ابوالقاسم فردوسی و رویارویی با چند پرسش در عصر جدید؛
«شاهنامه» روایتگر الگوهای تاریخی ایرانیان است/ «فردوسی» هرکس که به ایران حمله کرده را دشمن میداند.
اینکه ما بگوییم آیا شاهنامه، بویژه برای کودک و نوجوان و جوان ما (در دوران کنونی) جذاب است یا خیر، سوالی است که بنیان آن بر آب است زیرا اساسا شاهنامه در خون و هویت آنها است و این آنها هستند که یک چنین متون و آثاری را به خود جذب میکنند. باید توجه داشت که آثاری نظیر شاهنامه فردوسی با تار و پود و هویت و حافظه ناخودآگاه ایرانیان گره خوردهاند.
سایت اقتصادی ایران به نقل ازایلنا، همزمان با فرارسیدن روز ۲۵ اردیبهشت ماه، روزِ گرامیداشت «حکیم ابوالقاسم فردوسی»، بار دیگر بحث و مناظرات در مورد جایگاه فرهنگی و ادبی این شخصیت مهم و گرانقدر زبان و ادبیات پارسی، اوج گرفته است. شاعری که با نگارش کتابی ارزشمند همچون «شاهنامه»، نقشی قابل توجه در حراست از زبان و ادبیات فارسی و البته فرهنگ و هویت ایرانی بازی کرده است. بسیاری از تحلیلگران ادبی، راز ماندگاری فردوسی و شاهنامه را در این میدانند که اساسا این کتاب، انعکاسی از خودِ ایرانیِ ملت ایران است و عملا آنها با خواندن این کتاب، گویی اثری را مطالعه میکنند که سالها با آن آشنایی داشته و خو گرفتهاند. در این راستا، الهام باقری (استاد دانشگاه و پژوهشگر در این حوزه) به برخی از مهمترین پرسشهایی که به ویژه در شرایط کنونی، در مورد حکیم ابوالقاسم فردوسی و اثر گرانسنگ وی یعنی شاهنامه، در عصر تفوق مدرنیته مطرح میشود، پاسخ داد. مشروح گفتگو با الهام باقری را در ادامه مطالعه میخوانید.
شاهنامه فردوسی را بایستی اثری گرانسنگ دانست که اساسا به مظهری از غرور و فرهنگ ملی ایرانیان نیز تبدیل شده است. سالها از نگارش این اثر گذاشته است (بیش از هزار سال). به نظر شما تا چه حد این کتاب برای نسل جدید در کشورمان قابل درک است؟ آیا اساسا این کتاب از ظرفیتهای خاص بویژه جهت جذب جوانان برخوردار است؟
جهت پاسخ به پرسش شما من به تجربه شخصی خود رجوع میکنم. من به عنوان فردی که دانشجویانی در سنین ۱۸ تا ۳۰ یا ۴۰ سال را در کلاسهای درس خود داشتهام، وقتی برایشان از داستانهای شاهنامه صحبت میکنم، مثلا از داستان سیاوش، مرگ رستم، هفت خوان، کیخسرو، بیژن و منیژه و زال و رودابه میگویم، با شوق و اشتیاق فراوانی از سوی آنها رو به رو میشوم و آنها با اشتیاق زیادی بیتهای مرتبط با این داستانها را میشوند و عمدتا نیز بدون اینک معنایی از ابیات ارائه شود، معنای آنها را به خوبی متوجه میشوند. نَه فقط جوانان ما، من تجربیاتی نیز در حوزه نوجوانان و کودکان باسواد (۷ سال به بالا) داشتهام و حتی آنها نیز بعضا اشتیاق فراوانی را به اشعار فردوسی و بالاخص شاهنامه از خود نشان میدادند و میتوانستند با آن ارتباط برقرار کنند. در این میان شاید این سوال پیش بیاید که چرا چنین وضعی حاکم است؟
به نظر من؛ علت اصلی این موضوع این است که شاهنامه فردوسی اساسا مجموعهای از داستانها را شامل میشود که در ناخودآگاهِ جمعی هویت ایرانیان وجود داشته است. این بدان معناست که ایرانیان یکسری داستانهایی را داشتند، در این چهارچوب، فردوسیِ بزرگ آمده و یک شاهکاری را به نظم تبدیل کرده است. قبلا «خدای نامه» (به زبان ساسانی) و «شاهنامه ابومنصوری» نیز وجود داشته (به زبان نثر)، در این چهارچوب، وقتی شاهنامه به زبان نظم درمیآید، در واقع همان داستانهای تاریخی ایرانیان در قالب قدرتمندی یعنی شعر (نظم)، دوباره به ایرانیها تحویل داده میشود. اگر شاهنامه فردوسی را از این منظر نگاه کنید، عملا آن را شبیه به رسانهای میبینید که پس از گذشت بیش از هزار سال، در خدمت ایران بوده و توانسته آن چیزیهایی که مربوط به خودِ ایرانی بوده را زیباتر کند و عملا آنها با حکمت شخصِ فردوسی آمیخته شده و به ما برگردانده شدهاند.
