ارزش اقتصادی یکی از موضوعات مهم و اساسی در دنیای اقتصاد است که اقتصاددانها در طول ۳۰۰ سال گذشته بهدنبال تعریفی درست از آن بودند. در این قسمت از خانه سرمایه این اصطلاح مهم اقتصادی را معنا کردهایم و ریشه آن را از لابهلای کتابهای ۳۰۰ سال گذشته دنبال کرده و به عصر حاضر رسیدهایم. سپس پنج روش کلاسیک ایجاد ارزش اقتصادی را با شما در میان گذاشتهایم؛ پس با ما همراه باشید.
ارزش دقیقاً چیست؟
شاید بهتر باشد پیش از هر چیز معنای واژه «ارزش» را درک کنیم. ارزش یا «Value» به معنای مقدار بهایی است که ما به چیزی، کسی، کالایی یا خدمتی میدهیم. گاهی این بها پول است، گاهی زمان و حتی گاهی جانمان! گفتی است ارزش همهچیز در نظر ما یکسان نیست؛ برای مثال شاید حاضر باشیم برای به دست آوردن یک یادگاری که کسی آن را از ما دزدیده است، ۱۰۰ میلیون تومان جایزه بدهیم، اما حاضر نیستیم همان مقدار پول را برای خرید یک خودکار خرج کنیم؛ زیرا ارزش این دو در نظر ما تفاوت بسیاری دارد.
در این میان، جنبههای مختلف زندگی نیز ارزشهای خاص خودشان را دارند؛ برای مثال «ارزش اقتصادی»، «ارزش اخلاقی»، «ارزش فرهنگی»، «ارزش استراتژیک»، «ارزش مبادلهای»، «ارزش ملی» و… در این گفتوگو، طرف حساب ما ارزش اقتصادی است.
چرا کالاها و خدمات برای ما ارزشمند یا بیارزش می شوند؟
وقتی درباره اقتصاد و ارزش اقتصادی صحبت میکنیم، یکی از طرفین ما انسانهایی هستند که نیازهای گوناگونی دارند؛ بنابراین وقتی میگوییم چیزی یا کالایی برای کسی میارزد، به این معناست که آن چیز یا کالا در دایره نیازهای آن فرد قرار گرفته است.
او تا وقتی به آن کالا یا چیز نیاز داشته باشد، حاضر است برای دریافت آن بهایی بزرگ را بپردازد، اما بهمحض اینکه نیازش رفع شد، دیگر آن چیز برایش هیچ ارزشی ندارد؛ برای مثال وقتی شما بهشدت گرسنه هستید، حاضرید برای خوردن غذای مورد علاقه خودتان چند برابر ارزش واقعی آن غذا هزینه کنید.
اما بهمحض اینکه سیر شدید، با خودتان میگویید من چرا این همه پول برای این غذا پرداخت کرد؛ درواقع شاید هنوز هم آن غذا را خیلی دوست داشته باشید، اما چون نیازتان برطرف شده است؛ دیگر حاضر نیستید برایش هزینه بسیاری پرداخت کنید. حتی شاید دست به سینه بایستید و بر سر قیمت آن چانه هم بزنید!
ارزش اقتصادی به چه معناست؟
«ارزش اقتصادی» یا «Economic Value» معیاری است که سود ارائهشده توسط یک کالا، شخص یا خدمت را نشان میدهد. نکته مهم در این تعریف، توجه به مفهوم «سود» است. نباید اینطور برداشت شود که سود بهمعنای «قیمت و ارزش مالی» است.
درواقع سود به معنای پول، تنها بخشی از ماجرای ارزش اقتصادی را نشان میدهد. اجازه بدهید برای درک بهتر این ماجرا به ۳۰۰ سال قبل برگردیم و نگاهی به ریشه عبارت «ارزش اقتصادی» بیندازیم.
وقتی اولین بار در جامعه اقتصادی، حرف از ارزش اقتصادی شد!
حدود ۳۰۰ سال پیش، یک اقتصاددان فرانسوی به نام «فرانسوا کِنِی» (François Quesnay) از رهبران این جنبش اقتصادی یعنی «کندوکاو پیرامون یافتن ارزش اقتصادی و تولیدکنندگان» آن، در کتابی به نام «Quesnay’s Tableau économique» بهدنبال یافتن ریشه ارزشهای اقتصادی زمان خود بود.
