ما همواره راجب به اندیشههای اقتصادی بحث میکنیم اما گاهی باید به مفاهیم ساده و پایه برگردیم. در ادامه مطلب، ١٠ چیزی که همه باید راجب به علم اقتصاد بدانند شرح داده شده است:
۱- علم اقتصاد دارای دو جریان اصلی است، اقتصاد خرد و اقتصاد کلان
اقتصاد خرد با رفتار مصرفکنندگان، انگیزهها، قیمتگذاری و… سر و کار دارد در حالی که اقتصاد کلان با اقتصادهای بزرگ و چیزهای بزرگتر از قبیل نرخهای بهره، تولید ناخالص داخلی (GDP) و چیزهای دیگری که در ستون تجاری یک روزنامه میبینید، سر و کار دارد. اقتصاد خرد برای مدیران بسیار مفید است و اقتصاد کلان توسط سرمایهگذاران مورد استفاده قرار میگیرد.
۲- قانون عرضه و تقاضا مؤسس اقتصاد است
هر زمان که عرضه چیزی افزایش مییابد قیمت آن کاهش مییابد و هر زمان که تقاضا افزایش مییابد قیمت افزایش مییابد. بنابراین، زمانی که تولید اضافی ذرت را دارید، قیمت مواد غذایی کاهش مییابد و بالعکس. به این مساله به طور شهودی فکر کنید. شما کاربردهای آن را در ۱۰۰۰ مکان پیدا خواهید کرد.
۳- سود حاشیهای
هنگامی که شما از چیزی، مقدار بیشتری داشته باشید، احتمالاً کاربرد آن برای شما کاهش مییابد. به طور مثال، یک اسکناس ١٠٠ دلاری از یک حقوق ١٠٠٠ دلاری در ماه میتواند با ارزشتر باشد از یک اسکناس ١٠٠ دلاری از یک حقوق ١ میلیون دلاری در ماه. این به طور گسترده در تنظیم قیمتها مورد استفاده قرار میگیرد.
۴- تولید ناخالص داخلی (GDP)
این معیار اساسی اندازه یک اقتصاد است. این به لحاظ مفهومی برابر با مجموع درآمد کل افراد در کشور یا مجموع ارزش بازار همه کالاهای تولید شده در آن کشور است.
۵- نرخ رشد
رشد اقتصادی عموماً برحسب نرخ رشد تولید ناخالص داخلی اندازهگیری میشود. از آنجایی که تولید ناخالص داخلی معیار درآمد ملی است، این نرخ رشد یک شاخص سخت برای این است که چگونه یک درآمد متوسط سالانه در هر سال رشد میکند.
۶- تورم
شما میدانید که قیمت اغلب محصولات در حال حاضر بیشتر از زمان پدربزرگتان است. تورم (اندازهگیری شده در درصد) اندازهگیری این است که یک دسته از محصولات از سال گذشته تا به امروز چه مقدار افزایش قیمت داشتهاند. در اقتصادهای در حال رشد، تورم سالانه حدود ۲ درصد است – یعنی میانگین قیمت کالاها در هر سال ۲ درصد افزایش مییابد. نقش اساسی بانکهای مرکزی این است که این نرخ را مدیریت کرده و آن را به تعداد کمی مثبت نگاه دارد.
۷- نرخ بهره
در کوتاهمدت این نرخ معمولاً توسط بانکهای مرکزی تنظیم میشود. در دراز مدت، نرخ بهره توسط بازار تعیین میشود و به تورم و دورنمای بلندمدت اقتصاد وابسته است. مکانیسمهایی که بانکهای مرکزی نرخهای کوتاهمدت را کنترل میکنند سیاست پولی نامیده میشود.
۸- نرخ بهره در برابر تورم در برابر رشد
تقریباً یک رابطه معکوس بین نرخ بهره و رشد وجود دارد. نرخ بهره نیز میتواند مستقیماً بر تورم اثر بگذارد. بنابراین، زمانی که نرخ بهره را افزایش میدهید تورم و رشد کاهش مییابند. یکی خوب و دیگری بد است.
۹- سیاست مالی
دولت میتواند اقتصاد را با تنظیم هزینهها کنترل کند. زمانی که دولت بیشتر خرج کند، میتواند منجر به تقاضای بیشتر شود و این به معنای افزایش قیمت بیشتر است. این به معنی رشد بالا و تورم بالا است و برعکس این موضوع نیز صادق است. بنابراین دولتها میکوشند تا در طول دورههای دارای رشد و تورم پایین، هزینههای خود را افزایش دهند و در دورههای دارای رشد و تورم بالا از افزایش هزینههای خود خودداری کنند.
۱۰- چرخه کسب و کار
اقتصاد دارای دورههای تقریباً هفت ساله رونقی و رکودی است. به طور مثال در آغاز این فرآیند، ممکن است اقتصاد در دوره رونق خود قرار داشته باشد و به اوج خود برسد اما بعداً به علت یک انقباض اقتصادی (دورههای رشد منفی یا افزایش بیکاری) وارد رکود شود و دوباره با یک انبساط اقتصادی این چرخه ادامه یابد.