یک اسطورهشناس معتقد است: فردوسی با نوشتن اسطورهها در خیال خودش، دوباره ما را شکل داد. به عبارتی فردوسی ما را دوباره متولد و هویتمان را بازسازی کرد.
بهمن نامورمطلق در گفتوگو با ایسنا، درباره اینکه فردوسی برای ما چه کرده است؟ توضیح داد: اگر دقت کنید، میبینید فردوسی شعر نمیگوید، اسطوره نمیسازد، او پشت شعر و اسطوره، یک ملت را دوباره میسازد. در خیال او، اسطورهها نبودند که شکل گرفتند، بلکه ما بودیم که شکل میگرفتیم. به همین دلیل، شاهنامه آیینه ماست.
او ادامه داد: ما برای دیدن خودمان به شاهنامه نیاز داریم، همانطور که به آیینه نیاز داریم. ما برای دیدن هویت فرهنگیمان به آیینه شاهنامه نیاز داریم. به بیان دیگر، ما با کلمات فردوسی دوباره روییدن گرفتیم، رشد کردیم و زاییده شدیم. ما برای اینکه هویت ملی و اجتماعیمان را بشناسیم، باید مدام به دیوان حافظ، گلستان سعدی و بویژه شاهنامه فردوسی مراجعه کنیم.
وی اظهار کرد: ما باید فردوسی را آنطور که خودش خواسته است، بازخوانی کنیم. فردوسی در عین حال که تاریخ ما را نوشته، اسطورهها و افسانههای ما را نیز یادآوری میکند. تاریخ و روایتهای یک قوم، مهمترین عنصر هویتی آن قوم است و حافظهی جمعی یک قوم بهترین شکل هویت و علت همبستگی آن است. فردوسی ملتی را که هویتش در خطر بود و برای همیشه داشت آن را از دست میداد، هوشمندانه نجات داد و با یادآوری روایتهایش، آن را بهروز کرد.
معاون صنایع دستی و هنرهای سنتی کشور ادامه داد: فردوسی میگوید، من را تاریخی، صرفا اسطورهای یا ادبی نخوانید. یک کتاب ترکیبی به شما ارائه میدهم، پس آن را ترکیبی بخوانید. خواندن شاهنامه سخت است، چون ما در جهان فعلی عادت کردهایم همهچیز را جزیی، موردی و تخصصی مطالعه کنیم. با روش و منش خوانشهای جدید ونقدهای نو نمیتوان آنطور که باید فردوسی را شناخت. کسی که میخواهد فردوسی را بشناسد، باید خودش حکیم باشد تا بتواند حکیم ابوالقاسم فردوسی را بشناسد. اگر بخواهد با یک جنبه صرفا تاریخی، ادبی، اسطورهای یا جامعهشناسانه این موضوع را بررسی کند، در بخشهایی به خطا میرود و بخشهایی را به هم تعمیم میدهد.
او گفت: فردوسی میگوید «تو این را دروغ و فسانه مدان» یعنی اینکه فکر نکن صرفا دروغ و افسانه است، بلکه باید آن را با خود بررسی کنیم و به رمزهایش پی ببریم. فردوسی میگوید برخی روایتهای من تاریخی و برخی اسطورهای است که با رمز همراه است. اسطورهای که به معنای دروغ نیست، بلکه به روایت نمادین مورد توجه واقع شده است. فردوسی سهل و ممتنع است، هم میتوان عبارتهای استفادهشده در کتابش را به راحتی درک کرد و هم اینکه بسیار دشوار است، چون در دل همهی آنها رمزی خوابیده است، ظاهری ساده و باطنی عمیق دارند.
نامورمطلق اظهار کرد: فردوسی اذعان کرده، عبارتهایی که میگوید پیش از این هم گفته شده است «سخن هرچه گویم همه گفتهاند / بر باغ دانش همه رفتهاند». او خودش به وجود روابط بینا متنی روایتهایش آگهی دارد و آشناست. فردوسی واقعا هر آنچه را که قبلا گفته شده بود، جمع کرد و با ترکیبی تازه ارائه داد که این موضوع مهمی است.