از آنجا که اقتصاد آن زمان فرانسه بهشدت بر کشاورزی متمرکز بود، فرانسوا نیز کشاورزان را اولین و پایهایترین تولیدکنندگان ارزش اقتصادی در نظر گرفت؛ یعنی کسانی که با استفاده از منابع پایهای، منابعی ارزشمند را تولید میکنند که در عین حال مردم به آن نیاز دارند.
اما این ماجرا باز هم سبب نمیشد که کشاورزان بهعنوان بزرگترین و اولین تولیدکنندگان ارزش اقتصادی، ثروتمندترین افراد زمان خود باشند! در تابلوی اقتصادی فرانسوا، طبقههای بالاتری وجود داشتند که کنترل این بازی را در دست گرفته بودند! درواقع فرانسوا بهدنبال این بود که «Economic Value» بعد از تولیدشدن به چه چیزی تبدیل میشود و چه عاقبتی پیدا میکند؟
سه دسته ارزش آفرین در نگاه فرانسوا کِنِی
فرانسوا در کتابش مردم را از نظر سر و کار داشتن با ارزش اقتصادی به سه دسته تقسیم کرد.
دسته اول: کشاورزان
آنها را «طبقه مولد» صدا میزدند؛ یعنی همانطور که کمی قبل گفتیم، ارزش را تولید میکردند.
دسته دوم: تاجران
آنها را «مالکان» صدا میزدند؛ یعنی افرادی که بهخودی خود ارزشی را تولید نمیکردند، اما در جابهجایی آن نقش مهمی داشتند.
دسته سوم: دولت ها و سیستم های مالیاتی
یعنی کسانی که هیچ نقشی در تولید و حتی انتقال ارزش ندارند، اما میِتوانند از تولیدکنندگان و نه انتقالدهندگان ارزش بهدلیل تولید ارزش و داشتن دارایی کارمزد بگیرند، اما آنها کوچکترین کمکی به تولیدکنندگان ارزش نمیکردند و چرخه انتقال ارزش را سادهتر نمیکردند.
افزایش قدرت طبقه دولت و مالکان چه اثری بر ارزش های اقتصادی داشت؟
فرانسوا و طرفداران او نتیجه گرفتند که اگر در یک جامعه، قدرت دسته سوم بیشتر شود و بهدنبال آن فشار روی دسته اول یعنی تولیدکنندگان ارزش اقتصادی افزایش یابد، آن جامعه بهزودی تمام تولیدکنندگان ارزش خود را از دست میدهد! این ماجرا حتی درباره قدرتیافتن بیش از اندازه دسته دوم، یعنی مالکان و فشارآوردن آنها روی دسته اول یعنی گروه مولد نیز برقرار بود. به زبان ساده، چنین جامعهای درست شبیه گیاهی است که با دستان خودش ریشهاش را از خاک بیرون میکشد!
ارزشها در یک جامعه سالم چه عاقبتی پیدا میکنند؟
در یک جامعه با اقتصاد سالم، بخش فراوانی از ارزش اقتصادی تولیدشده درنهایت دوباره در تولید، سرمایهگذاری میشود. وقتی چرخههای تولید، تحقیق و نوآوری در چرخش باشند، ارزشهای اقتصادی بسیار بیشتری تولید میشوند و جامعه بهسوی پیشرفت گام برمیدارد.
انقلاب صنعتی و تغییر نگاه به Economic Value
در دهه ۱۸۰۰ و همگام با «انقلاب صنعتی» اقتصاددانهای کلاسیک ظهور کردند؛ یعنی کسانی مانند «آدام اسمیت»، «دیوید ریکاردو»، «کارل مارکس» و… که معتقد بودند اقتصاد کشاورزی دیگر همهچیز نیست، بلکه همهچیز در «تولید صنعتی» نهفته است؛ به همین دلیل آنها نظریه «ارزش کار» را منتشر کردند.
