وضعیت نظام بازنشستگی در ایران بحرانی است و واقعیت این است که این وضعیتِ بحرانی، سال به سال و روز به روز وخیمتر هم خواهد شد.
سایت اقتصادی ایران به نقل از تجارتنیوز، شاید کمتر کسی در کوی و برزن بداند که وضعیت صندوقهای بازنشستگی ایران در واقع به اندازهای وخیم است که در عمل ممکن است در آیندهای نزدیک، چیزی به نام مستمری بازنشستگی وجود نداشته باشد.
روزهایی تلخ برای آنها که میخواهند بازنشسته شوند
روزهای تلخ بازنشستهها فرا میرسد. این گزاره متاسفانه واقعیت دارد. اما به این معنی نیست که دولت یا صندوقهای بازنشستگی دیگر به بازنشستگان مستمری نمیدهد.
پرداخت مستمریها همچنان برقرار است، اما یا آنقدر کم که کفاف زندگی را ندهد و یا به شیوههایی که موجب بروز نرخهای تورم بسیار بالا (حتی ابرتورم) شود.
سوی دیگر ماجرا حتی نگرانکنندهتر هم است؛ تجمعات و اعتراضات اخیر بازنشستگان در سراسر کشور برای افزایش دریافتی و مستمری، در صورتی که محقق شود، وضعیت صندوقهای بازنشستگی کشور را حتی وخیمتر هم میکند.
دلیل ماجرا روشن است؛ صندوقهای بازنشستگی همین حالا هم برای پرداخت مستمری به بازنشستگان منابع کافی در اختیار ندارند. بسیاری از آنها با استفاده از پرداختیهای مستقیم دولتی و یا استقراض از بانکها به فعالیت خود ادامه میدهند.
واضح است که اگر قرار باشد مستمری بازنشستگان افزایش یابد، بحران صندوقهای بازنشستگی از چیزی که هست عمیقتر میشود.
اما همه اینها در مقابل آنچه در سالهای آینده در انتظار صندوقها و نظام بازنشستگی در ایران است، چیزی نیست. بحران اصلی هنوز در راه است.
چرا باید نگران باشیم؟
نگاهی به چند مجموعه داده و آمار، نشان میدهد که وضعیت چرا وخیم است و ما باید نگران چه چیزی در سالهای آینده باشیم.
برای سنجش وضعیت بحرانی صندوقهای بازنشستگی، میتوانیم از شاخصی به نام «نسبت تکفل» یا «بار تکفل» استفاده کنیم.
عددِ این شاخص، نشاندهنده این است که در یک اقتصاد، زندگیِ چند نفر به اشتغالِ یک نفر وابسته است.
به عنوان نمونه، اگر در یک خانواده چهار نفره فقط پدر خانواده کار کند و بقیه با دستمزد او امرار معاش کنند، «نسبت تکفل» در این خانواده سه خواهد بود. (یعنی فرد شاغل، علاوه بر خودش باید معاش سه نفر دیگر را هم تامین کند.).
بر اساس دادههای مرکز آمار ایران، در نیمه دوم سال ۱۳۹۹، حدود ۲۴ میلیون نفر فرد شاغل در کشور فعالیت داشتند و جمعیت ایران هم در بهار سال ۱۴۰۰، حدود ۸۴ میلیون نفر بود.
اگر تعداد شاغلان را از کل جمعیت کم کنیم، به عدد ۶۰ میلیون نفر میرسیم. (این یعنی در ایران ۶۰ میلیون نفر برای ادامه زندگی به کارِ ۲۴ میلیون نفر وابسته هستند.).
با تقسیمکردن ۶۰ میلیون به ۲۴ میلیون، «نسبت تکفل» در ایران به دست میآید که تقریبا برابر است با ۲٫۵.
این یعنی هر ایرانیِ شاغل به کار، به غیر از خودش، به طور متوسط هزینههای زندگی ۲٫۵ نفر دیگر را هم تامین میکند.
«نسبت تکفل» در ترکیه برابر با دو واحد است. در برزیل این نسبت برابر با ۱٫۶ واحد است و در آلمان برابر با ۰٫۸۸ واحد.
