مفهوم تقاضا در یک سطح کلی، به تمایل برای خرید و کسب هر نوع کالا یا خدمت از سوی افراد جامعه برای رفع نیازها و خواستههایشان تعبیر میشود. با عنایت به آنکه تصمیم به تقاضا و خرید کالاها از عوامل مختلفی ازجمله: قیمت کالای موردنظر، درآمد، سلیقه افراد، قیمت سایر کالاهای مشابه و… تأثیر میپذیرد و با توجه به آنکه نیازهای افراد نامحدود بوده و در مقابل توان مالی و درآمد افراد محدود است، ازاینرو در عمل تمام نیازهای افراد تبدیل به تقاضا نمیگردد و به علت وجود محدودیت درآمدی افراد، تنها بخشی از نیازها به تقاضا تبدیل میشود.
تقاضای مؤثر زمانی پدید میآید که فرد تقاضاکننده علاوه بر آنکه تمایل به کسب کالا یا خدمت دارد، توانایی پرداخت قیمت کالا را نیز داشته باشد و درنهایت تمایل داشته باشد در قیمت معلوم شده کالا را خریداری کند؛ بنابراین به زبانی ساده میتوان اینگونه بیان کرد که تقاضا بهطورکلی طلب یا خواستن هر نوع کالا یا خدمت از سوی افراد جامعه تعریف میشود، درحالیکه تقاضای مؤثر باید سه ویژگی شامل خواستن، توانایی پرداخت و تمایل به پرداخت را به صورت توأمان دارا باشد.
اهمیت تقاضای مؤثر در اقتصاد
اهمیت وجود تقاضای مؤثر در اقتصاد، بهواسطه نقشی است که این عامل در «ایجاد و استمرار رونق در بازار و اقتصاد» ایفا میکند. درواقع، بنا بر آنچه پیشتر بیان شد، تقاضای مؤثر آن مقدار کالا یا خدمتی است که شخص مایل و قادر به خرید آن است. لذا، وجود تقاضای مؤثر، حکایت از فروش کالاها و یا خدمات تولید شده در اقتصاد دارد. ازاینرو، افزایش تقاضای مؤثر با تشویق بنگاهها به تولید بیشتر و افزایش ظرفیتهای تولیدی از طریق افزایش استخدام نیروی کار، منجر به افزایش اشتغال در سطح کلان و ایجاد درآمد پایدار برای افراد و استمرار تقاضا در اقتصاد میشود.
وجود و استمرار تقاضای مؤثر در اقتصاد زمانی محقق میگردد که دستمزدهای افراد علاوه بر ایجاد توانایی بهمنظور پاسخ به نیازهای مصرفی، آنها را قادر سازد که بخشی از درآمد خود را پسانداز کنند و درعینحال فضای کلان اقتصاد نیز مشوق و هدایتکننده این پساندازها به سمت فعالیتهای تولیدی و مولد اقتصاد باشد تا از این گذر ظرفیتهای تولیدی و اشتغالزایی اقتصاد تقویت گردد و افراد به درآمد پایدار که سوخت اصلی روشن کردن موتور تقاضای مؤثر است، دست یابند.
این در حالی است که اگر فضای کلان اقتصاد بیثبات باشد و تورمهای بالا را تجربه کند، نهتنها افراد به علت تحلیل رفتن قدرت خریدشان در تأمین مایحتاج مصرفی خود با مشکل مواجه میگردند و مشکل کمبود تقاضای مؤثر رخنمایی میکند، بلکه در فضای بیثبات اقتصادی، پساندازها نیز به سمت فعالیتهای سوداگرانه و رقیب تولید (بازار طلا، ارز، مسکن و…) سرازیر میشوند که این شرایط نیز ضمن دامن زدن به کمبود نقدینگی بنگاههای اقتصادی، بسیاری از واحدهای تولیدی را به ورطه تعطیلی یا ادامه فعالیت در زیر ظرفیت بهینه میکشاند.
