گریه را به مستی بهانه کردم…
شکوه ها ز دست زمانه کردم!
آستین چو از دیده بر گرفتم…
سیل خون به دامان خدا روانه کردم…
سیل خون به دامان خدا روانه کردم!
ناله ی دروغین اثر ندارد…
شام ما چو از پی سحر ندارد…
مرده بهتر زان کو هنر ندارد!
گریه تا سحرگه من عاشقانه کردم…
گریه تا سحرگه من عاشقانه کردم
دلا خموشی چرا چو خم نجوشی چرا!
برون شد از پرده راز خدا پرده راز حبیب پرده راز!
تو پرده پوشی چرا تو پرده پوشی چرا…
راز دل همان به نهفته ماند!
گفتنش چو نتوان نگفته ماند…
فتنه به که یک چند خفته ماند…
گنج غم بر دل خدا خزانه کردم…
گنج غم بر دل خدا خزانه کردم
باغبان چه گویم به ما چه ها کرد!
کینه های دیرینه بر ملا کرد…
دست ما ز دامان گل جدا کرد…
تا به شاخ گل یک دم آشیانه کردم!
تا به شاخ گل یک دم آشیانه کردم…
دلا خموشی چرا چو خم نجوشی چرا…
برون شد از پرده راز خدا پرده راز حبیب پرده راز
تو پرده پوشی چرا تو پرده پوشی چرا!