چه میشود اگر بگذاریم کنشگرهای اقتصادی بدون هیچ محدودیتی با هم به تبادل و تعامل بپردازند؟ هرکس هر قیمتی که دوست دارد پیشنهاد کند و هر مشتری اجازه داشته باشد از هر جای دنیا و بدون هیچ تعرفه یا محدودیتی کالای مورد نظر خود را بخرد؟ این اقتصاد آزاد که به آن لسهفر (Laissez-faire) میگوییم، در تضاد کامل با اندیشههای مرکانتیلیستی (Mercantilism) قرار میگیرد.
اما حرف مرکانتیلیستها چیست؟ سوداباوری یا مرکانتیلیسم توصیه میکند که از صادرات ماده خام جلوگیری و بهجای آن مواد خام به کشور وارد شود. بهجای ماده خام محصول نهایی صادر شود و دولت بکوشد که واردات کالای آماده را کاهش دهد.
از یکسو جهان دارد به سمت اقتصاد آزاد حرکت میکند و از سوی دیگر دلایل زیادی برای باور به سوداباوری وجود دارد.
مردم از کدام حمایت میکنند؟
شاید فکر کنید فروشندهها موافق محدودیت هستند و مصرفکنندگان موافق آزادی. آدام اسمیت میگوید «کسی که خانه میخرد، شاید قصد نداشته باشد آن را دوباره بفروشد اما معمولا کسی که خانهاش را میفروشد، حتما میخواهد دوباره خانه بخرد.»
یعنی همه مردم همیشه فروشنده نیستند. اما همه مردم همیشه خریدار هستند.
همه مردم فروشنده نیستند. اما همه مردم خریدار هستند.
مردم به انگیزههای خود پاسخ میدهند، چه فروشنده و چه خریدار. مردم از آن نظریهای حمایت میکنند که وضع زندگیشان را بهتر کند.
اما دو مسئله وجود دارد. اول اینکه منافع آنها وقتی میفروشند مشابه وقتی نیست که میخرند. دوم اینکه همه درک مشابهی از منفعت ندارند.
ممنوعیت واردات کیک برنجی
فرض کنید تولیدکننده کیک برنج هستید. برای شما خوب است که واردات کیک برنج ممنوع شود و با کیکپزهای خارجی رقابت نکنید.
از طرفی ممنوعیت صادرات برنج خام را دوست دارید. چون با کم شدن تقاضای برنج و مازاد عرضه در بازار داخلی، مواد اولیه شما ارزانتر تمام میشود. در این شرایط شما از اقتصاد آزاد حمایت نخواهید کرد.
یک کیکپز دیگر که با شما رقابت میکند، باور دارد که باید صادرات و واردات کاملا آزاد شود. بهنظر او واردات کیک برنجی خارجی اندازه بازار را بزرگتر میکند و در نهایت فروش آنها هم بیشتر خواهد شد.
او استدلال میکند «اگر وضع مردم بهتر شود کیک بیشتری میخرند. هر سیاستی مثل تجارت بینالملل که وضع مردم را بهتر کند، برای او هم خوب است.»
قوانین مورد نظر شما تصویب میشود و همان طور که فکر میکردید به نان و نوایی میرسید. حالا میخواهید بروید و ماشین بخرید. متوجه میشوید که واردات بنز ممنوع است. با همان قیمت بنز میتوانید یک ماشین کرهای بخرید که در ایران مونتاژ شده.
حالا از قانون منع واردات کالای نهایی ناراحت میشوید. در این شرایط شما حامی اقتصاد آزاد خواهید شد.
چه کسی اقتصاد آزاد را دوست ندارد؟
فرض کنید یک قانون به مجلس برود که بهموجب آن باید «از هر ایرانی ۱۰ میلیون تومان بگیریم. پنج تومان به حساب دولت ریخته شود و پنج تومان باقیمانده را بدهیم به یک گروه کوچک تا از آنها حمایت کرده باشیم.» آیا باید این قانون رای بیاورد؟
حالا میگوییم «برای خرید ماشین از هر کس ۱۰۰ تعرفه واردات بگیریم تا از گروه خاصی که در صنعت خودروسازی فعالیت میکنند، حمایت شود.» این قانون واقعا رای میآورد!
