نامهای ایران
نام کنونی ایران از واژه پارسی میانه ērān و پهلوی aryān آمدهاست.[۱] این واژه در لغت به معنای «ایرانیان» و «زرتشتیان» است. استفاده از این کلمه دستکم به هزاره اول پیش از میلاد بازمیگردد؛ هرچند تا پیش از دوران ساسانی، از آن برای اشاره به مردم ایران به کار میرفت و استفاده از آن برای اشاره به یک سرزمین جغرافیایی و یک واحد سیاسی، از قرن سوم میلادی و دوران شاپور یکم آغاز شد.[۱] «انیران» متضاد این واژه و به معنای ناایرانی و غیر زرتشتی است.[۲]
تا نوروز سال ۱۳۱۴ خورشیدی، در جهان غرب بیشتر از Persia برای اشاره به کشور ایران استفاده میشد که این واژه از نام منطقه پارس که استانی در جنوب ایران است، گرفته شدهاست. در نوروز این سال، رضاشاه پهلوی از دولتهای خارجی درخواست کرد که بجای persia، تنها «ایران» در نوشتههای رسمی مورد استفاده قرار بگیرد.[۳] به دلیل مشکلاتی که پس از این تصمیم به وجود آمده بود، محمدرضاشاه پهلوی در سال ۱۹۵۹ میلادی اعلام کرد که استفاده از هر دو واژه ایران و Persia در نوشتههای رسمی مانعی ندارد.[۴]
واژه
واژه ایران شکل جمع نام «ایر» است که «ایر» فرم پارسی میانه و پارسی نو واژههای airya (اوستایی) و ariya (پارسی باستان) است. قدیمیترین نوشتهای که این کلمه بدین صورت در آن به کار رفتهاست، اوستاست که آن را به شکل airyānąm ضبط کرده که airyānąm خود شکل جمع airya است.[۵][۶] همچنین چهار مرتبه نیز در سنگنبشتههای هخامنشی دیده شدهاست. داریوش یکم، به عنوان مثال، خود را «ایرانی، از چهر ایرانی»[یادداشت ۱] معرفی میکند که چهر (پارسی باستان: ciça) به معنای «تبار» است.[۷]
«ایران» که در پارسی نو به کار میرود، از واژه پارسی میانه ērān آمده که نخستین بار در سنگنبشته اردشیر یکم ساسانی در نقشرستم مورد استفاده قرار گرفتهاست. اردشیر در این سنگنگاره خود را در نگارش پارسی میانه ardašīr šāhān šāh ērān و در نگارش پهلوی ardašīr šāhān šāh aryān خوانده که هر دوی اینها به معنای «اردشیر، شاهنشاه ایرانیان» است.
اشکال مفرد ēr- و ary- که به ترتیب نامهای جمع ērān و aryān را ساختهاند، از شکل ایرانی باستان *arya- میآیند که که در نوشتههای اوستایی، مادی-هخامنشی و کوشانی–اشکانی، بهعنوان نامی برای مردمان ایرانی به کار رفتهاست و همچنین بسیار محتمل است که اردشیر نیز از این واژه در همان سنت پیشین خود استفاده کرده باشد.[۸][۹][۱۰]
دوران باستان
چنانکه گفته شد، گرچه استفاده از «ایرانی» به دوران اوستایی بازمیگردد، اما نخستین استفاده از شکل کنونی این واژه، در سنگنبشته نقشرستم اردشیر یکم ساسانی دیده شدهاست.[۹] او بر روی سکههایش خود را «بَغ (خداوندگار) مزداپرست، اردشیر، شاهنشاه ایرانیان» نامیدهاست. شاپور یکم، فرزند و جانشین اردشیر، پس از گسترش مرزهای شاهنشاهی و فتح سرزمینهای غیر ایرانی، خود را «شاهنشاه ایرانیان و انیرانیان» خواند که این عناوین تا سقوط شاهنشاهی ساسانی توسط تمام جانشینان او به کار رفت.[۱۱]
