دبیر گروه صلح انجمن جامعه شناسی تاکید کرد:
شکاف های نامتعارف طبقاتی ، تصویری از نا امنی های پیش روی ایران.
ساعت ۲۴-روزدوشنبه ۱۳آذرماه دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران میزبان شماری از علاقمندان به مباحث فقر و اقتصاد بود که به دعوت گروه صلح انجمن جامعه شناسی ایران برای شنیدن دیدگاههای سه اقتصاددان ایرانی از نحله های فکری متضاد به این دانشکده آمده بودند. حسن امیدواردبیر گروه صلح انجمن جامعه شناسی ایران دراین میز گرد به نکات قابل اعتنایی در باره گسترش فقر و پیامدهای احتمالی آن در جامعه ایرانی اشاره کرد.
وی گفت ، موضوع نشست امروز«اقتصاد،صلح،چالشهای فقر»است. با توجه به اینکه سایه اقتصاد سیاسی بر صلح چالشی جامعه شناختی است اما اقتصاد و چالشهای فقر موضوعاتی نیستند که تنها در حوزه جامعه شناسی قابل بررسی باشند زیرا اقتصاد حوزه ای است که ابعاد ناشناخته ای در بر دارد . اما وجود این ابعاد ناشناخته به معنای ناتوانی جامعه شناسی برای بررسی علمی اقتصاد نیست، بلکه نشان دهنده ی توانایی این علم در برخورد یا آن حوزه هایی از اقتصاد است که در ارتباط با جامعه و طبقات اجتماعی قابل بررسی و تبیین اند.بنابراین جامعه شناسی درباره ی رابطه میان اقتصاد و جامعه بحث می کند ، نه ذات اقتصاد و قادر است رشته های نامرئی میان آن دو را آشکار سازد. به عبارت دیگر تحلیل های جامعه شناختی از اقتصاد نشان دهنده بعد اجتماعی آن است و این پیوند ها به آن اندازه زیاد و عمیق است که نباید از آن غفلت شود. یکی از اهداف این نشست و نقدهای آن ناظر بر مشکلات جامعه است ، مشکلاتی که با رفع آنها می توان به جامعه بهتری دست یافت.جامعه شناسی علاقمند به مطالعه ماهیت نابرابریها ی اجتماعی ،صور نابرابریها و چگونگی ارتباط آنها با یکدیگر است.متاسفانه ظهور نا برابریهای وسیع اجتماعی ناشی از اقتصاد سیاسی بشکل تبعیض ، تضاد ، فقر و محرومیت گسترده و انباشت ثروت و مکنت در بخش کوچکی از جامعه ایران سازمان یافته است. جامعه کنونی ایران با این شرایط به سمتی حرکت می کند که بتدریج تهدیدها بر فرصت ها تفوق می یابند.امروز ما شاهد سایه های نا میمون اقتصاد سیاسی در کشور می باشیم . این که حکومت انتظار دارد مردم به جای اینکه خودشان انتخابگر بازیهایشان باشند ، بازیگر بازیهای حکومت باشند.به این شعار که تقریبا سال گذشته در سراسر شهر تهران به چشم می خورد توجه فرمایید” کم باشداما حلال باشد ».به نظر میرسد اهداف آشکار و پنهانی در این شعار نهفته است و تلاش می گردد نا برابری و فقر ساختاری و سازمان یافته ای را در قلب این جامعه خسته تزریق کند. این شعار تقویت کننده احساس فقر نزد اقشار پایین دست یا تهیدست جامعه است و تلاش می کند حساسیت مردم را نسبت به نابرابری و شکاف طبقاتی کاهش دهدو تلویحا ذهنیت سازی می کند که درآمدهای زیاد اما حرام هم در جامعه به شکل ساختاری وجود دارد ، یعنی فساد را در بخشی از جامعه پذیرفته است و می کوشد آن را طبیعی عنوان کند.مطلب مهم دیگرشیب تند کاهش ارزش پول ملی است که باعث گسترش خط فقر می شود. این امر به کنش متقابل نا برابریها و باز تولید فقر منجر خواهد شد که نهایتابه رشد قطبی تر شدن جامعه می انجامد و ما را هر چه بیشتر از عدالت دور می کندوبه ذوب و کوچک شدن طبقه متوسط می انجامد که دارای تبعات پرشماری است. گروههای فقیر و تهیدست به موازات کاهش ارزش پول ملی ،کم اهمیت تر و آسیب پذیر تر می شوند و زندگی برای آنها سخت تر و این سخت تر شدن زندگی برای زنان ممکن است حتی بیشتر باشد .روندهای گسترش خط فقر ممکن است شواهدی برای تحولات اجتماعی تلقی شود.کمربند فقرهر روز درحاشیه شهرها گسترش وپهنا می یابد و به باز تولید کودکان کار ، اعتیاد،طلاق وخشونت و بزهکاری دامن می زند.انباشت بیش از حد ثروت در دست بخش کوچکی از جامعه به اوج خود رسیده این مساله به جدایی بیشتر طبقات منجر می شود. شکاف طبقاتی برجسته ترین بعد این فراینداست و این شرایط وضعیت نامطمئن و متغیری را نشان می دهد واین فرضیه را مطرح می کند که شکاف های نامتعارف طبقاتی ،بیانگر تصویر روشنی ازبی ثباتی و نا امنی های پیش روی ماست. کاهش ارزش پول ملی مانند دیگر اشکال تفکیک و جدایی ،بیانگر نوعی نابرابری و فرو بستگی یامحصور شدن اجتماعی است . وباعث تغییرات و پیدایش اشکال جدید گروههای اجتماعی می شود.قطبی شدن اجتماعی و تغییرات وسیع اجتماعی حاصل از کاهش ارزش پول ملی منتج به تقسیم بندی حغرافیایی شهرها وتقسیم بندی ساکنان ثروتمند وتازه به دوران رسیده و طبقات آسیب پذیر و غیر متمول می شود.مفهوم قطبی شدن استعاره ی مفیدی برای اهداف جامعه شناسی است. کاهش ارزش پول ملی فرایندی اجتماعی است که موجب پیدایش دو گروه از مردم با وحدت و انسجام داخلی( تعصب) می گردد که آن نیز به ایجاد تنش و تضاد متقابل بین آن دو منجر میشود و انسجام و یکپارچگی جامعه راتهدید می کند.
