تبلیغات سایت اقتصادی ایران:
به منظور درک مفهوم انتظارات و بهطور خاص انتظارات تورمی در مرحله اول نیاز است فرآیند سیاستگذاری مورد بررسی قرار گیرد. ماهیتا سیاستهای اقتصادی از عوامل مختلف متاثر میشوند. به همین دلیل به منظور بهبود عملکرد سیاستگذاری، همه عوامل موثر بر فرآیند سیاستگذاری باید لحاظ شوند. در یک دستهبندی عوامل مختلف موثر بر فرآیند اثرگذاری یک سیاست را میتوان به دو دسته عوامل «تکنیکی و درونزا» و «عوامل رفتاری و برونزا» تقسیم کرد. منظور از عوامل «تکنیکی و درونزا» تمام عواملی است که مکانیزم اجرای سیاست را تحتتاثیر قرار میدهند. بهعنوان مثال اگر سیاست گذار به منظور مهار تورم، نرخ ارز را کنترل کند، سیاست یک میزان اثر بخشی دارد و اگر به همین هدف، پایه پولی را مهار کند، اثر بخشی دیگری نصیب سیاست گذار خواهد شد.
اما در کنار عوامل تکنیکی، لازم است سیاست مورد هدف از سوی عموم جامعه یا سایر بازیگران فعال در اقتصاد باورپذیر باشد. به این میزان باورپذیری سیاست از سوی جامعه انتظارات گفته میشود که در زمره گروه «عوامل رفتاری و برونزا» قرار میگیرد. چیزی که اهمیت انتظارات جامعه را در فرآیند سیاستگذاری روایت میکند، پویایی اقتصاد و همچنین اثرگذاری متقابل بازارهای مختلف بر نحوه عملکرد یکدیگر است. به منظور اهمیت کنترل انتظارات توجه به یک مثال مهم ضروری به نظر میرسد. فرض شود در یک دوره سیاستگذار، سیاست خود مبنی بر مهار تورم را اعلام عمومی میکند. در کنار مکانیزم اصولی اجرای سیاست، لازم است قبل و حین اجرای سیاست، بازارهای مختلف باورپذیری لازم را داشته باشند. بهعنوان مثال اگر سیاست کاهش تورم از سوی عموم مردم باورپذیر نباشد، کارگران مبنای تقاضای دستمزد خود را تورم قبلی قرار میدهند. این عدم باورپذیری باعث میشود سیاست مهار تورم با استقامت عموم مردم در مقابل کاهش رشد دستمزد، خنثی شود. اما در صورتی که سیاست مذکور باور پذیر باشد عموم جامعه به کاهش رشد دستمزد قانع خواهند شد. بنابراین در چنین حالتی کنش متقابل سایر نیروها، فرآیند اثرگذاری سیاست کنترل تورم را تقویت میکند. به عبارت دیگر هر سیاستی اگر بخواهد بهطور کامل اثرگذار باشد لازم است در کنار مکانیزم اجرایی اصولی، همراهی انتظارات عموم جامعه را نیز کنترل کند.
حال که اهمیت کنترل انتظارات در اثرگذاری سیاستها شناسایی شد این سوال مطرح میشود که سیاست گذار با چه ابزاری انتظارات جامعه را مدیریت میکند. آیا با شعار و وعدهها انتظارات مدیریت میشوند؟ یا نه، با گفتوگو و عمل به وعدهها میتوان انتظارات را مدیریت کرد؟ پاسخ این سوال را به بهترین نحو میتوان در کلید واژه «باور پذیری عمومی» جستوجو کرد. عموم مردم برای ارزیابی صحت سیاست سیاستگذار، دو عامل مهم را مد نظر قرار میدهند. در گام اول آنها فرآیند سیاستگذاری در ادوار گذشته را مورد بررسی قرار میدهند. در گام دوم، با استفاده از شرایط فعلی حاکم بر اقتصاد به علاوه به کمک پیشبینی شرایط اقتصاد در آینده، باورپذیری سیاستها را مورد ارزیابی قرار میدهند. در این خصوص اگر سیاستگذاری بر تعهدهای سیاستی خود در گذشته پایبند بوده زمینه، را برای باورپذیری عموم مردم فراهم خواهد کرد. در طرف مقابل هر چه سیاستگذار در اجرای تعهدات قبلی خود اهمال کرده باشد، سیاستهای جدید او به سختی برای مردم باور پذیر خواهد بود. بهعلاوه، هر چه شرایط حال و آینده اقتصاد با سیاست اعلام شده همسوتر باشد باورپذیری سیاست سادهتر است.
بهعنوان مثال اگر سیاستگذاری تعهد به کاهش نرخ بیکاری در یک بازه کوتاهمدت بدهد به نحوی که این سیاست خارج از توان بالقوه اقتصاد باشد، بالطبع این سیاست از سوی جامعه رد خواهد شد. از سویی دیگر هر قدر مردم باور داشته باشند که شرایط آینده اقتصاد با اجرای سیاست اعلامی همسوتر است، سیاست را باورپذیرتر میدانند. بنابراین در مجموع جامعه هم تعهدات قبلی سیاستگذار و هم امکانسنجی همسویی سیاست با ظرفیت اقتصاد را مورد بررسی قرار داده و به منظور میزان باورپذیری سیاست تصمیمگیری میکند. به همین دلیل راهکار مدیریت انتظارات تمرکز همزمان بر سه عامل «نوسانزدایی از صحنه اقتصاد»، «گفتوگو و توضیح سیاست» و «پایبندی به تعهدات» است. پایبندی به تعهدات زمینه را برای باورپذیری سیاستهای بعدی سیاست گذار فراهم میکند. دو عامل دیگر نیز باعث میشوند تا امکانسنجی اجرای سیاست از سوی جامعه پذیرفته شود.
برگرفته از : https://donya-e-eqtesad.com