گروهی کوچک (a نفر) از وضع تعرفه سودی زیاد (A تومان) میبرند. در حالی که گروهی بزرگ (b نفر) ضرری کوچک (B تومان) را متحمل میشوند، به شکلی که B×b=A×a. برای عموم مردم B تومان کوچکتر از آن است که مخالفتی جدی کنند. اما برای گروه خاص، A تومان آنقدری بزرگ هست که برای تصویب تعرفه تلاش کنند.
عموم مردم معمولا با این وعده که تعرفهها حمایت از اشتغال است و در نهایت وضع همه را بهتر میکند، آرام میشوند. اما درست مشخص نمیشود که این «در نهایت» چه زمانی خواهد رسید.
توجه کنید که در شغل ما (روزنامهنگاری) رقابتی با بازار خارجی وجود ندارد. اما روزنامهنگارها کالای خارجی را با تعرفه واردات میخرند. آیا به این دلیل است که بیشتر روزنامهها با وضع تعرفههای جدید مخالفت دارند و از اقتصاد آزاد حمایت میکنند؟
اقتصاد آزاد و مزیت نسبی
استدلال عمومی لسهفر این است که هر ملتی در تولید یک کالا مزیت نسبی دارد.
مثلا فرض کنید تنها دو کشور خیالیِ خوبستان و بدستان وجود داشته باشند. خوبستان هم در تولید کامپیوتر و هم در تولید کیک بهتر از بدستان است. اما درست کردن کامپیوتر منفعت بیشتری دارد.
اگر خوبستان روی تولید کامپیوتر متمرکز شود، با بهرهگیری از تمام امکانات تولید میتواند کامپیوترهایی بهتر و ارزانتر تولید کند.
بدستان هم به تولید کیک میپردازد و رفتهرفته در این صنعت پیشرفت میکند. در نهایت بدستانیها میتوانند کیک و کامپیوتر بیشتری داشته باشند و درآمد خوبستانیها حداکثر میشود.
مشتریهای اضافه برای کیکهای بدستانی وضع تولیدکنندگان کیک را بهتر میکند. چون خوبستانیها در تولید کامپیوتر متخصص هستند، قیمت تمامشده کامپیوترها کمتر میشود. بدستانیها از این قیمتهای ارزان هم منتفع میشوند. در یک اقتصاد آزاد عین همین رخداد در خوبستان هم رخ میدهد.
اما مرکانتیلیستها به این «دنیای عالی» بدبین هستند. به باور آنها در دنیای واقعی، لسهفر به واردات کیک از متوسطستان منجر میشود.
همچنین کشوری دیگر پیدا میشود که کار کارگرهای خوبستانی را بدزدد. وضع صاحب کارخانه کامپیوتر بهتر میشود، اما وضع کارگرهای خوبستانی نه.
ملتها حامی چه هستند؟
میخواهید با دوست خود ۱۰ کیک درست کنید. قرار است او مواد اولیه را بخرد و کار را شما انجام دهید و هرکدام ۵ کیک بردارید. دو راهکار برای افزایش سهم شما وجود دارد:
- نحوه تقسیم کیکها تغییر کند: ۶ کیک شما، ۴ کیک او.
- از جای ارزانتری مواد اولیه ارزانتر بخرید و کیکهای بیشتری درست کنید: ۶ کیک شما، ۶ کیک او.
در راهکار اول، نفع شما ضرر او است و او فقط در صورتی نفع میبرد که شما ضرر کنید. از طرف دیگر جمع ضرر و نفع طرفین همیشه برابر صفر (Zero-Sum Game) است. منفعت حاصل از وضع تعرفه از این نوع بهحساب میآید.