نکته مشترک میان اقتصاددانهای انقلاب کشاورزی و انقلاب صنعتی این بود که تنها راه پیشرفت، بازتولید و سرمایهگذاری دوباره روی تولید ارزش اقتصادی است. آنها نگران این بودند که ارزش تولیدشده در دوران صنعتی چه عاقبتی پیدا میکند و آیا میتواند چرخههای تولید را برای حرکت روبهجلو زنده نگه دارد؟
شغلهای مولد و غیرمولد از نگاه آدام اسمیت
موضوع سرمایهگذاری روی بازتولید ارزشهای اقتصادی بهقدری در انقلاب صنعتی مهم بود که نگاه اقتصاددانهایی ماند «آدام اسمیت» را به سمت تفکیککردن شغلها به دو دسته «مولد ارزش اقتصادی» و «غیرمولد» سوق داد.
اسمیت و همکارش در کتاب «ثروت ملل» (The Wealth of Nations) شغلهای زیر را در دسته غیر مولد در نظر گرفتند؛ البته توجه داشته باشید که اسمیت و دیگر اقتصاددانهای زمان او تحت تأثیر شدید انقلاب صنعتی بودند و روحشان هم از گستردگی تحولاتی که چندین دهه بعد در جهان به وجود میآمد خبر نداشت. در ادامه نگاهی به این چند شغل غیر مولد در دوران انقلاب صنعتی داریم:
- روحانیون مسیحی ساکن در کلیساها
- وکلا
- پزشکان
- ادیبان و نویسندگان
- بازیکنان ورزشی
- کمدینها
- موسیقیدانها
- خوانندگان اپرا
- نوازندگان اپرا
واضح است که وجود این افراد و شغلهایی که دارند، از نظر صنعتی نمیتواند نوعی تولید ارزش اقتصادی محسوب شود، ولی جامعه بدون وجود آنها هم نمیتواند کیفیت و سلامت روح و جسم خود را حفظ کند. درواقع هدف اصلی این اقتصاددانها که تنها بر شواهد عینی تمرکز کرده بودند، تلاش برای حذف این مشاغل از جامعه نبود، بلکه آنها بهدنبال راهی برای مطرحکردن سؤالاتی درست درباره ارزش اقتصادی و مسیری بودند که طی میکند.
سومین تلاش برای بازشناسایی منبع ارزش اقتصادی
از سال ۱۹۰۰ تاکنون دورانی است که «بزرگترین انقلاب اقتصادی» نامیده میشود؛ زیرا ما بهدنبال تعریف جدیدی از ارزش اقتصادی هستیم و میخواهیم بدانیم منبع ارزشهای اقتصادی که اکنون دیگر تنها محدود به منابع کشاورزی و صنعتی نمیشوند، از کجا میآید و آیا هنوز هم میتوانیم تعریف ثابتی از «Economic Value» ارائه دهیم یا نه؟
ماجرای اقتصاد و ارزشهایش در روزگار ما
در دوران ما تمرکز اقتصاددانها تنها به شواهد عینی نیست، بلکه ما با پدیده دیگری به نام «شواهد ذهنی» نیز درگیر هستیم؛ به زبان ساده، دیگر تنها پول برایمان مهم نیست؛ زیرا اکنون هرکسی در هر طبقهای از جامعه میخواهد تصمیمهای اقتصادی ویژهای را برای زندگی خودش بگیرد. کارگرها ماند دوران انقلاب صنعتی دیگر بهدنبال کار زیاد و افزایش دستمزد نیستند.
آنها میخواهند کار کمتری را انجام دهند، پول بیشتری بگیرند و اوقات فراغت بیشتری داشته باشند. مصرفکنندهها که همه مردم جامعه را تشکیل میدهند، در حال افزایش میزان مصرف خود هستند؛ البته برای این ماجرا انتهایی وجود ندارد؛ زیرا هر چقدر توانایی آنها برای خرید بیشتر باشد، به همان میزان احساس خوشبختی بیشتری میکنند. از سوی دیگر، شرکتها هم بهدنبال افزایش سرسامآور سودهایشان هستند.