با وجود اینکه ایران در ادبیات ساسانی به مردمان ایرانی اشاره دارد، در همان نوشتههای اولیه ساسانی از آن به عنوان یک نام جغرافیایی نیز استفاده شدهاست.[۹] در سنگنبشته شاپور یکم در کعبهزرتشت، شاه امپراتوری خود را به دو بخش «ایران» و «انیران» تقسیم کردهاست. همچنین شاپور شاهنشاهی خود را «ایرانشهر» () نامیده که تمام قلمروی او، صرف نظر از ایرانینشین بودن یا نبودن، را شامل میشدهاست.[۹] در یک سنگنبشته که سی سال پس از شاپور و توسط کرتیر حک شدهاست، واژه «انیرانشهر» نیز به چشم میخورد؛ درحالی که شاپور ارمنستان و قفقاز را نیز بخشی از «ایران» قلمداد کرده بود، کرتیر آنها در «انیران» دستهبندی کردهاست که دلیل آن میتواند زرتشتی نبودن این سرزمینها باشد. در کتابچه متاخر «شهرستانهای ایرانشهر»، آفریقا و عربستان – که در دوران متاخر توسط شاهنشاهان ساسانی فتح شده بودند – نیز بخشی از ایرانشهر به حساب آمدهاند.[۱۲][۱۳] با وجود اینکه ایران در ادبیات ساسانی اشاره به مردمان ایرانی دارد، اما با تقسیم ایرانشهر به دو بخش «ایران» و «انیران»، به نظر میرسد که این واژه بار جغرافیایی نیز پیدا کردهاست. هر دوی این واژگان در نوشتههای مانی نیز به چشم میخورند و همچنین شاهنشاهان ساسانی از ایران در نام شهرهایی که بنا مینهادند نیز استفاده میکردند؛ مانند Ērān-xwarrah-šābuhr، یعنی شکوهِ ایرانِ شاپور.[۱۴] «ایران آمارگر»، «ایران دبیربد» و «ایران اسپهبد» از جمله مناصبی هستند که نام ایران در آنها به کار رفتهاست.[۹][۱۵]
از آنجایی که ērānšahr در نوشتههای پیشا-ساسانی پیدا نشدهاست (که به عنوان مثال میتوانست در پارسی باستان به شکل *aryānām xšaθra- به کار رود)، تاریخدانان اینگونه برداشت میکنند که این مسئله یکی از ابتکارات ساسانیان بودهاست. در نگارش یونانی سنگنبشته سه زبانه شاپور یکم، «شهر» که به معنای شاهنشاهی است، ethnous ترجمه شده که در یونانی باستان به معنای «ملت» به کار میرود. هرچند، ایده یک ملت ایرانی برای یونانیان مسئله تازهای نبود. هردوت، تاریخنگار معروف یونانی در تواریخ خود مینویسد که «مادها را Arioi نیز مینامند» که این همان کلمه «ایرانی» است. استرابون در قرن یکم پیش از میلاد، به نوشتههای اراتوستن، از نویسندگان یونانی معاصر اسکندر، ارجاع میدهد که «[در سرزمینهای شمال سند] آریانا گستردهاست که شامل بخشهایی از پارس، ماد، بلخ و سغد میشود؛ زیرا این مردمان همگی به زبانی تقریباً یکسان صحبت میکنند.» داماسکیوس از اودموس رودسی نقل میکند که «مغها و همه آنها تبار ایرانی (áreion) دارند.» دیودور سیسیلی، تاریخنگار هم عصر سزار و آگوستوس، زرتشت را یکی از ایرانیها (Arianoi) توصیف میکند.