در داخل کشور وضع یک عده بهتر و وضع دیگران بدتر میشود. از طرف دیگر عدهای بهخاطر قیمتهای گران از خرید منصرف میشوند. به این ترتیب در مجموع وضع همه بدتر میشود.
در مقیاس کلان (تعرفه فولادی ترامپ) وضع یک کشور اندکی بهتر میشود اما در مجموع رفاه کل جهان کاهش پیدا میکند.
در راهکار دوم جمع منفعت طرفین مخالف صفر است. اما از آنجایی که طرف مقابل مطمئن است شما به دنبال منفعت خود هستید، باور نمیکند که این اقدام برای او هم خوب باشد.
در دنیای واقعی کشورهای قدرتمند سعی میکنند از کیکهای بیشتر، سهم بزرگتری بردارند: قبول! ۱۴ کیک بپزیم اما ۸ تا برای ما. در غیر این صورت تحریمتان میکنیم.
سیاستمدارها از چه چیز حمایت میکنند؟
برای سیاستمدار تنها یکچیز مهم است: باقی ماندن در قدرت. او به بهتر شدن وضع مردم، رفاه عمومی و حتی منافع ملی فکر نمیکند.
فرض کنید در کشور ابلهستان ۱۰۰ نفر زندگی میکنند. میدانیم اگر ابلهستان با قدرتستان وارد جنگ شود، ۹۰ نفر کشته خواهند شد.
دو نامزد انتخاباتی هم از این موضوع باخبر هستند. آقای خیرخواه توضیح میدهد که چرا نباید کشور بجنگد. آقای عوامفریب از خوبیهای جنگ میگوید.
برای مردم آزادی اقتصاد مهم نیست. برای مردم رفاه حاصل از آزادی مهم است.
چه کسی انتخابات را میبرد؟ اگر ۵۱ نفر موافق جنگ باشند، آقای عوامفریب برنده انتخابات خواهد شد. آقای خیرخواه پیش خودش میگوید در هر صورت مردم به جنگ رای میدهند، پس بهتر است من مخالفت خود را پنهان کنم. شاید من توانستم تبعات جنگ را خفیفتر کنم.
برای هر دو نامزد پیروزی در انتخابات مهم است. نه وضعیت بهتر مردم. و برای مردم نه لسهفر اهمیت دارد و نه مرکانتیلیسم. برای مردم آزادی اقتصاد مهم نیست. برای مردم رفاه حاصل از آزادی مهم است. اما دو نامزد باور دارند که سیاستهای آنها به رفاه بیشتر منتهی میشود.
چه کسی چه چیزی را دوست دارد؟
در دنیای واقعی همهچیز سیاهوسفید نیست. لسهفر بهصورت کامل، بدون هیچ نظارت ممکن است به آشوب منجر شود.
واردات آزاد مواد مخدر، تولید کالای مضر، رها کردن آلودگی در محیط زیست و صادرات منابع عمومی بخشی از مشکلات احتمالی هستند. اما فاصله گرفتن از این وضعیت هم با رانت و فساد همراه خواهد بود.
برای مردم، اقتصاد آزاد (با حداقل نظارت) بهتر است تا اقتصاد بسته (با حداقل آزادی). علاوه بر منافع فردی، منافع جمعی هم در لسهفر بیشتر تامین میشود.
اقتصاددانها هم این موضوع را میدانند. اما این سیاستمدارها هستند که سیاستگذاری میکنند، نه اقتصاددانها.
از آنجا که در دنیای واقعی چیزی به اسم دموکراسی کامل وجود ندارد، سیاستمدارها معمولا طرف انحصارگران، کارتلها و کسانی که از تعرفهها سود میبرند را میگیرند، حتی اگر وضع تعرفه بر فولاد یا جلوگیری از صادرات نفت خام وضع تمام جهان را بدتر کند.
منبع : https://tejaratnews.com/training