ارزش اقتصادی در دنیای فعلی ما چگونه معنا میشود؟
با توجه به تحولات صورتگرفته و مهاجرت عظیم از شواهد عینی به ذهنی، این سوءتفاهم به وجود آمد که ارزش اقتصادی، همان «قیمت» است. این ماجرا، تغییرات بزرگی را در اقتصاد به وجود آورده است. ما دیگر بهدنبال یافتن پاسخ این سؤال نیستیم که ارزش اقتصادی کجا به وجود میآید و به کجا میرود. ما دیگر سؤال میکنیم؛ زیرا فکر میکنیم قیمت میتواند بهتنهایی تمام سؤالها و پاسخها را در خود داشته باشد.
برای مثال بهجای اینکه از خودمان بپرسیم «ارزش اقتصادی از کجا میآید؟» بهدنبال این هستیم که کدام فعالیتهای اقتصادی در جامعه امروز ما از نظر قیمتی ارزشمندتر هستند؟ درنتیجه تولید ارزش را به آن سمت متمایل میکنیم و از ادامه فعالیت برخی کارهای اقتصادی که از نظر قیمتی چندان ارزشمند نیستند، جلوگیری میکنیم یا تا جای ممکن آن را پایین نگه میداریم.
داغترین پرسشها پیرامون قیمت و ارزش
در این میان، پای چیزهای مهمی به میدان باز میشوند؛ برای مثال اینکه آیا دنبالکردن قیمت، به پیشرفت تمدن ما هم کمک میکند؟ آیا مردم همیشه درست فکر میکنند؟ آیا قیمتها میتوانند نقاب کیفیت را بر چهره بزنند و ما را مجبور کنند برخی کالاها یا خدمات را تنها به این دلیل که قیمت بالاتری دارند «باکیفیت» بدانیم؟
آیا این بازی با قیمتها همیشه میتواند معصومیت خود را حفظ کند و از یک عرضه و تقاضای طبیعی پیروی کند؟ یا اینکه به بازیچهای در دست قدرتمندان، دولتها و شرکتهای بسیار بزرگ تبدیل میشود تا با اهرم قیمت، مردم و جامعه را کنترل کنند؟
حقایق پنهان، پشت پرده ارزشهای اقتصادی در روزگار ما
پیش از این بیان شد که در دوران انقلاب صنعتی و انقلاب کشاورزی، اقتصاددانها بهدنبال ردیابی حرکت «Economic Value» بودند؛ زیرا میخواستند راهی برای بازگشت آن به چرخه تولید، باز کنند، اما در روزگار ما با وجود پیشرفتهایی که تاکنون داشتیم و راه بسیاری طولانی که پیش رو داریم چنان تلاشی برای افزایش سرعت چرخهای تولید انجام نمیشود؛ البته در ظاهر ماجرا، همه جهان در حال تلاش برای تولید و تکامل تمدن هستند، اما چیزی که درواقع رخ میدهد، بازی با ارزشهای اقتصادی تولیدشده است.
ارزش اقتصادی دنیای ما کجا میروند؟
براساس تحقیقاتی که اقتصاددانها انجام دادهاند، از ۱۰۰ درصد ارزشهای اقتصادی تولیدشده، تنها چیزی حدود ۲۰ درصد به چرخه تولید بازمیگردد و باقیمانده آن بهجای آنکه به چرخه تولید بازگردد، صرف آموزش نیروهای انسانی شود یا به تحقیق، توسعه و پیشرفت ختم گردد، صرف امور مالی و سهام میشود؛ البته منظور از خرید سهام، سهام عرضهشده و خریداریشده توسط مردم نیست، بلکه بازخرید سهام توسط خود شرکت بورسی و آغاز بازی روی ارزش سهام خودش است.
حتی شرکتها بهجای اینکه ارزش اقتصادی ایجادشده را روی توسعه تولید بگذارند، آن را صرف خرید املاک، سرمایهگذاری در بیمه عمر که از قضا معاف از مالیات است و خرید مستغلات میکنند. این رفتارهای عجیب که از سوی تولیدکنندگان سابق ارزشهای اقتصادی دیده میشود، از نتیجههای عجیب ارتباط ارزش اقتصادی به مفهومی محدود به نام «قیمت» است.
محدود کردن Economic Value به قیمت، چه عواقب دیگری دارد؟
با وجود آنکه در علم اقتصاد، انسان موجودی تقریباً تکبعدی در نظر گرفته میشود که همیشه رفتارهای ثابتی را از خود بروز میدهد، ولی همه میدانیم که در عمل و در دنیایی که همان فرمولهای اقتصادی اجرا میشوند، با انسانی روبهرو هستیم که از ابعاد بسیار زیادی تشکیل شده است.