در این شرایط پدیده رکود و تورم در اقتصاد تعمیق میشود، فقر و نابرابری در اقتصاد گستردهتر میگردد، فشار معیشتی بر خانوارها افزایش مییابد، بحران کمبود تقاضای مؤثر بیشتر رخنمایی میکند و از این ناحیه نیز پیامدهای گستردهای بر اقتصاد و معیشت خانوارها وارد میشود.
تاریخچه شکلگیری مفهوم تقاضای مؤثر
تجربه تاریخی رکود عمیق سال ۱۹۲۹ که انعکاسی از عدم تعادل عمیق در سطح کلان کشورهای پیشرفته بود، بهخوبی نشان میدهد که بیتوجهی به درآمد و قدرت خرید و در نتیجه نبود تقاضای مؤثر در اقتصاد چه پیامدهایی را در سطح کلان به همراه خواهد داشت.
بر اساس این تجربه تاریخی ملاحظه شد که ظهور پدیده انقلاب صنعتی (در پایان قرن هجدهم)، ضمن کاستن از هزینههای تولید، زمینه را برای افزایش مستمر تولیدات فراهم آورد. ولی ازآنجاییکه دستمزد کارگران در سطح حداقل معیشت ثابت مانده بود و بر اساس سطح عمومی قیمتها (تورم) تعدیل نشده بود. ازاینرو لذا کارگران و خانوارها از قدرت خرید لازم برای تقاضای کالاهای تولید شده برخوردار نبودند و نبود قدرت خرید با دامن زدن به کسادی در بازار، منجر به تعدیل کارگران و کاهش نرخ دستمزدها گردید که این مسئله نیز با تحلیل بردن بیشتر قدرت خرید کارگران، مشکل کمبود تقاضای مؤثر را گستردهتر و عمیقتر ساخت، بهنحویکه در ابتدای قرن بیستم رکودی را در اقتصاد ایجاد کرد که انعکاسی از یک ناسازگاری و عدم تعادل عمیق در سطح کلان اقتصادی بود.
در این زمان بود که جان مینارد کینز، اقتصاددان برجسته وقت، عنوان کرد که اقتصاد در سطح کلان نیاز به مدیریت دارد و این مدیریت باید از مجرای تنظیم و افزایش تقاضا صورت پذیرد. لذا پیشنهاد داد که دولت از طریق اعمال سیاستهایی همچون تقویت سندیکاهای کارگری برای افزایش نرخ دستمزدها و افزایش پرداختهای انتقالی به مردم از طریق گسترش بیمههای بیکاری و صندوقهای تأمین اجتماعی که به تحریک تقاضا میانجامد، زمینه ایجاد درآمد و قدرت خرید را برای مردم فراهم آورد و از این گذر زمینهساز خروج اقتصاد از رکود گردد.
در حقیقت کینز معتقد بود تا زمانی که تقاضا از سمت بهبود قدرت خرید تحریک نشود، بخش تولیدی اقتصاد قابلیت رشد و پیشرفت نخواهند یافت؛ چراکه تولیدات باید به فروش برسند و گردش درآمدی برای بنگاه اقتصادی ایجاد شود تا از این طریق امکان تولید بیشتر برای بنگاه فراهم شود. در غیر این صورت تولید آسیبدیده و بهتبع آن بنگاهها ناچار به تعدیل نیروی کار برای کاهش هزینههای خود میگردند. درواقع، بررسی تاریخچه شکلگیری مفهوم تقاضای مؤثر گویای این پیام است که اگرچه کانون اصلی و نخست برای تحقق تقاضای مؤثر در اقتصاد، بهبود ظرفیتهای سرمایهگذاری و اشتغالزایی اقتصاد است، اما ضروری است درآمد نیروی کار متناسب با تورم تعدیل شود تا از این گذر، امکان استمرار تقاضا مؤثر در اقتصاد فراهم آید.
منبع: اتاق ایران
https://www.tabnak.ir/fa/news/1005913