دوران میانه
برای فاتحان مسلمان، واژههای ایران و ایرانشهر کلمات آشنایی نبودند و آنها در عوض از «العجم» و «الفرس» (پارسیان) برای اشاره به سرزمینهای ایرانی غربی، مناطقی که تقریباً امروزه برای با کشور کنونی ایران است، استفاده میکردند. نکته دیگری که در این مسئله تأثیرگذار بود، این بود که ایران و ایرانشهر برای مسلمانان یادآور زرتشتیان و ساسانیانی بود که آنها را شکست داده بودند. در واقع با وجود اینکه آغوش مسلمانان برای سنن ایرانی که میتوانست برایشان سودمند باشد باز بود، آنها هیچ روی خوشی به بار ملی و مذهبیای که در «ایران» وجود داشت، نشان نمیدادند. در کنار اینها، کلمه «انیران» – که مسلمانان را نیز در بر میگرفت – نیز وجود داشت که نمیتوانست برای آورندگان دین جدید خوشایند باشد.[۱۶]
با ظهور عباسیان در میانههای سده هشتم میلادی و پایان سیاستهای اموی مبنی بر برتری اعراب نسبت به سایر مردمان، هویت ایرانی نیز رفته رفته رو به احیا شدن گذاشت.[۱۷] نمود این مسئله را میتوان در انتقال پایتخت از سوریه به میانرودان – جایی که بیش از هزار سال پایتخت شاهنشاهی ایران بود و میراث بزرگ ایرانیای را به دوش میکشید – دید. همچنین با سقوط بنیامیه، در بسیاری از مناطق ایران شرقی حکومتهای خودگردانی نظیر طاهریان، صفاریان و سامانیان، و حکومتهای زیاری، آل کاکویه و آل بویه در غرب و مرکز ایران، سر برآوردند. این دولتها از کلمه «ایران» به عنوان نشانی از پیوند خود با شاهنشاهان باستانی ایرانی استفاده میکردند؛ چنانچه که در نهایت حتی عنوان «شاهنشاه» نیز توسط امرای آلبویه مورد استفاده قرار گرفت. این سلسلهها با فضایی که به اهل قلم دادند، زمینهساز احیای ایده ایران شدند.[۱۷]
بهترین نمونه از مردان اهل قلم، فردوسی است. کسی که شاهنامه را بر اساس نوشتههای ساسانی و داستانهای حماسی ایرانی سرود. در شاهنامه فردوسی، جهان با آفریده شدن نخستین پادشاه ایران آغاز میشود و از بدو طلوع آفرینش، ایران مورد تهدید نیروهای اهریمنی که قصد دارند تا به این کشور و مردمش آسیب برسانند، قرار دارد. بیشتر داستانهای شاهنامه، ریشه در ایده ایران از دید شاهنشاهان ساسانی و تفکرات ایرانگرایانه آنها دارد.[۱۷]
از آنجایی که مسلمانان به بخشهای غربی ایران بلاد فارس میگفتند و ایرانیان نیز آن را معادل عربی نام ایران در نظر میگرفتند، در برخی مواردِ نخستین سدههای اسلامی، نظیر کتاب تاریخ سیستان که از ایران به عنوان یکی چهار بخش ایرانشهر یاد میکند، دیده شده که کلمه ایران در همان معنای اسلامی آن، یعنی سرزمینهای ایرانی غربی به کار رفتهاست. گرچه هیچگاه این دیدگاه نتوانست به رقیبی بر بار معنایی کلاسیک ایران، یعنی تمام سرزمینهایی که مردمان ایرانی در آنها زندگی میکنند، تبدیل شود. استفاده از واژه ایران در مفهوم ساسانی آن، یعنی اشاره به گروهی از مردم و نه به یک کشور، در نوشتههای زرتشتی قرون اسلامی نیز دیده میشود. در دینکرد، یک کتاب مزدایی مربوط به سده نهم میلادی، از ایران برای اشاره به مردم ایرانی و از انیران برای اشاره به غیر ایرانیان استفاده شدهاست. در همین کتاب، هر یک از سرزمینهای ایرانینشین «ēr deh» خوانده شده که صورت جمع آن به صورت ērān dehān است. در کارنامگ ارتخشیر پاپگان (کارنامه اردشیر، پسر بابک) که نسخه فعلی آن مربوط به قرن نهم میلادی است، از کلمه ایران در عناوین لشکری و کشوری، نظیر شاه ایران، ایران سپهبد استفاده شدهاست و خود کشور ایرانشهر خوانده شده. در ارداویراف نامه در کنار ایرانشهر، از ērān dahibed نیز استفاده شدهاست. گرچه چنین استفادههایی، یعنی استفاده از ایران برای اشاره به مردم و نه کشور، در نوشتههای زرتشتی پساساسانی بسیار کمیاب است و معمولاً این کلمه به عنوان نام کشور مورد استفاده قرار گرفتهاست. در بندهشن ērānag نیز به چشم میخورد که به معنای سرزمین ایرانی است.[۹]
