای بالایی هرم مازلو هستیم. البته برخلاف نیازهای کاستی، نیازهای رشد ممکن است هیچگاه به طور کامل از بین نرود، بلکه روزبهروز تقویت شود یا حتی شکل متفاوتی به خود گیرد. رسیدن منطقی به این سطح از نیازها، امکان حرکت به سمت نیازهای خودشکوفایی (self-actualization) را در فرد میسر میکند.
هر فردی توانایی و تمایل برای رسیدن به سطوح بالاتر هرم مازلو را که شامل نیازهای خودشکوفایی است، در خود میبیند. متأسفانه به دلیل شکست و عدم موفقیت در برآورده شدن نیازهای سطوح پایینتر، گاهی رشد فردی و اجتماعی افراد جامعه با دشواریهایی روبهرو میشود. تجربیات زندگی شامل طلاق و یا از دست دادن شغل موجب ایجاد نوسان و اختلال در دسترسی به هر یک از سطوح هرم مازلو میگردد. بنابراین، همه در یک مسیر تک بعدی و خطی حرکت نمیکنند، بلکه ممکن است در یک حرکت نوسانی و بین سطوح مختلفِ انواع نیازها درحرکت و نوسان باشند.
مازلو معتقد است: «تنها یک درصد افراد به مرحلهی خودشکوفایی میرسند، زیرا نیازهای احترامی که بر پایهی اعتبار، علاقه و دیگر نیازهای اجتماعی است، قبل از مرحلهی خودشکوفایی قرار دارد و تا این نیازها تأمین نشود، دسترسی به مرحلهی بعد امکانپذیر نیست.»
هرم مازلو به این صورت است:
- نیازهای فیزیولوژیکی: هوا، غذا، آب، مسکن، نیازهای جنسی و خواب؛
- نیازهای امنیتی: حفاظت، امنیت، ثبات در قانون و شغل و نداشتن ترس از عوامل اجتماعی و محیطی؛
- نیازهای اجتماعی: داشتن روابط دوستانه، وابستگی عاطفی و روابط خانوادگی، عضویت در گروههای خانوادگی، دوستان و کاری؛
- نیازهای احترامی: موفقیت، مهارت، استقلال، موقعیت اجتماعی، مورد احترام واقع شدن، داشتن شخصیت اجتماعی؛
- نیازهای خودشکوفایی: تحقق توان بالقوه شخصی، شکوفایی، رشد تجارب شخصی و اجتماعی.
مازلو در خصوص نیازهای انسانی که در هرم بالا به آن اشاره شد، میگوید: «کاملا درست است که انسان میتواند با یک نان زنده بماند، وقتی به هیچ مادهی غذایی دیگری دسترسی نداشته نباشد، اما وقتی انسان سیر است، باید دید چه اتفاقی برای دیگر نیازهایش میافتد. در این حالت، شاهد ظهور سطح بالاتر و جدیدی از نیازهای فرد هستیم. به همین خاطر است که نیازهای اولیهی انسان در کف هرم سلسله مراتب نیازهای مازلو قرار دارد و از آن به نیازهای پایهای یاد میشود.»
مدل پنج مرحلهای ابتدایی مازلو در طول دههی ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ به یک مدل ۷ و سپس ۸ مرحلهای تبدیل شد:
- نیازهای زیستی و فیزیولوژیکی: هوا، غذا، آب، پناهگاه، نیازهای جنسی، خواب و غیره؛
- نیازهای امنیتی: امینت، ثبات شغلی و داشتن قوانین درست و غیره؛
- نیازهای اجتماعی: داشتن روابط دوستانه، وابستگی عاطفی و روابط خانوادگی، عضویت در گروههای خانوادگی، دوستان و کاری؛
- نیازهای احترامی: موفقیت، مهارت، استقلال، موقعیت اجتماعی، مورد احترام واقع شدن، داشتن شخصیت اجتماعی؛
- نیازهای شناختی: آگاهی و درک، کنجکاوی، شناخت و اکتشاف، نیاز به درک معنا و پیشبینی؛
- نیازهای زیباییشناسی: قدردانی و جستوجو برای یافتن زیبایی، تعادل و غیره؛
- نیازهای خودشکوفایی: تحقق توان بالقوه شخصی، شکوفایی، رشد تجارب شخصی و اجتماعی؛
- نیازهای تعالی: کمک به دیگران برای رسیدن به رشد روحی.
