شب است و چهره ی میهن سیاهه
نشستن در سیاهی ها؛ گناهه…
تفنگم را بده تا ره بجویم؛ که هر که عاشقه پایش به راهه
برادر بیقراره… برادر شعله واره
برادر؛ دشت سینه اش لاله زاره
شب و دریای خوف انگیز و طوفان؛ من و اندیشه های پاک پویان
برایم خلعت و خنجر بیاور؛ که خون میبارد از دل های سوزان
برادر نوجوونه برادر غرق خونه؛ برادر کاکلش آتشفشونه
تو که با عاشقان؛ درد آشنایی…
تو که همرزم و هم زنجیرِ مایی
ببین خون عزیزان را به دیوار؛ بزن شیپور صبحِ روشنایی…
برادر بیقراره… برادر شعله واره
برادر نوجوونه برادر غرق خونه؛ برادر کاکلش آتشفشونه