از این منظر، شاهنامه به اثری ماندگار نیز تبدیل شده است. در این چهارچوب، شاید این پرسش مطرح شود که مثلا جوانان ما چه مقدار با متنهای کلاسیک ارتباط برقرار میکنند و اساسا آنها برایشان جذاب است؟ در پاسخ به سوال شما من میگویم که همانقدر که آثار برجسته حافظ، سعدی، خیام، عطار و مولانا میخوانند، به همان اندازه نیز شاهنامه فردوسی را میخوانند. اگر ساختار آموزشی ما به نحوی است که کودکان و نوجوانان و جوانان ما از این متنها فاصله گرفتهاند، مقصر ما هستیم نه آنها. اگر سازوکارهای آمورشی مناسب و درستی داشته باشیم، حداقل تجربه شخصی من نشان داده که کودکان و نوجوانان و جوانان، اتفاقا بسیار هم از خواندن متونی نظیر شاهنامه فردوسی لذت میبرند. من یادم هست که زمانی وقتی برای عدهای از کودکان داستانهای مرتبط با متون تاریخی و کهن ایرانی را به نظم خواندم، آنها خود به سمت کشیدنِ نقاشی برای این داستانها رفته بودند. این مساله خود نشان میدهد که اساسا داستانهایی که در دلِ کتابهایی نظیر شاهنامه روایت میشوند، تا حد زیادی در ناخودآگاه جمعی و الگوهای تاریخی ما ایرانیها هستند و حتی ما آنها را میتوانیم در بسیار از الگوهای نمایشی و تئاترهای خود نیز ببینیم. در واقع، شاهنامه بازتابی از کهن الگوهایی است که در منظومه فکری و هویتی ایرانیها نقشی غالب و برجسته را داشتهاند. در این نقطه، اینکه ما بگوییم آیا اساس شاهنامه برای کودک و نوجوان و جوانِ امروز ما جذاب است یا خیر، سوالی است که بنیان آن روی آب است زیرا اساسا شاهنامه در خون و هویت آنها است و این آنها هستند که یکچنین متون و آثاری را به خود جذب میکنند. زیرا اساسا آثاری نظیر شاهنامه فردوسی با تار و پود و هویت و حافظه ناخودآگاه ایرانیها گره خورده است. در این راستا، در بسیاری از ژانرهایی که اکنون برای افراد در سنین مختلف جذاب هستند، ما معادلها و نمونههای بسیار جذابی را در قالب شاهنامه داریم. مثلا آنکه میخواهد داستانهای عاشقانه بخواند، میتواند داستان بیژن و منیژه یا خسرو و شیرین بخواند. آنکه به دنبال غمنامه است میتواند سوگ سیاوش و یا داستان رستم و سهراب را بخواند، و آن که دنبال هیجان و درگیری است میتواند نبردهای رستم را بخواند. از این منظر، شاهنامه فردوسی به قدری داستانهای زیبا و جذاب دارد که باید گفت از توان و ظرفیتهای زیادی برخورد است تا مخاطبان فراوانی را به سمت خود جلب کند.