در ادبیات زرتشتی قرون وسطی، و همچنین ادبیات غیرزرتشتی نخستین سدههای ورود اسلام به ایران، مزداپرستی و ایرانی بودن مترادف یکدیگر قرار دارند. در نوشتههای زرتشتی، پیروان ادیان دیگر نه «غیرزرتشتی»، که «غیر ایرانی» نامیده شدهاند. به عنوان مثال، در ایادگار زریران، کلمه ērīh به چشم میخورد که به معنای «ایرانی بودن» است و متضاد آن an-ērīh است. همچنین کلمه ēr-mēnišnīh، دارای منش ایرانی، نیز دیده میشود که an-ēr-mēnišnīh به عنوان متضاد آن در نظر گرفته شدهاست. البته در همه متون اینگونه نیست. به عنوان مثال، دینکرد مزداپرستان را «ایرانیتر» مینامد. نوشتههای مزدایی قرون اسلامی، ایرانویج را مرکز جهان، یا منطقهای که زرتشت در آن تبلیغ مزداپرستی را آغاز کرد، به تصویر میکشند.[۱۸]
مفهوم «ایرانی بودن» در محاکمه افشین در سال ۸۴۰ نیز دیده میشود. به گفته طبری، افشین که حاکم اسروشنه در سغد، در تاجیکستان امروزی، با این اتهام روبرو شدهاست که در تلاش بوده که روح قومی-ملی ایرانی را زنده کند. این گزارش طبری نشان میدهد که نه تنها مفهوم ایرانی بودن حتی در میان مسلمانان سدههای نخست اسلامی زنده بودهاست که افرادی در تلاش برای احیای آن بودهاند.[۱۹]
دوران معاصر
در دوران صفوی، بیشتر سرزمینهای شاهنشاهی ساسانی سابق مجدداً یکپارچگی سیاسی خود را بازیافتند و از همین رو، فرمانروایان صفوی خود را «شاهنشاه ایران» خواندند. از این عنوان توسط عثمانیان و گورکانیان نیز برای اشاره به فرمانروایان ایرانی استفاده میشد. حتی پیش از ظهور صفویان، سلاطین عثمانی در نامههای خود به فرمانروایان آققویونلو، آنان را «شاهنشاه ایران»، «سلطان ایرانزمین» و «شاه ممالک ایران» مینامیدند.[۲۰] یا نمونه دیگر، استفاده از عنوان «افتخار تمام ممالک ایران» توسط تیمور لنگ در نامه خود به امرای مظفری است. استفاده از عنوان شاهنشاه ایران در دوران سلسلههای بعدی و تا انقلاب اسلامی ادامه پیدا کرد.[۲۱]
در سال ۱۹۳۵ میلادی، دولت ایران از کشورهای خارجی درخواست کرد که تنها از نام «ایران» برای اشاره به این کشور استفاده کنند. تا پیش از آن، استفاده از واژههای مرتبط با پارس (نظیر Persia در انگلیسی و Perse در فرانسوی) برای نامید ایران در زبانهای اروپایی رایج بود و تنها همسایگان فارسیزبان ایران، نظیر عثمانی، هند و خاناتهای آسیای میانه، بودند که از نام ایرانی آن استفاده میکردند. با این حال، کلمه ایران تا پیش از آن نیز برای اروپاییان تماماً بیگانه نبود. ژان شاردن، جهانگرد فرانسوی عصر صفوی، در خاطرات خود از سفر به ایران مینویسد: «پارسیان از یک نام دیگر برای اشاره به کشور خودشان استفاده میکنند که آن نام را به دو شکل متفاوت Iroun و Iran تلفظ میکنند. […] این کلمه، و یک کلمه دیگر یعنی توران، با تاریخ باستانی این کشور پیوند دارد. […] حتی امروزه، فرمانروای پارس را Padsha Iran (پادشاه ایران) خطاب میکنند.»[۲۱] کلمه ایران در مقالات دانشنامه بریتانیکا که پیش از درخواست دولت ایران نگارش شدهاند، نیز دیده میشود.