او بیان کرد: هیچ شاعر دیگری نمیتواند در بازسازی و احیای هویت ما، جای فردوسی را بگیرد. در واقع شاهنامه، نامه همهی نامههاست. شعر «فریدون فرخ فرشته نبود / ز مشگ و ز عنبر سرشته نبود / به داد و دهش یافت آن نیکویی / تو داد و دهش کن فریدون تویی» من را منقلب کرد، تا جایی که مقالهای با عنوان «فریدون منم» نوشتم.
این اسطورهشناس افزود: در واقع این شخصیتها نمادهایی هستند که ما خود را بشناسیم. ما میتوانیم فریدون، ضحاک، کیکاووس، افراسیاب یا رستم باشیم. صحبتهایی که فردوسی نقل کرده، برای این است که خودمان را بشناسیم و ببینیم کدامیک از شخصیتهای فراوان شاهنامه هستیم و با شناخت شاهنامه به شناخت خودمان برسیم. آنجا بود که احساس کردم فردوسی تا چه اندازه عمیق سخن گفته است.
نامورمطلق گفت: از طرفی فردوسی میگوید، همهی این حرفها زده شده و من میخواهم آنها را باز ترکیب و بازنویسی کنم. از طرف دیگری میگوید، فکر نکنید حرفهایی که من میزنم دروغ است و اگر اینطور فکر میکنید بهدنبال راز و رمز آن بگردید. او خطاب به مخاطب حرف میزند و میگوید «فریدون تویی» یعنی تو میتوانی فریدون یا دیگری باشی. پس همهی ما استعداد ضحاک، فریدون یا رستم شدن را داریم و مستعد یکی از شخصیتهای شکلگرفته شاهنامه هستیم.
او با بیان اینکه بهترین راه شناخت فردوسی، شناخت خدای او است، اضافه کرد: بهترین شناخت هر انسانی، تصویر آن انسان از خداست. هر شاعری به شکلی به نام نامهی خود را شروع میکند. برای مثال سعدی با عنوان «به نام خداوند جانآفرین» به نام نامهاش را شروع میکند و جانآفرین برایش مهم است، اما فردوسی میگوید «به نام خداوند جان و خرد». اگر شما این خدا را با خدای هومر و بسیاری از اسطورهشناسانی که در دنیا به تصویر کشیده شدهاند، مقایسه کنید، متوجه عظمت فردوسی و خدایش میشوید.
این مدرس دانشگاه گفت: سعدی هم از فردوسی بسیار الهام گرفته است، همهی شاعران معاصر بهگونهای از فردوسی الهام گرفتهاند. زمانی که شما به خارج از حوزه تمدنی ایران میروید، تازه متوجه میشوید خدای فردوسی نسبت به خدای هومر، پاک و منزه است. بازتولید هویت ایرانی همراه با خردورزی و معنویت ایرانی – اسلامی نزد فردوسی صورت گرفته است. بنابراین اگر فردوسی نبود ما هم نبودیم، همانطور که بدون فردوسی، مصر دیگر مصر نیست، مصری که هویت مستقل داشت، چون فردوسی نداشت، هویت سابق خود را از دست داد.
نامورمطلق ادامه داد: سوریه، عراق، تونس و مراکش بهدلیل نداشتن فردی مانند فردوسی، هویت خود را از دست دادند. در غیر این صورت، به زبان خودشان سخن میگفتند و فرهنگ خودشان را داشتند که مغایرتی هم با اسلام نداشت. بهخاطر وجود فردوسی، تمام شرق جهان اسلام هویت خود را حفظ کرد. مسلمان پاکستانی، زبان پاکستانی دارد و از عربستانیها هم خیلی مسلمانتر است، مسلمان افغانستانی زبان خودش را دارد و از مسلمان قطری هم خیلی مسلمانتر است. بهخاطر وجود فردوسی، تنها «ما»ی ایرانی تعریف نشد، بلکه «ما»ی تمام کشورهای اسلامی شرقی تعریف شد.
او اظهار کرد: فردوسی گفت، ما میتوانیم مسلمان باشیم و زبان و هویت ملی خود را هم حفظ کنیم، حتی ترکها و مردم شبهقاره هند هم مدیون فردوسی هستند. اگر امروز میتوانند به زبان خودشان سخن بگویند مدیون فردوسی هستند، در غیر این صورت چون در شمال آفریقا فردوسی نفوذ پیدا نکرد، همه فکر کردند مسلمان شدن یعنی عرب شدن. فردوسی الگویی داد که میتوان مسلمان بود و هویت خود را هم حفظ کرد. عظمت فردوسی در اینجاست که فراتر از جامعه ایران در یک گسترهی بسیار بزرگ توانست یک مدل خاصی را ارائه دهد و این مدل جواب داد. بنابراین اگر فردوسی نبود، ما نبودیم و خودمان و جامعهیمان را نمیشناختیم.