خودشکوفایی
به جای تمرکز بر روی علم آسیبشناسیِ روانی و شناسایی مشکلات افراد، مازلو در سال ۱۹۴۳ به یک شیوهی کارآمدتر برای تمرکز بر رفتار انسان اشاره کرد. شیوهای که به جای تمرکز بر نقاط ضعف، بر نقاط قوت شخصیت افراد تمرکز میکند. او پتانسیل فردی هر شخص برای رسیدن به موفقیت و چگونگی رسیدن به آن را مورد توجه قرار میدهد.
آبراهام مازلو روانشناس مشهور معتقد است: «انگیزهی انسان بر پایهی تحقق خواستهها و تغییر از طریق رشد شخصی امکانپذیر است. افراد خلاق به دنبال تحقق خواستههایشان حرکت میکنند و در این مسیر از انجام هیچ کاری برای رسیدن به شکوفایی دریغ نمیکنند.»
در هرم مازلو رشد خودشکوفایی به نیاز برای رشد شخصی و کشف امکاناتی که فرد در زندگی فعلی خود در اختیار دارد، اشاره میکند. از دیدگاه مازلو، همهی افراد شخصیت پویایی دارند و این مسئله در یک فرد خلاق که به دنبال شکوفایی استعدادهای خود است، اهمیت بیشتری دارد.
با توجه به تفاوت افراد با یکدیگر، انگیزهی انسانها برای خودشکوفایی منجر به حرکت در مسیرهای متفاوت میشود. برخی افراد از طریق ایجاد خلاقیت در کار یا انجام یک کار هنری یا ادبی به شکوفایی میرسند و برخی دیگر با موفقیت و پیگیری یک رشتهی ورزشی احساس لذت را تجربه میکنند، برخی با انجام کارهای گروهی احساس رضایت میکنند، برخی با مطالعه و درس خواندن.
مازلو در سال ۱۹۶۲ گفت: «خودشکوفایی با تجربه کردن رابطهی مستقیم دارد. وقتی شخص سعی میکند خودش همه چیز را تجربه کند، مطمئنا احساس لذت، شور و هیجان را نیز در این مسیر تجربه میکند.»
نکتهی مهم این است که خودشکوفایی بیشتر از آنکه نقطهی پایان در رسیدن به یک هدف باشد، یک فرایند مستمر است.
تعریف خودشکوفایی از دیدگاه مازلو
خواسته و تمایل افراد برای رسیدن به موفقیت، شهرت و به فعلیت درآوردن تواناییهای بالقوهی فرد را میتوان خودشکوفایی نامید. تعریف موفقیت و نیاز در افراد مختلف فرق میکند؛ ممکن است فردی آرزو داشته باشد یک مادر خوب و ایدهآل باشد و فرد دیگری موفقیت در یک رشتهی ورزشی یا رنگ کردن یک تابلو نقاشی یا حتی اختراع یک وسیله را عامل شکوفایی خود بداند.
ویژگیهای افراد خودشکوفا چیست؟
اگرچه به لحاظ نظری همهی انسانها توانایی رسیدن به مرحلهی خودشکوفایی را دارند، اما اکثر ما این مرحله را یا اصلا تجربه نمیکنیم یا تجربهی ناقصی از این مرحله داریم. مازلو در سال ۱۹۷۰ اظهار داشت: «تنها دو درصد افراد به مرحلهی خودشکوفایی میرسند. این مسئله را باید در ویژگیهای فردی افرادی جستوجو کرد که توانستهاند تواناییهای بالقوهی خود را به فعلیت برسانند.»
