بازیِ «کار و بهرهوری»: چرا باید کمتر کار کنیم؟
آیا «زیاد کارکردن» به خودیِ خود یک ارزش است؟ چرا گاهی ممکن است «کمتر کارکردن» برای افزایش بهرهوری اقتصادی مفید باشد؟
معروف است که ژاپنیها بسیار زیاد کار میکنند، به اندازهای که گاهی در حینِ کار بیهوش میشوند. این چشمبادامیهای شرقِ آسیا اما مثال خاصی هستند، چرا که «زیاد کارکردن»، جزئی از فرهنگ آنها است و البته با ویرانیِ این کشور در زمان جنگ جهانی دوم، ژاپنیها احساس میکردند باید با کارِ زیاد، عقبافتادگی اقتصاد ژاپن را جبران کنند.
اما همین ژاپنیها هم حالا کارِ کمتر و استراحت بیشتر را توصیه میکنند.
در نزدیکی ژاپن، مردم کرهجنوبی هم در رده پرکارترین مردمان جهان هستند و البته آنها هم به دنبالِ رسیدن به نوعی توازن میان کار و استراحت هستند: به تازگی، کلینیکی در سئول راهاندازی شده که افراد معتاد به کار (Workaholic) خود را به آن معرفی میکنند و برای چند هفته، در جایی شبیه به زندان (بدون تلفن همراه و بدون تماس با بیرون) «زندانی» میشوند تا عادت به کارِ زیاد از سرشان بیفتد.
هفته کاری: از ۷ روز به ۴ روز
داستانِ «زیاد کارکردن» اما مدتها پیش از این آغاز شده است.
بسیاری از افراد شاغل و بهویژه شاغلانی که برای کسِ دیگری کار میکنند، به هفتههای کاری شش روزه عادت دارند. با این همه، اگر کمی در تاریخ به عقب برگردیم، به جایی میرسیم که هفته کاری اساسا معنی نداشت و هر روز، روزِ کاری بود!
در زمان انقلاب صنعتی در بریتانیا، کارگران هفت روزِ هفته، روزی ۱۴ ساعت کار میکردند و در محلی نزدیک به کارخانه زندگی میکردند تا برای حضور در محل کار، مجبور نباشند مسافت زیادی را طی کنند. علاوه بر این، تعطیلی و مرخصی معنایی نداشت.
حالا اما در بسیاری از کشورهای دنیا، تعطیلی هفتگیِ دو روزه، جزو بدیهیترین حقوقِ کاری در نظر گرفته میشود و مطالعات برای سه روزه شدن تعطیلات هفتگی هم شروع شده است.
استدلال هم این است که با ۳ روزه شدن تعطیلات، بخشهای دیگری از اقتصاد که در حال حاضر سهم کمی از تولید ناخالص داخلی دارند، جان میگیرند. به عنوان مثال، آن صنوفی که به گذرانِ اوقات فراغت اختصاص دارند (مانند کتابفروشها، فیلمسازان، کافهها، هتلها و…) جریان مالیِ تازهای را تجربه میکنند.
کمی استراحت کنید!
با این همه، جدا از مساله تاریخی و حقوقی در مورد کاهش روزهای کاری، بعضی از پژوهشهای علمی هم نشان دادهاند که کاهش ساعات کاری و همینطور کاهش روزهای کاری، میتواند عملکرد کاریِ کارمندان را افزایش دهد.
مکزیکیها و ایرانیها در هر سال بهطور متوسط بیش از ۲۲۰۰ ساعت کار میکنند (حدود ۴۲ ساعت در هفته)، و این در حالی است که شهروندان آلمان، بهطور متوسط تنها کمتر از ۱۳۰۰ ساعت در سال (حدود ۲۵ ساعت در هفته) کار میکنند.