این اسطورهشناس افزود: با کشته شدن سهراب، ما متوجه شدیم که تا چه اندازه به جوانهایمان ظلم میکنیم و چه جامعه سهرابکشی داریم. فردوسی به ما یاد داد که باید پدرها از فرزندانشان مراقبت کنند، چون ناخودآگاه فرزندانشان را ذبح میکنند و اجازه بروز و شکوفایی به آنها نمیدهند. ما از درسهای فردوسی استفاده نکردیم. اگر از درسهای او استفاده میکردیم، خودمان را خیلی بهتر میشناختیم و بهتر میتوانستیم موفق باشیم. اگر فردوسی نبود و اسفندیار را در تخیل خودش خلق نمیکرد، ما دائم مجبور بودیم بگوییم «پاشنه آشیل» اما حالا میتوانیم بگوییم «چشم اسفندیار».
نامورمطلق بیان کرد: اگر فردوسی نبود و ضحاک را در ذهن خود خلق نمیکرد، ما باید میگفتیم «عقده ادیپ» الان میتوانیم بگوییم «عقده ضحاک» زیرا او هم پدرش را کشت و به جای او بر تخت نشست؛ اما ما متأسفانه از اینها استفاده نکردیم. غربیها از اسطورههایشان برای خودشناسی خوب استفاده کردند. اگر فردوسی نبود و ایرج کشته نمیشد، ما از کجا متوجه میشدیم که حسد میتواند به برادرکشی منجر شود. فردوسی حرفهای بسیاری برای گفتن داشت؛ اما ما به حرفهای او خوب گوش نکردیم. بخش بزرگ همین مایی که داریم، بهخاطر فردوسی است و فکر میکنیم باید دوباره فردوسی را بخوانیم تا دوباره خود را بشناسیم، نه اینکه به ظاهر داستان توجه کنیم و فقط مشغول زد و خورد روایتها باشیم.
او در پاسخ به اینکه فکر نمیکنید تاثیر فردوسی روی زبان در افغانستان بیشتر از ایران بوده است؟ گفت: نه اینطور نیست؛ ایران چون پویاتر بوده، بیشتر در معرض گفتوگو بوده است. فردوسی نیامده که جامعهی ما به قیمت حفظ زبانش، جامعهی رشد نیافتهای شود. زبان فردوسی، زبان قبل از اسلام نبوده است، بلکه زبان خودش بوده که در آن، عربی و ترکی هم وجود دارد و این ایرادی ندارد. مهم این است که زبان در اختیار رشد انسان قرار گیرد. انسان بتواند با آن حرفهایش را بزند و نیازهایش را تعریف کند.
معاون صنایع دستی و هنرهای سنتی کشور اظهار کرد: فکر نمیکنم ایرانیها نسبت به کشورهای دیگر دربارهی فردوسی کملطفی کردهاند، زیرا فردوسی رسیدن به زبان نیست، فردوسی میخواهد انسان رشد کند و استقلال داشته باشد، انسان ایرانی قوی باشد، اگر قرار باشد انسان، توسعهنیافته باشد، مثل افغانستان، آمریکاییها به خاک آنها وارد میشوند و هدف فردوسی این نبود. بنابراین هنوز هم ایرانیها بهترین قوم فردوسیخوان هستند، چون فردوسی میخواهد پیامها و معانیاش را برساند نه قالب کلامیاش را.
نامورمطلق اضافه کرد: ما باید سعی کنیم به مفاهیم و مضامین روایتهای شاهنامه برسیم که بخشی از آن، حفظ زبان است و بخش مهمتر آن به تکامل انسان مربوط میشود. فردوسی هنوز برای ما دربارهی خودمان حرفهای تازه دارد. او میتواند عبارتها بسیاری برای ما نسبت به خودمان نقل کند و امیدوارم ما بتوانیم از فردوسی بهشکل عمیقتر استفاده کنیم، زیرا ما به شاهنامه و فردوسی نیاز داریم.
منبع : http://isna.ir/news/95062013296