ما انسانهایی با نیازهای جسمی، روحی، معنوی و احساسی هستیم که هر روز بهدنبال تعریف جدیدی از وجودمان هستیم. وقتی قیمت بهعنوان معیاری برای ارزشمندبودن معرفی میشود، جای خیلی چیزها در زندگی انسانها تغییر میکند یا حتی از بین میرود؛ مثلاً:
- تمایل انسانها به کمک به یکدیگر کم میشود؛ زیرا پیش از هر چیز با خودشان فکر میکنند که آیا این کمککردن از نظر قیمتی برایشان بهصرفه است یا آنکه تنها باری بر دوششان است و آنها را با زحمت روبهرو میکند؟
- حمایتکردن و حفظ برخی چیزها مانند «حیات وحش»، «کره زمین» و… با وجود آنکه بهطور مستقیم، زندگی ما به آنها وابسته است از نظر ارزش اقتصادی جدید، بیاهمیت میشود؛ زیرا از پشت عینک اقتصاد قیمتی، تلاش برای حفظ یک گونه جانوری که نه خورده میشود و نه هیچ فایده مستقیم دیگری برای انسانها دارد، نوعی اتلاف ارزش محسوب میشود.
- ارزشهای اخلاقی کمرنگ میشوند و از آن جایگاه والای انسانی به قعر قیمت و ارزشمندی مادی سقوط میکنند.
- افسردگی در جامعه بیشتر میشود؛ زیرا قیمت میتواند بر تعریف ما از خودمان و ارزشمندی فعالیتی که انجام میدهیم، تأثیر بگذارد. چه میشود اگر کاری که دوست داریم و حاضریم هر روز برایش زمان بگذاریم از نظر قیمتی ارزش چندانی نداشته باشد؟
- مفیدبودنمان زیر سؤال میرود. ما از خودمان میپرسیم در چرخه ایجاد این ارزش اقتصادی جدید چه نقشی داریم؟ آیا ما نیز فردی مفید و ارزشساز هستیم یا اینکه تنها یک مصرفکنندهای بیفایده به حساب میآییم؟
درنهایت میتوانیم بگوییم انتخاب فاکتور «قیمت» بهعنوان معیاری برای ارزش اقتصادی، کار چندان سودمندی نبوده است.
چند روش برای ایجاد ارزش اقتصادی وجود دارد؟
روشهای ایجاد ارزش اقتصادی، بسیار گوناگون هستند؛ بهویژه با حضور اینترنت و راههای گوناگونی که برای ارائه و ایجاد ارزشهای جدید به وجود آورده است، میتوان قطاری از روشهای ایجاد «Economic Value» را پشت سر هم ردیف کرد.
با وجود این ما در این گفتوگو تنها به پنج مورد از این روشها اشاره میکنیم که از گذشته تاکنون با وجود تحولی که در اقتصاد و ارزشها به وجود آمده است، همچنان پابرجا باقی ماندهاند.
۱- فروش کالا و خدمات بهصورت مستقیم
قدمت این روش به دوران «تهاتر» برمیگردد.
در این روش، ما با فروش کالا و خدماتی که خودمان در قالب یک فرد حقیقی (کشاورز، خیاط و…) یا حقوقی (شرکتهای مختلف تولید مواد غذایی، خودروسازها، لوازم خانگی و…) تولید کردهایم، از دیگران پول، کالا یا خدماتی همارزش دریافت میکنیم.
۲- فروش مجدد کالای از قبل تولیدشده
در این روش، ما بهعنوان فروشنده در فرایند تولید کالا یا خدماتی که در اختیار ماست دخالتی نداشتهایم، اما میتوانیم با بر عهده گرفتن دردسرهای فروش مستقیم کالا و خدمات و بازیکردن نقش یک واسطه در میان تولیدکننده و خریدار نهایی، سود قابلتوجهی را حتی بیشتر از تولیدکننده مستقیم به دست بیاوریم.