با مطالعه بر روی ۱۸ فرد موفق که به مرحلهی خودشکوفایی رسیده بودند، توانستند ۱۵ ویژگی مشترک در این افراد شناسایی کنند:
- درک درست از واقعیت و تحمل شرایط سخت و ناگوار
- داشتن نگاه واقعبینانه از خود و دیگران
- آمیختگی فکر و عمل
- تمرکز بر مشکلات نه اشخاص
- داشتن روحیهی طنز
- نگاه عینی به زندگی
- داشتن روحیهی خلاقانه
- داشتن یک رفتار متعارف در پذیرش و رد فرهنگ بیگانه
- داشتن روحیهی انساندوستی
- توانایی درک عمیق از تجربههای زندگی
- ایجاد روابط بینفردی عمیق با افراد معدود
- تجربیات زیاد
- توجه به داشتن حریم خصوصی
- داشتن دیدگاه دموکراتیک
- تلاش برای حفظ استانداردهای اخلاقی
افراد خودشکوفا چگونه رفتار میکنند؟
- درست مثل یک کودک از زندگی لذت میبرند.
- به جای حرکت در مسیرهای تجربه شدهی قبلی، برای کسب تجربههای جدید تلاش میکنند.
- در مسیر کسب تجربههای جدید، به جای استفاده از روشهای قدیم و مورد قبول اکثر جامعه به ندای درونیشان گوش میدهند.
- از تظاهر و دورویی اجتناب میکنند و در کارشان صداقت دارند.
- نظرات و دیدگاههایشان با اکثریت افراد جامعه متفاوت است و به این دلیل آمادگی مشهور شدن را نیز دارند!
- مسئولیتپذیر و سختکوش هستند.
- نقاط قوت خود را میشناسند و برای تقویت آنها تلاش میکنند.
مسیر تکتک افراد جامعه برای رسیدن به خوشبختی و خودشکوفایی با هم متفاوت است؛ اما ویژگیهایی که در بالا به آن اشاره شد، معمولا در همهی افراد خودشکوفا مشترک است. باید به این نکته نیز توجه داشت که خودشکوفایی یکی از گزینههایی است که افراد موفق به آن دست پیدا میکنند، اما لزوما همهی افراد خودشکوفا انسانهای کاملی نیستند. از طرف دیگر ممکن است هر فرد خلاق و موفقی همهی این ۱۵ ویژگی را با هم نداشته باشد. مازلو اصراری برای معرفی افراد خودشکوفا به عنوان افراد کامل و موفق ندارد. خودشکوفایی به تنهایی شامل به فعلیت درآمدن تواناییهای بالقوه است. بنابراین ممکن است با یک فرد احمق، بیعرضه و بیادب مواجه باشیم که بتوان آن را در گروه افراد خودشکوفا طبقهبندی کرد. فراموش نکنید که تنها یک درصد از افراد هر جامعه به این سطح میرسند.
ارزیابی انتقادی هرم مازلو
بیشترین محدودیت در تئوری مازلو مربوط به روششناسی آن است. مازلو ویژگیهای افراد خودشکوفا را با انجام یک روش کیفی که تجزیه و تحلیل سبک زندگی افراد است، تنظیم کرده است.
او ۱۸ فرد خودشکوفا را برای این کار انتخاب و شروع به نوشتن شرح حال زندگی آنها کرد. از این طریق توانست برخی از ویژگیهای مشترک در این گروه را شناسایی و معرفی کند.
از دیدگاه علمی، مشکلات زیادی در این روش وجود دارد. اول اینکه باید توجه کرد که تحلیل شرح حال زندگی افراد یک مدل ذهنی است که کاملا متکی و وابسته به دیدگاه پژوهشگر و محقق است. دیدگاه شخصی همیشه با تعصب گره خورده است و به همین خاطر دادههایی که با استفاده از این شیوه به دست میآید، معمولا مورد تردید است. بنابراین در تعریف خودشکوفایی نباید این حقیقت را نادیده گرفت.
از سوی دیگر، روش تحلیلی مازلو که مبتنی بر گرفتن شرح حال افراد خودشکوفاست، تنها چند فرد خاص از طبقهی مردان سفیدپوست تحصیلکرده را مورد بررسی قرار داده است.