به این ترتیب، در کشوری مانند آلمان، در واقع هر فردِ شاغل در واقع یک نفر دیگر را هم موردِ حمایت مالی قرار میدهد و ۰٫۱۲ درصد از درآمد هم در قالب ذخایر (صندوقهای بازنشستگی، بانکها، بازار سرمایه و امثال اینها) ذخیره میشود.
صندوقهای ورشکسته
ایران ۱۸ صندوق بازنشستگی دارد که در مجموع، حدود ۲۳ میلیون نفر مستمریبگیر اصلی را تحت پوشش قرار میدهند.
اما نظام بازنشستگی در واقع به این شکل کار میکند که بخشی از درآمد شاغلان را به صندوقهای بازنشستگی انتقال میدهد؛ با آنها سرمایهگذاری میکند و سعی دارد دارایی خود را حفظ کند تا مستمری بازنشستگان را بهموقع پرداخت کند.
برای این کار، همواره باید تعداد افراد شاغل در یک اقتصاد (و همینطور در تکتک صندوقها)، بیش از افراد مستمریبگیر و بازنشسته باشد. در غیر این صورت، صندوق دچار بحران و ورشکستگی میشود.
این وضعیت را با شاخصی به نام «نسبت پشتیبانی» میسنجند، که در واقع نشاندهنده تعداد بیمهپردازان به مستمریبگیران صندوقهاست.
کارشناسان این حوزه میگویند که حد ایدهآل و مطلوب «نسبت پشتیبانی» حداقل شش است، به این معنی که به ازای هر فرد بازنشسته، باید شش نفر فرد شاغل وجود داشته باشد.
حد پایینی و مرز بحران هم سه است و اگر «نسبت پشتیبانی» کمتر از این باشد، صندوق وارد وضعیت بحرانی میشود.
در ایران دستکم ۱۶ صندوق بازنشستگی (از مجموع ۱۸ صندوق) در وضعیت نگرانکننده هستند. «نسبت پشتیبانی» حتی در سازمان تامین اجتماعی به عنوان بزرگترین صندوق بازنشستگی کشور، حدود ۴٫۵ است.
به گزارش روزنامه دنیای اقتصاد، این نسبت در صندوق بازنشستگی کشوری ۰٫۶۵ و در سازمان تامین اجتماعی نیروهای مسلح ۰٫۸۳ واحد است. این موضوع نشان میدهد این صندوقها خیلی وقت پیش ورشکسته شدهاند.
هزار دلیل برای یک بحران
اما چرا چنین شده و چه میتوان کرد؟
عوامل زیادی در چراییِ به وجود آمدن این شرایط دخیلاند که برخی از آنها در همه جای جهان وجود دارند و برخی از آنها خاص ایران هستند.
نخست اینکه متوسط سن انسان (شاخص امید به زندگی) در همه جای جهان صعودی بوده و به همین دلیل بازنشستگان سالهای بیشتر و بیشتری به مستمری صندوقها وابسته خواهند بود.
به همین دلیل در برخی کشورها (نظیر فرانسه و آلمان) سن بازنشستگی دائما افزایش مییابد تا افراد شاغل سالهای بیشتری کار کنند و بیشتر حق بیمه بپردازند و به این ترتیب، نظام بازنشستگی در حالت ثبات باقی بماند.
در آلمان حداقل سن بازنشستگی ۶۷ سالگی است و این یعنی یک آلمانی که از ۲۰ سالگی شروع به کار کرده، میتواند ۴۷ سال کار کند.
اما ایران دقیقا برعکسِ این مسیر را طی کرده است.
در سالهای گذشته، نمایندگان مجلس ایران تلاش داشتند سن بازنشستگی زنان را پایین بیاورند تا آنها بتوانند پس از ۲۵ سال کار بازنشسته شوند. (هدف، متمرکز کردن زنان روی خانهداری و تربیت فرزندان اعلام شده بود.)
اما این یعنی افزایش جمعیت مستمریبگیران و کاهش جمعیت بیمهپردازان و خوشبختانه این طرح به نتیجه نرسید.
کسی نیست که روز پیری دست شما را بگیرد
ساختار اقتصادی ایران هم یکی از مقصران اصلی است.