۳- اجارهدادن داراییها
این روش هم قدمت طولانی دارد. در روش ایجاد ارزش اقتصادی بهکمک اجارهدادن، فردی که صاحب یک دارایی مادی یا فکری است، آن را در عوض دریافت پول، کالا یا خدمات در قالب یک قرارداد با مفاد مشخص در اختیار دیگران قرار میدهد. نمونه بسیار روشن این ماجرا، «قراردادهای اجاره خانه» است.
۴- گرفتن نمایندگی
نمایندگی هم یکی از روشهایی که میتوان آن را در شمار روشهای خلق ارزش اقتصادی به حساب آورد. این مورد، شباهت فراوانی به «فروش مجدد» دارد و حتی گاهی با آن اشتباه هم گرفته میشود. در نمایندگی ما بهعنوان یک واسطه که از بازار هدف آن محصول یا دارایی اطلاعات بسیار خوبی دارد و مشتریان را بهدرستی میشناسد، فروش محصول یا خدمتی را که هنوز مالکیت ۱۰۰ درصد آن با تولیدکننده است، بر عهده میگیریم. درنهایت ما بهعنوان نماینده فلان محصول یا خدمات، بعد از قطعیشدن ماجرای فروش، کمیسیون خودمان را دریافت میکنیم.
دقیقاً به همین دلیل است که قراردادهای سفت و سختی برای نمایندگیها در نظر گرفته میشود و آنها حق ندارند کوچکترین تغییری در محصول یا شیوه ارائه خدمت داشته باشند. نمونه این ماجرا نمایندگیهای فروش «مک دونالدز» است که از دستور تهیه تا مواد اولیه آن به دست شرکت اصلی مک دونالدز و زیر نظر مستقیم آنها تأمین و تهیه میشود.
۵- سرمایهگذاری در کسب و کارها
سرمایهگذاری در کسب و کارها یکی از اصلیترین روشهای تولید ارزش است؛ زیرا چرخه گردش و بازتولید ارزش را کامل میکند و بهنوبه خود سبب پیشرفت تمدن میشود.
آیا ما در مسیر ارزش آفرینی اقتصادی قرار داریم؟
آنطور که مشخص است، سازوکار تعریف روزگار ما از ارزش اقتصادی چندان کارآمد نیست و حتی میتوان گفت بهجای آنکه سودمند باشد و ما را به سمت پله بعدی پیشرفت بشری هدایت کند، در حال بازی با ارزشهای اقتصادی و بیرونکشیدن آنها از چرخه تولید است.
با وجود آنکه پتانسیلهای تولید ارزش اقتصادی روزبهروز بیشتر میشوند، اما درصد کمی از سرمایههای در گردش، صرف تولید میشوند. حقیقت آن است که «قیمت» نمیتواند بهتنهایی بار معنایی و مفهومی ارزش اقتصادی را به دوش بکشد. ما به یک بازنگری اساسی درباره مفهوم «Economic Value» نیاز داریم. باید دوباره پرسیدن سؤالهای درست را شروع کنیم و راهی برای اصلاح چرخه گردش ارزش از تولید به تولید پیدا کنیم.
چرا ما به بازتولید ارزش های اقتصادی نیازمندیم؟
نکته مهم دیگری که سبب میشود ما به بازتولید ارزشهای اقتصادی توجه کنیم نیاز ما به سرمایهگذاری برای یافتن راهحلهایی است که جامعه بشری با آنها دست و پنجه نرم میکند. مواردی مانند «تغییرات آب و هوایی»، «بیماریهای فراگیر جهانی»، «فقر جهانی»، «بحران آب» و… است.
اشتباهی که ما میکنیم این است که جای «استخراج ارزش» را با «تولید ارزش» اشتباه گرفتهایم؛ به همین دلیل بهسختی تلاش میکنیم تا ارزشهای موجود را دوباره کشف کنیم؛ درحالیکه باید روی تولید ارزشهای جدید سرمایهگذاری کنیم. این بهترین راه حرکت رو به جلو و بیرونآمدن از این رکود عجیب جهانی است.
آیا شکستها هم بخشی از ارزشآفرینی اقتصادی محسوب میشوند؟
شکستها بخشی از فرایند توسعه و پیشرفت بشری هستند. درواقع تنها راه یادگیری چیزهایی که از آنها اطلاعات کمی داریم، همین آزمون و خطاست؛ بنابراین میتوان به این سؤال پاسخ مثبت داد؛ چون درسهایی که از شکستهایمان میگیریم، ما را به سمت یافتن پاسخ درست هدایت میکنند.