جذابترین بخش شاهنامه فردوسی از نظر شما کجاست و چرا؟
در مورد این سوال باید بگویم که اساسا به قدری بخشهای جذاب در شاهنامه فراوان است، که من نمیتوانم جذابترین را انتخاب کنم. من در این رابطه کارهای پژوهشی و تحقیقاتی نیز انجام دادهام و سعی کردهام برخی بخشهای شاهنامه را با حالتی مدرن روایت کنم. با این حال، به نظر من مثلا داستان «ضحاک ماردوش» یکی از زیباترین داستانهای شاهنامه است. بعد از آن داستان و سرگذشت رستم از تولد تا هفت خوان و غیره را جذاب میدانم. اساسا به نظر من داستان رستم تبلوری از جذابیتهایی است که هر ایرانی به نوعی آنها را در زندگی شخصی خود تجربه میکند. داستان سیاوش نیز وقتی من قصد دارم غمنامهای بخوانم که واقعا در اوج زیبایی نوشته شده، به این داستان رجوع میکنم. بیژن و منیژه مخصوصا وقتی منیژه بر سر چاه بیژن اشک میریزد و منتظر است تا رستم بیاید و به داد او برسد هم از جذابیتهای خاصی برخوردار است. داستان زال و رودابه و به ویژه عشق عجیبی که در قالب آن یک دختر بیگانه نسبت به یک ایرانی دارد نیز از جذابیتهای زیادی برخوردار است. داستانهای مربوط به انوشیروان، بزرگمهر، بهرام گور و خسرو و شیرین نیز، همه و همه به قدری از جذابیت برخوردارند که حقیقتا نمیتوان گفت کدامیک جذابتر و زیباتر از بقیه است.
برخی به طور خاص این گزاره را مطرح میکنند که فردوسی، عرب ستیز بوده است. تا چه حد با این برداشت موافقید؟ آیا درست است که وی در شاهنامه از لغات عربی استفاده نکرده است؟
به نظرم وقتی فردی بیش از حد ایران و ایرانی را دوست باشد، طبیعتا این احتمال به وجود میآید که نسبت به بیگانگان نوعی نگاهِ بد دارد. به نظر من شاهنامه، عرب ستیز نیست. البته که در این رابطه برخی معتقدند برخی ابیات شاهنامه گواهی بر عرب ستیز بودن آن است. اما به نظر من چنین نیست. البته که شاهنامه فردوسی واژگان عربی نیز در دل خود دارد مثلا:
زِ راه خرد بنگری اندکی که مردم به معنی چه باشد یکی
همین واژه «معنی» در این شعر، عربی است. اینطور گفته میشود که ۵ تا ۶ درصد، واژگان عربی نیز در شاهنامه فردوسی یافت میشود (به نقل از آنهایی که در این رابطه تحقیق انجام دادهاند). با این حال، مسلما شاهنامه فردوسی به هر کسی که به ایران حمله کرده و موجب خسارت به آن شده، علاقهای ندارد و آنها را دشمنانی میبیند که آمدند و فرهنگ هنر و تمدن ایرانی را بنا داشتند نابود کنند. در این رابطه؛ حتی در ابیات آخر شاهنامه که ایران در برابر اعراب شکست میخورد و این اتفاق در جریان نبردهای سنگینی نظیر سعد بن ابی وقاص و هرمز اتفاق میافتد، فردوسی اعراب را کاملا «دشمن» میخواند.
فردوسی، تورانیها و هرکسی دیگر را که به ایران حمله کرده نیز دشمن خوانده است. البته که این مساله به هیچ عنوان عجیب نیست. حتی همین حالا هم اگر کشوری به ایران حمله کند، دشمن تمامی ایرانیها خواهد شد و نباید آن را به معنای مثلا ایجاد یک حس ستیز در ایرانیها نسبت به دیگران تفسیر کرد. از این منظر، شاهنامه فقط و فقط نسبت به آن بیگانگانی زاویه دارد که به ایران حمله کردهاند.