برای آنکه ورودیِ صندوقهای بازنشستگی افزایش پیدا کند، باید تعداد شاغلان بالا برود تا آنها با پرداخت حق بیمه، درآمد صندوقهای بازنشستگی را افزایش دهند.
اما وضعیت عمومیِ اقتصاد ایران آنقدر وخیم است که بعید است تا سالها بتوان انقلابی در زمینه اشتغالزایی در آن ایجاد کرد.
«نرخ مشارکت اقتصادی» (که نشان میدهد چه کسری از کسانی که میتوانند کار کنند، در عمل کار میکنند) در ایران بسیار پایین و حدود ۳۹ درصد است. این یعنی نزدیک به ۶۱ درصد از ایرانیهایی که میتوانند کار کنند و در سن کار هستند، شغل رسمی ندارند.
دلیل دیگر، کاهش شدید نرخ باروری در ایران است که موجب میشود در بلندمدت جمعیت ایران پیرتر و پیرتر شود.
دادههای پژوهشکده آمار نشان میدهند که در سال ۱۴۳۰، در ایران نزدیک به ۲۰ میلیون نفر سالمند (بالای ۶۵ سال) خواهند بود. به این ترتیب، تعداد کسانی که مستمری میگیرند بشدت بالا میرود، حال آنکه تعداد کسانی که حق بیمه میپردازند به این میزان رشد نخواهد کرد.
سقوط در چاه بحران
این تازه نوک کوه یخ است.
حجتالله عبدالملکی (وزیر مستعغی کار)، چندی پیش اعلام کرد که پنج صندوق زیرمجموعه وزارت کار، یعنی «صندوق بازنشستگی فولاد»، «صندوق بازنشستگی کشوری»، «صندوق بیمه اجتماعی و روستاییان و عشایر»، «صندوق ضمانت سرمایهگذاری تعاون» و «صندوق کارآفرینی»، در مجموع دارای کسری ۲۰۰ هزار میلیارد تومانی هستند.
اما اگر این صندوقها افزایش بازدهی سالانه نداشته باشند کسری آنها در سال ۱۴۰۵ به بیش از ۸۰۰ هزار میلیارد تومان و در سال ۱۴۲۰ به ۴۳ هزار هزار میلیارد تومان (۴۳ هزار تریلیون تومان) خواهد رسید.
این اعداد بیاندازه بزرگ هستند.
اگر ایران بتواند روزانه یک میلیون بشکه نفت صادر کند (که اکنون نمیتواند) و قیمت هر بشکه نفت ۱۵۰ دلار باشد و قیمت هر دلار هم ۳۰ هزار تومان باشد، در سال ۱۴۰۵، دولت ایران باید نزدیک به ۴۸ درصد از تمام درآمد نفتی خود را تنها به همین پنج صندوق اختصاص بدهد.
این در حالی است که ۱۱ صندوق ورشکسته دیگر هم وجود دارند که در مورد آنها محاسباتی وجود ندارد.
این اعداد، صرفا با این فرض محاسبه شدهاند که ایران بتواند نفت صادر کند، قیمت نفت بشکهای ۱۵۰ دلار باشد (که احتمالا پایینتر خواهد بود) و نرخ دلار هم در حدود ۳۰ هزار تومان باقی بماند.
آیا راه نجاتی وجود دارد؟
برونرفت از این وضعیت راهحل سادهای ندارد و در واقع، شاید هیچ راهحل سادهای نداشته باشد.
سن بازنشستگی قطعا باید افزایش پیدا کند و بازنشستگی پس از ۳۰ سال کار شاید به بازنشستگی پس از ۳۵ یا ۴۰ سال کار برسد.
علاوه بر این، دولت ناچار خواهد بود حق بیمهها را افزایش دهد.
همه اینها در حالی است که این اقدامات تنها مرهمهایی موقتیاند.
اگر وضعیت عمومی اقتصاد ایران، درآمدهای دولت و نیز تعداد فرصتهای شغلی در اقتصاد ایران افزایش پیدا نکنند، بازنشسته شدن در پنج سال تا ۱۰ سال آینده، بیشتر به یک رویا شبیه خواهد بود.