بر این اساس، برخی از کشورها از جمله بریتانیا و هلند، مطالعات برای کاهش روزها و ساعات کاری را آغاز کردهاند. بررسی تعداد ساعات کاری میانگین در کشورهای مختلف جهان هم نشان میدهد که کمترین ساعات کاری، اتفاقا به پیشرفتهترین اقتصادهای جهان تعلق دارند.
به عنوان نمونه، در حالی که مکزیکیها و ایرانیها در هر سال بهطور متوسط بیش از ۲۲۰۰ ساعت کار میکنند (حدود ۴۲ ساعت در هفته)، شهروندان آلمان، بهطور متوسط تنها کمتر از ۱۳۰۰ ساعت در سال (حدود ۲۵ ساعت در هفته) کار میکنند. این تفاوت را میتوان به بهرهوری کار ربط داد و اینکه اگر کارمندان با بهرهوری بیشتری کار کنند، شاید نیازی نباشد روزی ۸ ساعت کار کنند و بابت اضافهکار هم حقوق بگیرند.
اما آیا ممکن است قضیه برعکس باشد؟ یعنی آیا ممکن است کارمندانی که کمتر کار میکنند، بازدهی بالاتری داشته باشند؟
در واقع پاسخ مثبت است. شواهدی در تایید این موضوع وجود دارد که کارِ کمتر به همراه استراحتِ بیشتر، میتواند میزان تمرکز و خلاقیت کارمندان را افزایش دهد. به همین جهت مشاوران کسبوکار حالا به کارفرمایان توصیه میکنند راهکارهایی برای کار کمتر با بهرهوری بالاتر پیدا کنند، نه اینکه کارمندان را در روزهای تعطیل هم به سر کار بکشانند و البته ناگزیر باشند مبلغی بالاتر از معمول بابت اضافهکار هم به آنها پرداخت کنند.
کارکردن جلویِ دوربین یا کارکردن پشتِ «پارتیشن»
این در حالی است که فضای غالبِ محیطهای کاری در سراسر جهان، نه بر «خودمانیکردنِ» فضا که بر «امنیتیکردنِ» آن و کنترل کارمندان برای حصول بهرهوری بالاتر استوار است.
یکی از نادرستترین سیاستهای کنترل کارمندان، پایش آنها به عریانترین شکلِ ممکن است. این درحالی است که شرکتهایی که با نصب دوربین در محل کار سعی در افزایش بهرهوری کارمندان خود دارند، معمولا نتیجه عکس میگیرند: بیشتر افراد دوست ندارند از سویِ سایرین «دیده شوند». وقتی هم که هنگام کار حس خوبی نداشته باشی، مشکل میتوان از بهرهوری بالا و حس تعلق به شرکت سخن گفت.
فضای غالبِ محیطهای کاری در سراسر جهان، نه بر «خودمانیکردنِ» فضا که بر «امنیتیکردنِ» آن و کنترل کارمندان برای حصول بهرهوری بالاتر استوار است.
مشابه همین اتفاق در مورد همهگیر شدنِ نصبِ «پارتیشن» در محیطهای اداری هم رخداده است. بررسیها نشان میدهد که بهرهوری کاری کارمندان در دفاتری که پارتیشنبندی شدهاند، بیش از بهروریِ کار در اتاقهای مجزا است. با این همه، این برای همه افراد صدق نمیکند. افرادِ درونگرا، در دفاتر شلوغی که تنها یک پارتیشن آنها را از کارمند کناردستیشان جدا میکند، بهرهوری بالایی ندارند.
دَن آریلی (Dan Ariely) متخصص اقتصاد رفتاری و روانشناس آمریکایی در یکی از کتابهایش، دو شرکتِ واقعی را با یکدیگر مقایسه میکند: شرکتی که کارمندان در آن میز مشخصی ندارند و هرکس صبح زودتر بیاید، میز بهتری نصیبش میشود (تشویقِ کارمندان به زود رسیدن) و شرکتی که در آن، میز کارمندان پر است از گلدان، عروسک و عکس همسر و فرزندانِ آنها و کارمندان تشویق میشوند به اینکه بگویند و بخندند.