دلیل مهجور ماندن آثار مهمی نظیر شاهنامه را در عصر کنونی چه میدانید؟
به طور کلی به نظر من؛ میتوان چند دلیل را جهت توضیح عوامل اصلی مهجور ماندن اثر مهمی نظیر شاهنامه فردوسی مطرح کرد. اولا باید توجه داشته باشیم که شاهنامه فردوسی از نظر حجمی، بزرگترین متن شعر فارسی است. این بدان معناست که در میان آثار برجسته شعر فارسی ما شاهد حجمی در سطح شاهنامه نیستیم (شاهنامه از ۶۰ هزار بیت تشکیل شده است). از این منظر، باید توجه داشته باشیم که عموما آدمها در طول تاریخ، اینکه آثاری با حجم زیاد را بخوانند برایشان سنگین بوده و عمدا سعی میکنند تا آثار کوتاهتر را بخوانند. به ویژه که در میان نسل جدید مخصوصا در قرن بیست و یکم، شاهد آن هستیم که انسانها بیش از همه «تصویری» شدهاند. این بدان معناست که به جای متنخوانی و توجه به نوشتهها، بیننده و شنونده شدهاند. این یکی از دلایل کلی میتواند باشد که به آن میتوان به مثابه ازجمله دلایل مهجور ماندن شاهنامه فردوسی اشاره کرد.
از سویی، همانطور که پیشتر اشاره کردم، سیستم آموزشی ما نیز اساسا در شرایط کنونی از برخی نواقص رنج میبرد و نمیتواند آن ارتباط جذاب و مناسب را میان کودکان، نوجوانان و جوانان ما با آثار فاخری نظیر شاهنامه فردوسی برقرار کند. البته که این نقیصه نَه فقط در مورد شاهنامه فردوسی بلکه در مورد دیگر آثار نویسندگان و ادبا سرشناس زبان و ادب فارسی نیز قابل مشاهده است (سیستم آموزشی، هم در قالب مدارس و هم دانشگاهها).
نکته اصلی من این است که اساسا در قالب آموزشی که اکنون ما به افراد ارائه میکنیم، نمیتوان «خلق جذابیت» کرد. زیرا میدان مانور چندانی را در این رابطه نداریم. جدای از اینها، ما هنرمندانی نظیر «مهدی اخوان ثالث» را داشتیم که زبان فردوسی را وام میگرفتند و اقدام به سرودن «شعر نو» میکردند که اتفاقا آثار آنها نیز به شدت به دل مینشست. به طور خاص در مورد اخوان ثالت، علاقه وی به فردوسی به قدری زیاد بود که در نهایت نیز خواست که در کنار آرامگاه وی آرام بگیرد. به نظر من؛ این جریان در سالهای اخیر ادامه پیدا نکرده است و همین مساله در نوع خود به مهجور ماندن آثار غنی و ارزشمندی نظیر شاهنامه فردوسی کمک زیادی کرده است.