پارس
در نوشتههای یونانی که تا پیش از سده پنجم پیش از میلاد نوشته شدهاند، از کلمه ماد برای اشاره به امپراتوری ایران شدهاست و تمام ایرانیان مادی خوانده شدهاند؛ از این زمان، واژگانی نظیر Pérsēs (Πέρσης) ،Persikḗ (Περσική) و Persís (Περσίς) که از نام منطقه پارس در جنوب ایران گرفتهاند، رفته رفته به نام رایج برای اشاره به ایرانیان و امپراتوری هخامنشی در نوشتههای یونانی تبدیل شدند.[۲۲] دلیل استفاده از این اسم برای اشاره به تمام قلمروهای ایرانی و سرزمینهای ایرانینشین، این بود که کوروش بزرگ، از منطقه پارس برخاست و سرزمینهای اطراف را فتح کرد.[۲۳][۲۴] بعدها، رومیان نیز از همین کلمه (به شکل Persia در لاتین) برای اشاره به امپراتوری ایرانیان استفاده کردند و این واژه از لاتین به تمام زبانهای اروپایی راه پیدا کرد.
در نوشتههای متاخرتر یهودی نظیر کتاب استر، شاهنشاهی هخامنشی با نام ‘Paras u Madai‘ ([دولت] پارس و ماد) مورد خطاب قرار گرفتهاست.[۲۵] بلاد فارس نیز نام رایج در میان اعراب برای اشاره به ایران بودهاست و تا به امروز نیز مورد استفاده قرار میگیرد.
دو نام در غرب
نوشتههای موجود نشان میدهد که اروپاییان با هر دو نام ایران و پارس آشنا بودهاند. در ویرایش سال ۱۷۶۵ آنسیکلوپدی تحت نظر دیدرو و دالامبر، مدخلی به نام ایران وجود دارد که دربارهٔ آن اینگونه نوشتهاند:[۲۶]
ایران، (جغرافیا) نامی که شرقیها بهطور عمومی بر روی پارس میگذارند، و بر منطقه ای خاص از پارس، بین ارس و کور، که شهرهای اصلی اش ایروان و نخجوان هستند.
— لویی دُ یُکور
باوجود استفاده از کلمه ایران یا کلمات مشابه توسط خودِ ایرانیان دستکم از دوران زرتشت، اما آغاز استفاده رسمی از این واژه توسط اروپاییان به سال ۱۹۳۵ میلادی بازمیگردد. در میانههای سده بیستم میلادی، رضاشاه پهلوی از دولتهای خارجی درخواست کرد که در نوشتههای سیاسی، تنها از کلمه ایران استفاده شود. پس از دریافت این درخواست، دولت بریتانیا آن را در مجلس عوام بررسی کرد.[۲۷]
در بیست و پنجم دسامبر [سال ۱۹۳۴]، وزارت امور خارجه پارس (Persian Ministry for Foreign Affairs) در یادداشتی از سفارت ما در تهران درخواست کرده که از روز ۲۱ مارس، به جای واژههای پارس و پارسی، از ایران و ایرانی استفاده شود. به فرستاده اعلی حضرت در تهران گفته شده که با درخواست آنان موافقت شود.
— ایراد شده در مجلس عوام بریتانیا
از آنجایی که املای نام دو کشور همسایه که توسط متفقین اشغال شده بودند، یعنی ایران و عراق، در زبانهای اروپایی شبیه به یکدیگر است، وینستون چرچیل در جریان کنفرانس تهران از دولت ایران درخواست که ملل متحد (متفقین) برای جلوگیری از سردرگمی، از همان نام قدیمی Persia استفاده کنند؛ این درخواست توسط دولت ایران پذیرفته شد. با این حال، آمریکاییها – از آنجایی که دخالت کمی در عراق داشتند – به استفاده از نام ایران در زمان جنگ ادامه دادند.
در سال ۱۹۵۹ میلادی، در پی اینکه استفاده از نام محلی به جای نام بینالمللی، باعث شده بود تا گمراهیهای به وجود آید، کمیتهای به رهبری احسان یارشاطر تشکیل شد تا این مسئله مجدداً بررسی شود. نتیجه آن بود که قرار شد تا مجدداً از Persia به جای ایران در زبانهای خارجی استفاده شود و محمدرضاشاه نیز آن را تأیید کرد. اما از آنجایی که در درخواست گفته شده بود که استفاده از هر دو کلمه مجاز است، استفاده از Persia دیگر در نوشتههای سیاسی رایج نشد.[۲۸] با این حال، این کلمه کماکان در رابطه با مسائلی که به فرهنگ و تاریخ ایران مرتبط است، مورد استفاده قرار میگیرد.
