حسین مقیدی: درحقیقت اگر حال بخش تجارت داخلی ما خوب باشد، حال همه ما خوب خواهد بود. در همه کشورهای پیشرفته اقتصادی بخش خصوصی دروازه معرفی فرهنگ، تجارت و اقتصاد آن کشور است. وظیفه اصلی بخش خصوصی به حرکت درآوردن چرخه اقتصاد و تجارت، دستیابی به استانداردهای جهانی تجارت بین الملل، انتقال دانش و علم جدید صنعت به کشور، آموزش و تربیت نیروهای انسانی تحصیل کرده در دانشگاه های کشور برای آینده. حفظ و افزایش منابع ملی است.
درصد قابل توجهی از سرمایه در گردش بخش خصوصی کشور مان متعلق به شرکتهای عظیمی است که اکثراً زیر مجموعه بانک های دولتی و خصوصی هستند. با نام هایی بزرگ و آشنا.
اما آیا این شرکت ها توانایی واقعی اجرای تجارت ملی را دارند ؟ آیا قوانین ساده علم تجارت در این شرکتها به اجرا درآمده است؟
یکی از دلایل رکود بازار کشورمان عدم موفقیت بخش خصوصی در اجرای تجارت ملی است. این بدین معناست که طرح ها و پروژه های آنان با موفقیت اجرا نشده است و یا اگر پروژه ای به اتمام رسیده، با ضرر مالی برای شرکت بوده است.
این امر برای همه اصناف حاضر در بازار کشورمان صدق میکند؟ اگر نه دلیل شکست و ناتوانی بخش خصوصی کشورمان چیست ؟
اینجا باید بگویم مطمئن باشید که نقشه انگلیس و آمریکا در کار نبوده. حال میپرسم چرا پس از برجام بخش خصوصی ما هنوز جان واقعی نگرفته است ؟ مهمترین عامل عدم موفقیت بخش خصوصی چیست؟ عدم دانش کافی، استفاده منابع بانکی در سایر امور، عدم نو سازی ماشین آلات صنعتی، عدم توان رقابت داخلی و خارجی به دلیل نامطلوب بودن کیفیت، عقب ماندن از صنعت و از دست دادن بازار. این موارد میتواند تاثیر بسزایی در عدم موفقیت داشته باشد لیکن یکی از مهمترین عوامل وجود مدیران غیر استاندار دربخش خصوصی است.
چه باید کرد تا دل بکنند و به خانه هایشا بروند چه باید کرد تا دیدگاه قدیمی و فرسوده آنان ضرر و زیانی برای اقتصاد جوان و اصل چهل و چهار قانون اساسی “خصوصی سازی” نداشته باشد.
اینان به هر اسم و عنوانی در صنعت بیمه – بانکداری و صنایع کشور ورود کرده اند و بر صندلی های مختلفی جایی گرفته اند، فرزندان و اقوام و دوستان خود را در بخشهای مختلف استخدام کرده و از حقوقهای کلان بهرمند هستند.
با توجه به هزینههایی که سازمانها در خصوص ارائه دانش به پرسنل جوان فعال و مشتاق به پیشرفت خود دارد با گروهی غیر قابل تغییر روبرو میشوند. گروهی خسته و ستنی که طبق آموزه های قدیم در ساختاری بی برنامه، اکثرا دولتی پیر شده اند.
این دسته از افراد که اکثرأ دارای تفکراتی خشک و انعطاف ناپذیر هستند، با نشستن بر صندلی های جدید امروزی با شوق بسیار از دستاوردهای شبه دولتی خود زبان به سخن میگشایند و توانایی همسو شدن با دیدگاه های نوین سازمانی امروزی را ندارند.
این فعالان بازنشسته به دو دسته تقسیم میشوند، گروه اول مدت مدیدی است که در پیکره بخش خصوصی تکیه کرده و صاحب پست و مقام است اکثرا به عنوان مدیرعامل – مشاور – قائم مقام – مدیران اجرایی و حتی عضو هیات مدیره مشغولند و از مزایای سازمانی قابل توجهی برخوردارند. این دسته را میتوان نسل بدون تاریخ نامید.
گروه دوم که به واسطه گروه اول ورود پیدا کرده است وظیفه تامین اهداف آنان را برعهده دارد. حذف افراد معترض به سیاست های نامربوط، عدم ارتقاء کارمندان شایسته، ایجاد مباحث نامرتبط در سازمان در راستای دور کردن افکار پرسنل از واقعیت ها و از همه مهمتر پیدا کردن راهکارهای جدید جهت در آمد بیشتر برای نسل بدون تاریخ با زدوبندهای سفارشی به دستور آنان، باید این را نیز اضافه کرد که وظیفه اصلی آنان قربانی شدن برای نسل بدون تاریخ است. به آن دسته از افرادی که مستقیماً از سوی نسل بدون تاریخ استخدام شده اند لقب سر پاچه خوار را میدهند. به آنکه از سوی سرپاچه خوار استخدام میشود میان پاچه خوار میگویند. و به آنکه از طریق میان پاچه خوار آمده است ته نشین میگویند. و بدین طریق سرمایه و قدرت به دستان نااهلان جلا میدهد.
منبع : http://poolpress.ir/?p=100789