آیا آنگونه که فردوسی میگوید، رنج سیساله وی در نگارش شاهنامه، زبان فارسی را به معنای واقعی کلمه قوام بخشیده و آن را از گزند به دور کرده یا خیر این ادعا با توجه به حضور دیگر ادیبان نام آشنا در سپهر زبان و ادبیات فارسی، تا حد زیادی اغراق گونه است؟
فردوسی در جایی میگوید:
سی و پنج سال از سرای سپنج بسی رنج بردم به امید گنج
چو بر باد دادند رنج مرا نبُد حاصلی سی و پنج مرا
البته این شعر، در بخشی از نسخههای شاهنامه است و آن بیت معروف که فردوسی میگوید: بسی رنج بردم در این سال سی/عجم زنده کردم بدین پارسی. در هجونامهای که فردوسی برای سلطان محمود گفته آمده که در برخی از نسخهها نیست. یا مثلا در برخی نسخهها این بیت شعر است که:
دو ده سال و پنج اندرین شد مرا همه عمر رنج اندرین شد مرا
در این شعر نیز به ۲۵ سال اشاره دارد. از این منظر، بین ۲۵ تا ۳۵ سال را فردوسی جهت نگارش شاهنامه وقت گذاشته است. البته که اگر نگاهی به شاهنامه و حجم آن نیز بیندازیم میفهمیم که نگارش یکچنین اثری اساسا کار یک یا دو روز نیست. با این حال در مورد سوال شما باید بگویم که اساسا فردوسی این ادعا را نداشته که فقط خودش این کار (یعنی حراست از زبان وادبیات فارسی و قوام بخشیدن به آن) را انجام داده است. البته که وی مرتب هم میگوید که داستانهای خود را چگونه جمع آوری کرده است. یکی از زیباترین کارهای فردوسی این است که از هر جایی که داستانی را گرفته، در مورد آن توضیح داده است. مثلا وی میگوید که خواب دیده که «دقیقی طوسی» به وی گفته که ۱۰۰۰بیت از وی (گشتاسب نامه) را در کتابش بیاورد. یا مثلا از یک موبد دهقان و یا عیسی نامی (فردی با این نام) هم یک داستان گرفته و اساسا هرکدام از داستانها را که گرفته توضیح داده که آنها را از کجا آورده است. از این منظر، فردوسی اساسا ادعای خاصی ندارد و فقط میگوید که همه اینها را من بودم که به نظم درآوردم.
با این حال، مطلبی به اشتباه شاید جا افتاده که صرفا افرادی نظیر فردوسی، شعر و فرهنگ فارسی را حفظ کردهاند. خیر، چنین نیست؛ بلکه به نظر من؛ اساسا نهضتی در آن زمان ایجاد شده که در قالب آن به ادیبان و شعرا توجه ویژهای مخصوصا در قالب حکومتهای مختلف (نظیر سامانیان) شده است. هدف اصلی این رویه نیز حراست از فرهنگ و ادب ایرانی بوده است. به طور خاص در دربار سامانی هم شاهد شکل گیری چیزی شبیه به آکادمی هستیم که در قالب آن شروع به کتاب نوشتن در حوزههای مختلف زیر نظر فردی نظیر «محمد بن جریر طبری» میشود (تاریخ طبری و یا نوشتن تفاسیر مختلف از این قبیل اقدامات بوده است). این روند شبیه به یک «نهضت» میشود و در دورههای مختلف نیز ادامه پیدا میکند. به طور خاص میبینیم که در مورد رودکی که «پدر شعر فارسی» است نیز گفته میشود که باید یک میلیون شعر از وی برجا میمانده، که خوب بخش زیادی از آن اکنون متاسفانه در دسترس نیست. شانسی که ما داریم این است که شاهنامه حفظ شده است.
در واقع، شاهنامه در جریان حفظ هویت ایرانی این وظیفه را داشته که بیاید تمامی داستانهایی که از دوران قدیم در فرهنگ ایرانی وجود داشته را جمع کند (در این رابطه، فردوسی هزینههای زیادی را نیز کرده است) و عملا آنها را به شعر تبدیل کرده است. این همت در نوع خود قابل ستایش است. از این منظر ما احساس غرور میکنیم که این کتاب (شاهنامه) در گذر سالیانِ سال حفظ شده و مثلا همچون اشعار فراوان رودکی در دل تاریخ پنهان نمانده است. از این رو، خودِ فردوسی در حراست از زبان و ادبیات و فرهنگ ایرانی، اغراق کرده است و هزینههای فراوانی را متحمل شده است. کاری که اگر قرار باشد امروز انجام شود، شاید هزینههای مادی و معنوی فراوانی را ایجاد کند. از این منظر به نظر من فردوسی در سمت درست تاریخ ایستاده و به سهم خود و حتی بیشتر از آن، نقشی قابل توجه در حراست از فرهنگ و ادب پارسی داشته است. مسالهای که موجب شده تاکنون ما ایرانیان به شاهنامه که بیش از هزار سال قدمت دارد، بنازیم و به آن افتخار کنیم.
گفتگو: سامان سفالگر
برگرفته از : https://www.ilna.news