اگرچه مازلو در سال ۱۹۷۰ مطالعاتی نیز بر روی زنان خودشکوفا انجام داده است؛ اما با توجه به کوچک بودن جامعهی تحقیقاتیاش، نمیتوان نتایج آن را به کل جامعهی زنان یا حتی طبقههای اجتماعی پایینتر یا اقوام مختلف تعمیم داد. به همین دلیل اعتبار نظریهی مازلو و یافتههای آن زیر سؤال است.
به علاوه، نظریهی آزمون تجربی مازلو از خودشکوفایی به گونهای است که تعمیم آن به روابط معمول افراد جامعه دشوار است. همچنین مازلو معتقد است که تا نیازهای ابتدایی افراد به طور کامل محقق نشود، امکان دستیابی به نیازهای سطح بالاتر و رسیدن به خودشکوفایی تقریبا ممکن نیست، اما باید توجه داشت که این یک قانون کلی برای همه نیست و سلسله مراتب مدنظر مازلو گاهی نقض میشود.
با بررسیهای فرهنگی انجام شده در افراد یک جامعهی فقیر مانند کشور هند، مشخص شد که مردم علیرغم محقق نشدن برخی از نیازهای سطوح پایین، موفق شدهاند به نیازهای سطح بالاتر مانند عشق و دوست داشتن برسند که البته این موضوع با سلسله مراتب نیازهای مازلو که معتقد است تا نیازهای سطح اول مانند غذا، پوشاک و سرپناه برطرف نشود، امکان دستیابی به نیازهای رشدی سطح بالاتر ممکن نیست، کاملا در تضاد است.
از طرف دیگر بسیاری از افراد خلاق، مانند نویسندگان و هنرمندان بزرگ (مانند رامبرانت و ونگوگ) که بیشتر عمر خود را در فقر زندگی کردهاند، توانستهاند به سطح خودشکوفایی برسند.
در حال حاضر، روانشناسان انگیزه را یک رفتار مثبت معرفی میکنند که در بسیاری از موارد نقش محرک را بازی میکند. یک شخص ممکن است علیرغم کمبودهایی که در نیازهای سطح پایینتر داشته باشد، انگیزهی لازم برای حرکت به سمت نیازهای بالاتر را در خود احساس کند.
دو پژوهشگر معاصر با نامهای تِی و دینیر (Tay & Diener) در فاصلهی سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۱ تحقیقی را بر روی نظریهی مازلو انجام دادند. در این تحقیق ۶۰۸۶۵ شرکتکننده از ۱۲۳ کشور مختلف حضور داشتند. از شرکتکنندگان خواسته شد تا به سؤالاتی که تقریبا مشابه هرم مازلو بود، پاسخ دهند:
- نیازهای اصلی (غذا و سرپناه)
- امنیت
- نیازهای اجتماعی (دوست داشتن و حمایت)
- احترام
- مهارت
- استقلال
همچنین رفاه اجتماعی را از سه جنبه ارزیابی کردند:
- بررسی زندگی (دیدگاه فرد به زندگی)
- احساسات مثبت (شادی و هیجان روزانه)
- احساسات منفی (تجربیات فرد از غم، خشم یا استرس).
نتایج این تحقیق نشان داد که نیازهای انسانی علیرغم تفاوتهای شاخص فرهنگی، در تمام جوامع با هم برابر است. همچنین ترتیب قرار گرفتن نیازهای افراد جامعه را طبق هرم مازلو رد کرد.
دینیر (Diener) توضیح داد: «نیازهای پایه و اصلی معمولا بیشتر مورد توجه قرار میگیرند، به خصوص وقتی که آنها را نداریم، اما لازم نیست حتما اول برای به دست آوردن آنها تلاش کنید.» به طور مثال، وقتی گرسنه هستید هم میتوانید با دوستانتان لحظات خوبی را تجربه کنید و شاد باشید. در واقع دینیر معتقد است هر کدام از نیازهای افراد، کاملا مستقل از دیگری است و درست است که داشتن آنها کیفیت زندگی شما را افزایش میدهد، اما وجود هر یک وابسته به داشتن دیگری نیست.
برگرفته از: simplypsychology