آریلی میگوید اصرارِ کارفرمای اول به «ماشینی» رفتارکردن کارمندان، بهرهوری شرکت را پایین آورده است. در مقابل، در شرکت دوم، بهرهوری بالا میرود، چرا که کارمندان به میزِ کارشان (جایی که با عکس فرزندشان در واقع «شخصیسازی» (customize) شده، حس تعلق پیدا میکنند و میتوانند سر کار جوک بگویند.
آیا میتوانم سر کار بخوابم؟
اما آیا میتوان کاستن از حجم کار و «خودمانیتر» کردن محیط کار را یک مرحله جلوتر برد؟ مثلا آیا میشود به کارمندان اجازه داد سر کار بخوابند؟
خوابیدن سرِ کار تا همین چند سال پیش یک «تابو» یا قانونِ غیر قابل تخطی بود. تصور عمومی این بود که کارمندی که سر کار میخوابد، بهرهوری شرکت را پایین میآورَد و اگر اینطور باشد، اساسا نبود او بهتر از بودنِ او است.
این رویکرد، حالا دارد تغییر میکند.
به نظر شما کدام بهتر است: کارمندی که خوابش میآید و ممکن است کل ۸ ساعت کار روزانهاش را خوابآلود و بدونِ بازده کار کند، یا کارمندی که اگر ۳۰ دقیقه بخوابد، ۷ ساعت و ۳۰ دقیقه بعدی را با بازدهی بالا کار میکند؟
اجازه بدهید از خودِ «خواب» شروع کنیم. به دلیل رشد فناوریها در دوران مدرن، ساعت بیدار شدن و خوابیدن انسانها (یا در یک کلام، «ساعتِ زیستیِ بدن انسان») دستخوش تغییر شده است. در طول تکامل، ما آموختهایم که مانند بقیه موجودات، با تاریکی هوا به خواب برویم و با روشنایی هوا هم بیدار شویم. اما فناوری، روشنایی ۲۴ ساعته و شبکاری، این نظم چند صدهزار ساله را در ما تغییر دادهاند.
با به هم خوردن ساعت زیستی بدن و نیز شبزندهداری که محصول زندگی شهری هستند، بسیاری از ما دچار «خرده-خواب» (micro-sleep) میشویم. این نوع خواب، معمولا چند دقیقه بیشتر طول نمیکشد، اما مقاومت در مقابل آن هم بیفایده است. بعید است کسی باشد که ناگهان در وسطِ کلاس درس، وسط یک مهمانی و یا در حین کار، دچار این نوع خواب نشده باشد.
شرکتهای نوآور حالا به این نتیجه رسیدهاند که به کارمندانشان اجازه بدهند در هنگامی که «خرده-خواب» به سراغشان میآید، به آن جواب مثبت بدهند! در شرکتهای پیشرو و نوآور، حتی اتاقهای خواب و چرتزدن طراحی شده تا کارمندان بتوانند حینِ کار چرت کوتاهی هم بزنند.
به نظر شما کدام بهتر است: کارمندی که خوابش میآید و ممکن است کل ۸ ساعت کار روزانهاش را خوابآلود و بدونِ بازده کار کند، یا کارمندی که اگر ۳۰ دقیقه بخوابد، ۷ ساعت و ۳۰ دقیقه بعدی را با بازدهی بالا کار میکند؟
دورکاری: کارکردن با پیژامه
دورکاری هم یکی دیگر از شیوههای دنیای مدرن برای کاستن از حجمِ کار و البته کاستن از هزینههای جانبی کار است. کارفرما میتواند برای کارمندی که دورکاری میکند، حقوق و مزایای کمتری در نظر بگیرد و کارمندی که دورکاری میکند هم میتواند با پیژامه سر کار حاضر شود!