شکاف های جامعه را توسعه می دهد و مبدل به عاملی برای تنش زدایی داخلی می شود.فقر حاصله از قطبی شدنبه نظر می رسد احساس خوشبختی را در طبقات فرودست کاهش می دهد و احساس فقر است که می تواند گرایش به کجروی و بزهکاری را نزد کنشگران تسهیل و تقویت نماید و نه خود فقر .قطبی شدن جامعه عامل موثری در ایجاد «زیر طبقه اجتماعی »یعنی مردمی می شود که آرزومند مسکن مناسب ، شغل مطمئن و محروم از امکانات بهداشتی مناسب می باشند . این فرایندها بیانگر آن است که الگوهای تفکیک دارای پویایی است و استمرار کاهش ارزش پول ملی ، دایما الگوهای اجتماعی ونابرابریهای طبقانی را نظمی مجدد می بخشد و نکته نگران کننده آن است که آنچه به دلیل نابرابریها ی مادی درزندگی روزمره گروه های آسیب پذیر ظهور می یابد ، دارای ابهام است.درباره ارتباط کنش متقابل در جامعه دو قطبی با منطق وماهیت انباشت سرمایه که متشکل از شبکه ای از آثار می باشد آگاهی کافی هنوز نداریم. در هر حال نابرابری اجتماعی ،عامل مهمی در تولید تنش و شکاف های طبقاتی در شرایط کنونی است و نباید آن را بی اهمیت تصور کرد.چنانچه لوشین ویرث معتقداست:ناهمگونی غیر متعارف در بدنه محکم و نفوذ ناپذیر ساخت های اجتماعی شکاف ایجاد می کند و باعث تحرک ، بی ثباتی، نا امنی و وابستگی افراد به گروههای اجتماعی درهم و فرعی با تغییرات زیاد و پی درپی اعضا می شود.کاهش امنیت و پیوندهای اجتماعی مسلط پیامدهای اولیه نابرابریهای اجتماعی و ساختاری است. میزان شرکت در انتخابات و یا رای دادن تابعی از اوضاع متحول اقتصادی و رفاه اجتماعی است. نکته بسیار مهم به عکس اعتراضات طبقه متوسط ، حرکت گروههای فقیر و تهیدست محتملا بر غلیان های موقت اعتراضی، مثل اغتشاشات یا شورشهای خیابانی است .که بسیار نگران کننده است. کاستلز معتقد است این شورشها یا جنبش های اجتماعی می تواند ساختار جوامع را به طور بنیادی دگرگون سازد. مسئولان کشور باید به هشدارهای جامعه شناسان توجه بیشتری کنند. چنانچه طی سالیان گذشته مکررا جامعه شناسان درمورد انباشت اختلاس ها و فساد سازمان یافته هشدار دادند در همین گروه صلح انجمن جامعه شناسی ما هشدار دادیم ه فساد ساختاری و اختلاس ، فقط یک بزهکاری نیست ، بلکه میتواند قلب اعتماد اجتماعی و نظم اجتماعی را هدف قرا ر داده و باعث گسستگی نظام اجتماعی گردد که تخمین خسارات وارده بر سیستم و نظام حاکم به سادگی میسر نمی باشد. و لیکن مسئولان توجه نکرد ندو ما عواقب و گسست اعتماد اجتماعی را در نحوه کمک رسانی مردم به زلزله زدگان کرمانشاه مشاهده کردیم.لذا مطالعات مکرر مردم نگارانه که بتوان ازطریق آن تحولات روزمره را مشخص کرد برای درک روابط دیالکتیکی بین سازوکارهای تصمیمات مهم سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و تجربه نتایج آن تصمیمات ضرورت می یابد.
منبع : http://www.saat24.news/news/313754