نام ایران در اشعار ادیبان پارسیگو
نام شاعر | قرن میلادی | ایران | توران | پارسی | فارسی | دری | خراسان | پهلوی |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
رودکی | نهم و دهم | ۱ | ۶ | |||||
فرخی سیستانی | نهم و دهم | ۱۶ | ۱ | ۱۵ | ۱۰ | ۱ | ||
ابوسعید ابوالخیر | دهم | ۱ | ۲ | |||||
فردوسی | دهم و یازدهم | ۸۰۰ + | ۱۵۰ + | ۱۰۰+ | ۲ | ۲۵ | ۲۹ | |
اسدی طوسی | یازدهم | ۵۱ | ۵ | ۱ | ۱ | |||
مسعود سعد سلمان | یازدهم | ۲۳ | ۲ | ۱۹ | ۱ | ۱۳ | ||
منوچهری دامغانی | یازدهم | ۵ | ۳ | ۴ | ||||
فخرالدین اسعد گرگانی | یازدهم | ۱۵ | ۱۰ | ۱۲ | ۲ | ۱ | ۲۸ | ۳ |
ناصرخسرو | یازدهم | ۱ | ۱ | ۱۹ | ۲ | ۷۹ | ۲ | |
سنایی | یازدهم و دوازدهم | ۱۱ | ۱ | ۱۴ | ۱۳ | |||
مهستی گنجوی | یازدهم و دوازدهم | ۱ | ۱ | |||||
انوری | دوازدهم | ۱۳ | ۳ | ۲ | ۱ | ۲۰ | ||
خاقانی | دوازدهم | ۲ | ۱ | ۴ | ۱ | ۱+ | ۴۰ | ۱۸۰ |
نظامی گنجوی | دوازدهم | ۳۷ | ۲ | ۱۲ | ۲+ ۱ | ۲۵ | ۶ | |
امیرخسرو دهلوی | سیزدهم و چهاردهم | ۲ | ۷ | ۶ | ۱۳ | |||
سعدی | سیزدهم | ۱ | ۱ | ۶+ | ۷ | |||
مولوی | سیزدهم و چهاردهم | ۱ | ۱ | ۲۹ | ۶ | |||
حافظ | چهاردهم | ۶ | ۹ | ۱+ ۱ | ||||
عبید زاکانی | چهاردهم | ۱ | ۱ | ۴ | ۱ | |||
محتشم کاشانی | شانزدهم | ۱۲ | ۹ | ۳ | ۴ | |||
صائب تبریزی | هفدهم | ۱۰ | ۷ | ۳ | ۵ | |||
اقبال لاهوری | نوزدهم و بستم | ۱۹ | ۴ | ۳ | ۱ | |||
پروین اعتصامی | نوزدهم و بیستم | ۲ |
جستارهای وابسته
یادداشتها
- ariya ariyaciça
منابع
- MacKenzie, David Niel (1998), “Ērān, Ērānšahr”, Encyclopedia Iranica, vol. 8, Costa Mesa: Mazda, p. ۵۳۴.
- Gignoux, Phillipe (1987), “Anērān”, Encyclopedia Iranica, vol. 2, New York: Routledge & Kegan Paul, pp. ۳۰–۳۱.
- Yarshater, Ehsan Persia or Iran, Persian or Farsi بایگانیشده در ۲۰۱۰-۱۰-۲۴ توسط Wayback Machine, Iranian Studies, vol. XXII no. 1 (1989)
- Majd, Hooman, The Ayatollah Begs to Differ: The Paradox of Modern Iran, by Hooman Majd, Knopf Doubleday Publishing Group, 23 September 2008, شابک ۰۳۸۵۵۲۸۴۲۶, ۹۷۸۰۳۸۵۵۲۸۴۲۹٫ p. 161
- “IRAN”. Retrieved 2011-01-14.
- William W. Malandra (2005-07-20). “ZOROASTRIANISM i. HISTORICAL REVIEW”. Retrieved 2011-01-14.