تکلیف مردم بهعنوان مالیاتدهندگان در ایجاد ارزش اقتصادی چیست؟
اگر دولتها را بهعنوان یکی از ارزشآفرینان اقتصادی در نظر بگیریم، در این صورت شاید بتوانیم بگوییم شهروندانی که مالیات میپردازند و با این کارشان بهشکل قابلتوجهی دولتها را تغذیه میکنند، شاهرگ حیاتی تولید ارزش اقتصادی البته از نوع پوچ آن هستند!
آیا تغییر دیدگاه ارزشهای اقتصادی به معنای بازگشت به دیدگاه اقتصاددانهای قرن ۱۸ است؟
البته این بدان معنا نیست که بازگشتی صد درصدی به دوران انقلاب صنعتی و کشاورزی داشته باشیم. ما میتوانیم امور مالی را بهشکلی در جهت خدمت به تولید به کار بگیریم؛ مثلاً مؤسسههای مالی را راهاندازی کنیم که هدفشان کمک به توسعه تولید، تحقیق و جانبخشیدن به فعالیتهای کوچک، اما اثرگذار اقتصادی است که میتوانند برای مردم ایجاد شغل کرده و ارزشهای اقتصادی را تولید کنند.
آیا ظهور اینترنت بینالمللی جزء روشهای تولید ارزشهای اقتصادی حساب میشود؟
بله، اینترنت بینالمللی سبب تولید محصولات و خدماتی شد که به موارد اولیه در معنای کلاسیک آن نیازی نداشتند. حتی برخی از بزرگترین خدمات بهصورت رایگان ارائه میشدند و بهنوبه خود ارزشهای اقتصادی جدید را تولید کردند؛ مانند گوگل که با ارائه خدمات رایگان، بستری برای رشد کسب و کارها و تولید ارزشهای اقتصادی نوین را به وجود آورد.
جمع بندی
- ارزش، مقدار بهایی است که ما به کسی یا چیزی میدهیم. گاهی این بها پول است و گاهی چیزهایی بسیار ارزشمندتر از آن.
- میان ارزش یک چیز و نیاز انسان به آن رابطهای مستقیم وجود دارد؛ به این معنا که وقتی به چیزی نیاز داریم، آن چیز در نظرمان بسیار ارزشمند جلوه میکند.
- «ارزش اقتصادی» یک معیار است که سود ارائهشده توسط یک کالا، شخص یا خدمت را نشان میدهد.
- یکی از اولین کسانی که بهدنبال یافتن ارزش اقتصادی در جامعه خود بود، اقتصاددانی به نام «فرانسوا کِنِی» بود.
- سه دسته ارزشآفرین از نظر «فرانسوا کِنِی» شامل «افراد مولد»، «مالکان» و «دولتها» بودند.
- در یک جامعه با اقتصاد سالم، ارزشهای تولیدشده درنهایت دوباره روی تولید سرمایهگذاری میشوند.
- وقوع انقلاب صنعتی، نگاه اقتصاددانها را از جامعه کشاورزی به جامعه صنعتی تغییر داد.
- ما اکنون در دورانی زندگی میکنیم که آن را بزرگترین انقلاب اقتصادی جهان مینامند.
- در عصر حاضر فکر میکنیم ارزش اقتصادی، همان قیمت است؛ درحالیکه اقتصاددانها بر این باورند که «Economic Value»، چیزی فراتر از قیمتهاست.
- تأکید بر برابردانستن ارزشهای اقتصادی با قیمت، چرخهای تولید را کند کرده و درعوض، بخشهایی مانند «بیمه»، «املاک و مستغلات» را قویتر میکند.
- مواردی مانند «فروش کالا و خدمات بهصورت مستقیم»، «فروش مجدد کالای از قبل تولیدشده»، «اجارهدادن داراییها»، «نمایندگی» و «سرمایهگذاری روی کسب و کارها» از جمله روشهای کلاسیک ایجاد ارزش اقتصادی هستند.
- برگرفته از : https://khanesarmaye.com/economic-value/#gref