با این همه، با یک بررسی اقتصادیِ ساده و یک تخمینِ سردستی شاید بتوان مزایای دورکاری در نظر کارفرما را بیشتر عیان کرد و به این ترتیب، میان کمتر کار کردنِ کارمند و کمتر دستبهجیب شدنِ کارفرما، نقطه بهینهای پیدا کرد.
در برخی کشورهای اروپایی قوانینی وضع شده که کارفرما را ملزم میکند هزینه جابهجایی (commute) از خانه به محل کار و از محل کار به خانه را هم به کارمند پرداخت کند. جدا از بحث در مورد اینکه این سیاست میتواند موجب افزایش نرخ بیکاری بشود یا نه، به نظر میرسد با قانونیشدنِ چنین فرآیندهایی، دورکاری به تدریج از نظر اقتصادی برای کارفرما هم بهصرفهتر جلوه میکند.
انقلاب در «شکلِ» کار
اینترنت و فناوریهای نوین، حالا عملا مرز میان «کار» و «غیر کار» را از میان برداشتهاند. تا پیش از اختراع اینترنت، سوتِ پایان کارِ کارخانهها به معنای پایان کار هم بود و برای عمده مشاغل، حضور فرد در خانه به این معنی بود که کار دیگر تمام شده است.
اما حالا بسیاری از کارها، با تمامشدن ساعت کار تمام نمیشوند: شما و کارفرمای شما، هر دو در بیشتر موارد آنلاین هستید و کارفرما هر زمانی میتواند از شما بخواهد که برای تکمیل فرآیند فروش و یا تماس با مشتریها، اقدامِ فوری انجام دهید. از طرفی وقتی اجرای خواسته کارفرما در ساعت ۱۰ شب هم به تدریج به جزئی از شرحِ وظایف کارمندان بدل شود، بعید است بتوانید به رئیستان «نه» بگویید.
«بیل گیتس» در جایی گفته بود که همیشه ترجیح میدهد تنبلترین افراد را برای کار استخدام کند، چرا که افراد تنبل، معمولا سادهترین و کمهزینهترین راه را برای به انجام رساندن امور پیدا میکنند.
علاوه بر این، فناوری توانسته «قیمت» کار را هم پایین بیاورد و البته در سالهایِ پیشِ رو، قیمتِ کار باز هم پایینتر خواهد آمد: زمانی که «هوش مصنوعی» بتواند همان کاری را انجام دهد که پیش از این ۱۰ کارمندِ استخدامی انجام میدادند، طبیعتا تمایل سرمایهگذار به این سمت میرود که به جای شما و ۹ همکارتان، یک ربات بخرد.
به این ترتیب، ارزش و قیمتِ کار شما ارزانتر و ارزانتر میشوند. (این را هم در نظر بگیرید که ربات مرخصی نمیخواهد و در کار هم خطا نمیکند!)
به این ترتیب، تقریبا قطعی به نظر میرسد که برای عقب نماندن از «هوش مصنوعی» در زمینه کار، ناچار باشیم تغییراتی در شکل و شمایل «بازار کار» بدهیم. یکی از این تغییرات میتواند این باشد که به دنبال کارهایی باشیم که نیازمند تحلیلِ بیشتری هستند و ممکن است به این زودی قابل برونسپاری به «هوش مصنوعی» نباشند.
از طرف دیگر، باید آماده باشیم که ماهیت سیال کار در جهانی که روزبهروز بیشتر از قبل تغییر میکند را درک کنیم. حالا دیگر استخدام ۳۰ ساله در یک سازمان و بازنشستگی پیش از موعد، رویدادی متعلق به عصر حجر به نظر میرسد.
«بیل گیتس» در جایی گفته بود که همیشه ترجیح میدهد تنبلترین افراد را برای کار استخدام کند، چرا که افراد تنبل، معمولا سادهترین و کمهزینهترین راه را برای به انجام رساندن امور پیدا میکنند.
به همین جهت، شاید بهتر باشد «کمتر کارکردن» (البته توام با بهرهوریِ بالاتر) را یاد بگیریم.
منبع : https://tejaratnews.com/training