- In the Avesta, the airiia- are members of the ethnic group of the Avesta-reciters themselves, in contradistinction to the anairiia- (the “non-Arya”). The word also appears four times in Old Persian: One is in the Behistun inscription, where ariya- is the name of a language (DB 4.89). The other three instances occur in Darius I’s inscription at Naqsh-e Rustam (DNa 14–۱۵), in Darius I’s inscription at Susa (DSe 13–۱۴), and in the inscription of Xerxes I at Persepolis (XPh 12–۱۳). In these, the two Achaemenid dynasties describe themselves as pārsa pārsahyā puça ariya ariyaciça “a Persian, son of a Persian, an Ariya, of Ariya origin.” — The phrase with ciça (“origin, descendance”) assures that ariya is an ethnic name wider in meaning than pārsa and not a simple adjectival epithet[1]
- Schmitt, Rüdiger (1987). “Aryans”. Encyclopedia Iranica. 2. New York: Routledge & Kegan Paul. pp. ۶۸۴–۶۸۷٫
- MacKenzie, David Niel (1998), “Ērān, Ērānšahr”, Encyclopedia Iranica, vol. 8, Costa Mesa: Mazda, p. ۵۳۴.
- Bailey, Harold Walter (1987). “Arya”. Encyclopedia Iranica. 2. New York: Routledge & Kegan Paul. pp. ۶۸۱–۶۸۳٫ Archived from the original on 3 March 2016. Retrieved 8 September 2019.
- Vesta Sarkhosh Curtis, Sarah Stewart, Birth of the Persian Empire: The Idea of Iran, I.B.Tauris, 2005, شابک ۹۷۸۱۸۴۵۱۱۰۶۲۸, page 5
- Markwart, J.; Messina, G. (1931), A catalogue of the provincial capitals of Eranshahr: Pahlavi text, version and commentary, Rome: Pontificio istituto biblico.
- Daryaee, Touraj (2002), Šahrestānīhā ī Ērānšahr. A Middle Persian Text on Late Antique Geography, Epic, and History. With English and Persian Translations, and Commentary, Mazda Publishers.
- Gignoux, Phillipe (1987), “Anērān”, Encyclopedia Iranica, vol. 2, New York: Routledge & Kegan Paul, pp. ۳۰–۳۱.
- Gnoli, Gherardo (1989), The Idea of Iran: an essay on its origin, Serie orientale Roma, vol. LXI, Rome/Leiden: Istituto italiano per il Medio ed Estremo Oriente/Brill.
- Stausberg, Michael, “Der Zoroastrismus als Iranische Religion und die Semantik von ‘Iran’ in der zoroastrischen Religionsgeschichte”, Zeitschrift für Religions- und Geistesgeschichte, 63: 313–۳۳۱.
- Ashraf, Ahmad (2006), “Iranian identity III: Medieval-Islamic period”, Encyclopedia Iranica, vol. 13, pp. ۵۰۷–۵۲۲.
- Stausberg, Michael, “Der Zoroastrismus als Iranische Religion und die Semantik von ‘Iran’ in der zoroastrischen Religionsgeschichte”, Zeitschrift für Religions- und Geistesgeschichte, 63: 313–۳۳۱.
- Ashraf, Ahmad (2006), “Iranian identity III: Medieval-Islamic period”, Encyclopedia Iranica, vol. 13, pp. ۵۰۷–۵۲۲.
- Ashraf, Ahmad (2006), “Iranian identity III: Medieval-Islamic period”, Encyclopedia Iranica, vol. 13, pp. ۵۰۷–۵۲۲.
- Chardin, John (1927), Travels in Persia, 1673-1677, London: Argonaut, p. ۱۲۶, fasc. reprint 1988, Mineola: Dover.
- Liddell and Scott, Lexicon of the Greek Language, Oxford, 1882, p 1205
- «The History of Persia – Google Books».
- The use of the name was gradually extended by the ancient Greeks and other peoples to apply to the whole Iranian plateau.[۱]
- «Religion and Politics in Russia».
- «Enccre/ICE – Interface de Consultation de l’Édition numérique collaborative et critique de l’Encyclopédie». enccre.academie-sciences.fr. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۳-۲۴.
- HC Deb 20 February 1935 vol 298 cc350-1 351
- Yarshater, Ehsan Persia or Iran, Persian or Farsi بایگانیشده در ۲۰۱۰-۱۰-۲۴ توسط Wayback Machine, Iranian Studies, vol. XXII no. 1 (1989)