نااطمینانی به آینده و بیثباتی سیاستهای اقتصادی، شرایطی را در کشور ایجاد کرده است که بیش از هر زمان دیگری مردم روند سطح عمومی قیمتها را افزاینده میدانند و در نتیجه رفتارشان را براساس تورم بالا تنظیم میکنند.
در سالهای اخیر به خاطر گسترش اطلاعرسانی و اعلام نظر اقتصاددانان در رسانهها به خصوص فضای مجازی، فعالان اقتصادی و مردم عادی توجهشان به متغیرهای دیگری چون نقدینگی، کسری بودجه و نرخ ارز جلب شد؛ به طوری که این مفاهیم امروز به یک اطلاع عمومی در میان مردم تبدیل شده است. هر کجا با مردم صحبت کنید، از آن حرف میزنند. اگر سبزیفروش قیمت سبزیهایش را نسبت به روز قبل افزایش داده، دلیلش را افزایش نرخ ارز و حتی کسری بودجه دولت عنوان میکند. مردم روند متغیرهای مذکور را دنبال میکنند و براساس آن، انتظاراتشان را شکل میدهند. برای مثال، وقتی اخبار مربوط به رشد نقدینگی و افزایش کسری بودجه دولت را میخوانند، افزایش تورم و نرخ ارز را پیشبینی میکنند و بلافاصله در ذهنشان انتظارات تورمی شکل میگیرد. در نتیجه، بعضیها داراییهایشان را از کشور خارج میکنند، دیگری ریالش را به ارز تبدیل میکند، دیگری خودرو میخرد و یکی به ملک و طلا پناه میبرد. برخی نیز خرید کالاهای بادوام مورد نیازشان نظیر یخچال، لباسشویی یا تلویزیون را جلو میاندازند. حتی برخی خانوارها موادغذایی قابل نگهداری خریداری میکنند تا در ماههای بعد مجبور نباشند با قیمت بیشتری آن را بخرند.
وضعیت امروز اقتصاد و جامعه ایران همچون بمب ساعتی شده که هر لحظه امکان انفجار آن میرود؛ بمبی که زمان دقیق انفجار آن برای ما مشخص نیست، اما در صورتی که آن را به حا خود رها کنیم، انفجار آن قطعی خواهد بود.
سالهاست که کارشناسان و تحلیلگران، صدای تیکتاک عقربههای آن را میشنوند و سعی کردهاند وضعیت بحرانی قریبالوقوعی را به همگان هشدار دهند. در گفتمان اقتصاد ایران، این هشدارها چند سالی است که با کلید واژه ابرچالش شناخته میشود.
در سالهای اخیر بیش از پیش سعی شده است تا ابعاد این ابرچالش برای مردم و حاکمان تبیین شود؛ اقتصاد امروز با چالشهایی همچون تورم سنگین و رشد شدید نقدینگی و… روبهرو شده است که هر یک به تنهایی میتوانند یک جامعه و اقتصاد را به ورطه نابودی برسانند.
از میانههای دهه ۹۰ زنگ خطر نسبت به بروز و تعمیق ابرچالشها از سوی اقتصاددانان به صدا در آمد و هنوز دولت دوازدهم انتخاب نشده و روی کار نیامده بود که این موارد اعلام و تا حدودی تبیین شد. متاسفانه در کشور ما سیاستمدار و سیاستگذار نگاه کوتاهمدت مبتنی بر منافع و ترجیحات شخصی و نهایتا گروهی دارد. علاقهای هم به حل ریشهای مشکلات و چالشها نشان نمیدهد؛ چراکه حل ریشهای مسایل هزینه بالا اما کوتاهمدت دارد و طی یک زمان کوتاه به جامعه فشار وارد میکند، اما منافع بلندمدت و ماندگاری در بر دارد. برای مثال، اگر قرار بود در دهه ۱۳۸۰ اصلاح الگوی مصرف و قیمت انرژی، اصلاح الگوی کشت یا اصلاح الگوی مصرف آب صورت گیرد، به طور قطع در زمان اجرا به مردم فشار وارد میشد، اما منافع آن در دهههای بعد مشاهده میشد و محسوس شد. اما سیاستگذار به دلایل مختلف به انجام این اصلاحات تمایل ندارد. تورم در حقیقت یک معلول و نتیجه و برآیند سیاستهای اقتصادی است که خود را در اقتصاد نشان میدهد. نمیتوان به دنبال کنترل تورم رفت؛ بدون اینکه فکری به حال کسری بودجه دولت کرد یا ناترازی نظام بانکی را از بین برد.
از دید کارشناسان، یک بسته اصلاح اقتصادی لازم است که همزمان به این ابرچالشها حمله کند که نتیجه آن در میانمدت کاهش تورم است. حقیقت آن است که خنقی کردن بمبی که هر لحظه ممکن است منفجر شود، کاری نیست که هر کسی توان انجام آن را داشته باشد. در واقع نگرشی میتواند در راستای رفع ابرچالشها گام بردارد که منافع بلندمدت جمعی را به منافع کوتاهمدت شخصی ترجیح دهد.
در مجموع میتوان گفت که ساختار سیاسی به دلیل ناآگاهی از ابعاد مساله ابرچالشها، ترجیح منافع کوتاهمدت بر منافع بلندمدت از سوی برخی افراد، نداشتن سرمایه اجتماعی لازم برای رویارویی با ابرچالشها و نداشتن منابع کافی برای مقابله با ابرچالشها در وضعیتی قرار گرفته است که خواست یا ناخواسته مجبور است از کنار این مساله عبور کند. هر چه زمان به جلو میرود، امکان موفقیت اصلاحات کاهش خواهد یافت.
مجید سلیمیبروجنی
منبع : https://www.khabaronline.ir/news/1772690